گنجور

شمارهٔ ۱۰۴

اگرچه دل نصیب از چشم شوخت مکر و فن دارد
دهان و ابرویت پیوسته باری نقش من دارد
دلم را عاقبت از شمع رخسار تو روشن شد
که خطّت هرچه دارد جمله بر وجه حَسَن دارد
شنیدم با دهان تو ز تنگی لاف زد پسته
بگو آن بی ادب را تا زبان را در دهن دارد
چه آب روی از این بهتر شهید عشق را فردا
که از خاک سر کوی تو گَردی بر کفن دارد
خیالی را کجا باشد خیال خواب، چون هر شب
ز سودای خط و خالت شرر در پیرهن دارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگرچه دل نصیب از چشم شوخت مکر و فن دارد
دهان و ابرویت پیوسته باری نقش من دارد
هوش مصنوعی: اگرچه دل من از نگاه زیرکانه و حقه‌بازی‌ات بهره‌ای ندارد، اما لب و ابروهایت همیشه تصویری از من را به یاد می‌آورد.
دلم را عاقبت از شمع رخسار تو روشن شد
که خطّت هرچه دارد جمله بر وجه حَسَن دارد
هوش مصنوعی: دل من در نهایت با زیبایی چهره تو روشن شد، چرا که هر چیزی که درباره تو وجود دارد، تماماً بر زیبایی تو افزوده می‌شود.
شنیدم با دهان تو ز تنگی لاف زد پسته
بگو آن بی ادب را تا زبان را در دهن دارد
هوش مصنوعی: شنیدم که تو با دهانت از سختی و فشار صحبت کردی، اکنون به من بگو که آن بی‌ادب را چگونه در برابر زبانش که در دهانش است، راهنمایی کنم.
چه آب روی از این بهتر شهید عشق را فردا
که از خاک سر کوی تو گَردی بر کفن دارد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است چیزی بهتر از این باشد که یک عاشق شهید، روزی خاکی که از خیابان تو برداشته شده را بر روی کفن خود داشته باشد؟
خیالی را کجا باشد خیال خواب، چون هر شب
ز سودای خط و خالت شرر در پیرهن دارد
هوش مصنوعی: آیا امکان دارد به خواب خیال پردازی بپردازم وقتی هر شب در پی یاد تو و زیبایی‌ات، شعله‌ای در دل دارم؟