گنجور

شمارهٔ ۲

دوش از آب چشم خود در موج خون بودم شنا
من چنین در خون و مردم بی خبر زین ماجرا
مردم چشم از سرشکم غرقهٔ دریای خون
شمع عمر از آهِ سردم بر ره باد فنا
گه ز سوز دل چو شمعم می دوید آتش به سر
گه چو صبح از دود چرخم بود تیغی در قفا
پای در گل بودم از سیلاب اشک و منتظر
تا چو سرو آخر چه آید بر سر من از هوا
شب همه شب من در این اندیشه تا وقتی که صبح
همچو اصحاب طریقت دم زد از صدق و صفا
سوخت تاب آتش خورشید شب را طیلسان
دوخت صبح از اطلس زربفت گردون را قبا
بار دیگر منهزم شد زنگی ازرق چشم شب
باز کوس سلطنت زد خسرو زرّین لوا
صبحدم آمد چو اسکندر ز تاریکی برون
در بغل بهر شرف آیینهٔ گیتی نما
رفت از روی زمین آثار ظلم و تیرگی
آمد از شمع فلک پروانهٔ نور و ضیا
از خروش صبحدم برخاست هرسو این خروش
بی خبر خیزان که از جانشان برآمد این ندا
کای گرفتار کمند دل شکار معصیت
وی اسیر حلقهٔ دام گلوگیر بلا
گر همی خواهی خلاص از درد و رنج و حزن خود
ور هوس داری نجات از ظلمت جور و خطا
پا مکش از راه امر ایزدی یعنی بنه
چون قلم سر بر خط فرمان شرع مصطفا
مالک ملک رسالت قلعه بند کن فکان
شهریار شهر دین سلطان تخت اصطفا
آن بقد سرو روان جویبار فاَستَقِم
وان به رخ خورشید تابان سپهر والضحا
پایهٔ ایوان قدرش از مکان تا لا مکان
عرصهٔ میدان جاهش از ثریّا تاثرا
مفتخر از خاک پایش تاج سرداران دین
روشن از پروانهٔ رایش چراغ انبیا
وقت جولان مرکبش را عرش کمتر مرتبت
شام خلوت مجلسش را در بر ذات خدا
سیر کرده بر طریق امتحان کونین را
در شب قربت براق برق سیرش جابه جا
ای چو خاک ره هوایت داده سرها را به باد
وی چو نعل افلاک را کرده براقت زیر پا
از کمالات تو رمزی رحمتة للعالمین
وز رقوم نقش توقیع تو حرفی هل اتا
پرتوی از مهر رویت شمع تابان صباح
تاری از زلف سیاهت تاب گیسوی دوتا
سائلان راه شوقت ملک دین را پادشاه
خسروان خطّهٔ دین بر در قدرت گدا
نوبت شاهی وحدت چون که ایزد با تو داد
تا زدی بر گوشهٔ ایوان الاّ کوس لا
حاصل از عمر گرامی دولت دیدار تست
آرزوی عشقباران تو محبوب خدا
تا تو فخر از فقر کردی در طریق نیستی
هست میر فقر را از فخر در گردن ردا
سایه بر خورشید تابان تو می انداخت نور
زان چو ارباب گنه غرق عرق ماند از حیا
قرص مه بر سفرهٔ سبز فلک کردی دو نیم
تا زخوان معجز تو کس نماند بی نوا
با وجود معجزت دشمن عصا بود و نبود
معجزت را تکیه چون اعجاز موسا بر عصا
دشمنان با تو جفا کرده ز عین گمرهی
تو به ایشان در جزای آن نکرده جز وفا
عاقبت روزی به محشر تا چه گل ها بشکفد
زان دو شاخ گل که بشکفت از ریاض لافتا
می رود لب خشک و کف بر روزبان پیوسته خشک
در غم و اندیشهٔ لب تشنگان کربلا
آسمان جامه کبود و شب سیه پوش از چه روست
گرنیند از ماتم آل عبا جفت عنا
آب را آن دم ز چشم انداختند اهل نظر
کز عطش خون شد دل نورین چشم مرتضا
یا شفیع المذنبین در آب چشم ما به لطف
بنگر و مگذار از راه کرم ما را به ما
با چه دست آویز رو آرم سر خجلت ز پیش
گر قبول تو نگیرد دست من روز جزا
پردهٔ جرم خیالی دفتر مدح تو بس
باشد آری عیب پوش عاصیان مدح و ثنا
تا نپنداری که تنها عندلیب خاطرم
می زند در گلشن شوق تو گلبانگ رضا
کز پی اثبات نعتت پیش از این هم گفته ام
یا جمیع المسلمین صلو علی خیر الورا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش از آب چشم خود در موج خون بودم شنا
من چنین در خون و مردم بی خبر زین ماجرا
هوش مصنوعی: شب گذشته، در حال گریه و اندوه بودم و در دنیای خون و رنج غوطه‌ور بودم. من این‌گونه در این درد و عذاب غرق شده بودم، در حالی که دیگران از این وضعیت بی‌خبر بودند.
مردم چشم از سرشکم غرقهٔ دریای خون
شمع عمر از آهِ سردم بر ره باد فنا
هوش مصنوعی: مردم در غم و اندوهی عمیق فرورفته‌اند و مانند دریاهای خون سرشار از درد و غم هستند. عمر من مانند شمعی که در باد می‌افتد، به خاطر حسرت و آه‌های سوزانم به تدریج در حال خاموش شدن است.
گه ز سوز دل چو شمعم می دوید آتش به سر
گه چو صبح از دود چرخم بود تیغی در قفا
هوش مصنوعی: گاهی از شدت درد و سوز دل مانند شمعی در حال ذوب شدن، آتش به سر دارم. و گاهی مانند سپیده‌دم، از دودی که به وجودم می‌آید، حکم تیری را در پشتم دارد.
پای در گل بودم از سیلاب اشک و منتظر
تا چو سرو آخر چه آید بر سر من از هوا
هوش مصنوعی: در شرایط سختی بودم و بعد از ریختن اشک‌های زیادی انتظار داشتم تا بالاخره نتیجه و سرنوشت‌ام مانند درخت سرو مشخص شود.
شب همه شب من در این اندیشه تا وقتی که صبح
همچو اصحاب طریقت دم زد از صدق و صفا
هوش مصنوعی: در شب‌ها مدام در فکر هستم تا زمانی که صبح، مانند کسانی که در راه حقیقت هستند، با صداقت و پاکی صحبت کند.
سوخت تاب آتش خورشید شب را طیلسان
دوخت صبح از اطلس زربفت گردون را قبا
هوش مصنوعی: حرارت و نور خورشید شب را می‌سوزاند و صبح مانند پوششی از پارچهٔ زربفت، آسمان را زیبا و آراسته می‌کند.
بار دیگر منهزم شد زنگی ازرق چشم شب
باز کوس سلطنت زد خسرو زرّین لوا
هوش مصنوعی: یک بار دیگر، آن زنگی که چشمانش مانند شب تیره است، شکست خورد و خسرو با پرچم طلایی‌اش بر پیروزی‌اش ندا سر داد.
صبحدم آمد چو اسکندر ز تاریکی برون
در بغل بهر شرف آیینهٔ گیتی نما
هوش مصنوعی: هنگام صبح، مانند اسکندر که از تاریکی خارج می‌شود، به دنیا آمده‌ام تا زیبایی و شکوه جهان را در آغوش بگیرم.
رفت از روی زمین آثار ظلم و تیرگی
آمد از شمع فلک پروانهٔ نور و ضیا
هوش مصنوعی: با از بین رفتن نشانه‌های ظلم و تاریکی از روی زمین، نور و روشنی جدیدی از آسمان به وجود آمد که مانند پروانه‌ای به دور شمع می‌چرخد.
از خروش صبحدم برخاست هرسو این خروش
بی خبر خیزان که از جانشان برآمد این ندا
هوش مصنوعی: صدای بیدار شدن صبح از هر طرف به گوش می‌رسد و افرادی که از خواب برخاسته‌اند، بی‌خبر و شاداب، این صدا را از عمق وجود خود حس کرده و پاسخ می‌دهند.
کای گرفتار کمند دل شکار معصیت
وی اسیر حلقهٔ دام گلوگیر بلا
هوش مصنوعی: ای گرفتار دام دل، که در چنگال گناه گرفتار شده‌ای و اسیر حلقهٔ بندهای مشکلات و بلاها هستی.
گر همی خواهی خلاص از درد و رنج و حزن خود
ور هوس داری نجات از ظلمت جور و خطا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از درد و رنج و غم خود رهایی یابی، و اگر آرزوی نجات از ظلم و بی‌عدالتی و اشتباهات را داری، باید اقدام کنی.
پا مکش از راه امر ایزدی یعنی بنه
چون قلم سر بر خط فرمان شرع مصطفا
هوش مصنوعی: پا را از مسیر فرمان الهی برندار، زیرا که باید مانند قلمی که بر روی فرمان شرع پیامبر (ص) حرکت می‌کند، اطاعت کنی.
مالک ملک رسالت قلعه بند کن فکان
شهریار شهر دین سلطان تخت اصطفا
هوش مصنوعی: مالک ملک رسالت، یعنی کسی که حاکمیت و مسئولیت‌های دینی و معنوی را دارد، باید قلعه‌ای از ایمان و استقامت بنا کند. به این ترتیب، او باید مانند یک شهریار برای شهر دین عمل کند، یعنی بر حافظ دین و ارزش‌های آن نظارت و حفاظت نماید. در واقع، او باید مانند یک پادشاه در تختی که برگزیده شده، به هدایت و رهبری پیروان دین بپردازد.
آن بقد سرو روان جویبار فاَستَقِم
وان به رخ خورشید تابان سپهر والضحا
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به زیبایی و سبکی دارد که مانند سروی راست و بلند به نظر می‌رسد. همچنین به روشنی و درخشش خورشید در آسمان اشاره می‌کند. به طور کلی، تصویرسازی از ظرافت و زیبایی طبیعی به همراه احساس آرامش و روشنی را بیان می‌کند.
پایهٔ ایوان قدرش از مکان تا لا مکان
عرصهٔ میدان جاهش از ثریّا تاثرا
هوش مصنوعی: پایهٔ ایوان به قدری بلند و با عظمت است که از مکان تا جایی که چیزی وجود ندارد را می‌پیماید، و جایگاه آن در میدان به اندازه‌ای بزرگ است که از ستارهٔ ثریا هم فراتر می‌رود.
مفتخر از خاک پایش تاج سرداران دین
روشن از پروانهٔ رایش چراغ انبیا
هوش مصنوعی: افتخار من از خاک پای اوست، تاج سرداران دین که از نور رأی او مانند چراغی برای پیامبران می‌درخشد.
وقت جولان مرکبش را عرش کمتر مرتبت
شام خلوت مجلسش را در بر ذات خدا
هوش مصنوعی: هنگامی که مرکب او به پرواز درمی‌آید، عرش را از مرتبه‌اش پایین‌تر می‌آورد و شام به تنهایی محفلش را در آغوش ذات خداوند می‌گیرد.
سیر کرده بر طریق امتحان کونین را
در شب قربت براق برق سیرش جابه جا
هوش مصنوعی: در مسیر آزمایش هستی، در شب نزدیکی به حق، مانند سیر و حرکت سریع نور، به طور ناگهانی و در مکانی دیگر حضور می‌یابد.
ای چو خاک ره هوایت داده سرها را به باد
وی چو نعل افلاک را کرده براقت زیر پا
هوش مصنوعی: ای که مانند خاک مسیر عشق تو، جان‌ها را به باد سپرده‌ای و تو که با قدم‌های خود، چرخ فلک را زیر پا گذاشته‌ای.
از کمالات تو رمزی رحمتة للعالمین
وز رقوم نقش توقیع تو حرفی هل اتا
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی به ویژگی‌ها و کمالات معصومین اشاره دارد و به نوعی از رحمت و برکت آنها برای جهانیان صحبت می‌کند. همچنین به امضای خاصی اشاره می‌کند که نشانه‌ای از محبت و توجه الهی است. در واقع، مضمون این بیت تجربه و نظراتی عمیق درباره تاثیر و نقش مثبت این شخصیت‌ها در زندگی انسان‌ها است.
پرتوی از مهر رویت شمع تابان صباح
تاری از زلف سیاهت تاب گیسوی دوتا
هوش مصنوعی: اشعه‌ای از محبت چهره‌ات مانند شمعی درخشان در صبح است و تارهایی از موهای سیاه تو مانند تابی از ریشه‌های گیسوی دوگانه می‌باشد.
سائلان راه شوقت ملک دین را پادشاه
خسروان خطّهٔ دین بر در قدرت گدا
هوش مصنوعی: در اینجا، افرادی که برای دریافت عشق و ایمان به درگاه خدا می‌آیند، مانند گدایانی هستند که در دروازه پادشاهی قرار دارند. این افراد می‌خواهند به مقام و جایگاه معنوی دست یابند و رفتار آنها نشان‌دهنده فقر معنوی‌شان است؛ آن‌ها به دنبال غنای روحانی و نزدیک شدن به خداوند هستند.
نوبت شاهی وحدت چون که ایزد با تو داد
تا زدی بر گوشهٔ ایوان الاّ کوس لا
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند مقام پادشاهی را به تو بخشید، صدای خوشی و پیروزی را در گوشهٔ ایوان شنیدی.
حاصل از عمر گرامی دولت دیدار تست
آرزوی عشقباران تو محبوب خدا
هوش مصنوعی: من در زندگی گرانبهایم، تنها به دیدارت دست یافته‌ام و آرزوی من همواره بارش عشق تو، محبوب خداست.
تا تو فخر از فقر کردی در طریق نیستی
هست میر فقر را از فخر در گردن ردا
هوش مصنوعی: وقتی تو به خاطر فقر خود احساس شرم و ننگ می‌کنی، در مسیر نیستی می‌سوزی. همچنین، کسانی که به فخر و بزرگی خود می‌بالند، نمی‌دانند که فقر واقعی در دل آن‌ها قرار دارد و این مانند بار سنگینی است که بر دوش آن‌هاست.
سایه بر خورشید تابان تو می انداخت نور
زان چو ارباب گنه غرق عرق ماند از حیا
هوش مصنوعی: سایه‌ای بر روی خورشید درخشان تو می‌افتاد و نور آن باعث می‌شد که ارباب گناه، به دلیل شرم و حیا، در عرق خود غرق بماند.
قرص مه بر سفرهٔ سبز فلک کردی دو نیم
تا زخوان معجز تو کس نماند بی نوا
هوش مصنوعی: مه را که مانند قرص نانی بر سفرهٔ آسمان قرار داده‌ای، به دو نیم کرده‌ای تا هیچ‌کس از خوان معجزه‌ات بی‌نوا نماند.
با وجود معجزت دشمن عصا بود و نبود
معجزت را تکیه چون اعجاز موسا بر عصا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه معجزه‌ات واقعی است، دشمن همچنان به عصا اشاره می‌کند و از حقیقت معجزه‌ات غافل است، مانند اینکه مردم بر معجزه موسی تکیه کرده‌اند و تنها به عصایش نگاه می‌کنند.
دشمنان با تو جفا کرده ز عین گمرهی
تو به ایشان در جزای آن نکرده جز وفا
هوش مصنوعی: دشمنان با تو بدی کرده‌اند، اما به خاطر نادانی خودشان، تو به آنها جز وفا و پاکی پاسخ نداده‌ای.
عاقبت روزی به محشر تا چه گل ها بشکفد
زان دو شاخ گل که بشکفت از ریاض لافتا
هوش مصنوعی: در پایان روز قیامت، خواهیم دید که چه گل‌هایی از دو شاخه‌ای که از باغ لافتا شکفته شده، به گل خواهند نشسته.
می رود لب خشک و کف بر روزبان پیوسته خشک
در غم و اندیشهٔ لب تشنگان کربلا
هوش مصنوعی: شخصی با لب‌های خشک و دل پر از غم و اندیشه به سوی عابران می‌نگرد، در حالی که به یاد تشنگان کربلا است.
آسمان جامه کبود و شب سیه پوش از چه روست
گرنیند از ماتم آل عبا جفت عنا
هوش مصنوعی: چرا آسمان رنگ آبی و شب تیره شده است؟ آیا این به خاطر عزاداری و ماتم فرزندان پیامبر نیست؟
آب را آن دم ز چشم انداختند اهل نظر
کز عطش خون شد دل نورین چشم مرتضا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در لحظه‌ای که اهل علم و بصیرت، آب را از چشمان خود دور کردند، دل پاک و نورانی مرتضا (علی علیه‌السلام) به خاطر تشنگی، به درد و خون نشست.
یا شفیع المذنبین در آب چشم ما به لطف
بنگر و مگذار از راه کرم ما را به ما
هوش مصنوعی: ای شفیع گنه‌کاران، با مهربانی به ما بنگر و اجازه نده که از راه لطف و کرم تو دور بمانیم.
با چه دست آویز رو آرم سر خجلت ز پیش
گر قبول تو نگیرد دست من روز جزا
هوش مصنوعی: با چه بهانه‌ای بر روی خود را از شرم کنار بزنم، اگر در روز قیامت دست من را نپذیری؟
پردهٔ جرم خیالی دفتر مدح تو بس
باشد آری عیب پوش عاصیان مدح و ثنا
هوش مصنوعی: پرده‌ای که بر روی گناهان خیالی کشیده شده، برای ستایش و تمجید از تو کافی است. البته تو عیب‌های گناهکاران را می‌پوشانی و به آنها اجازه نمی‌دهی که بر نقاط ضعفشان تمرکز کنند.
تا نپنداری که تنها عندلیب خاطرم
می زند در گلشن شوق تو گلبانگ رضا
هوش مصنوعی: اینطور نباشد که فکر کنی فقط بلبل عاشق به خاطر تو در باغ شوق من آواز می‌خواند، بلکه صدای خوشنودی و رضایت نیز به گوش می‌رسد.
کز پی اثبات نعتت پیش از این هم گفته ام
یا جمیع المسلمین صلو علی خیر الورا
هوش مصنوعی: به دنبال اثبات صفات ویژه‌ات، پیش از این هم گفته‌ام: ای همه مسلمانان، بر بهترین خلق خدا درود بفرستید.