شمارهٔ ۱
ای حرم عزّتت ملکت بی منتها
نقش دو عالم زده بر علم کبریا
از سپهت رومی صبح ملمّع لباس
وز حشمت زنگی شام مرصّع وطا
آینهٔ صنع تو مهر به دست صباح
مشعلهٔ مهر تو ماه به فرق مسا
عالم قدر تو را مجمره سوز آفتاب
گلشن لطف تو را مروحه گردان صبا
نامزد نام تو فاختهٔ طوقدار
عاشق گلبانگ تو بلبل دستان سرا
آمده زامر تو آب جانب بستان به سر
رفته به حکم تو سرو سوی چمن راست پا
از طرف مرتبه سدّهٔ صنعت رفیع
وز جهت منزلت سدرهٔ تو منتها
قهر تو بهرام را کرده حوالت به تیغ
لطف تو ناهید را داده نوید نوا
نامهٔ تذکیر تو طوق وحوش و طیور
سکّهٔ تسبیح تو بر دل سنگ و گیا
شوق تو دارد مراد بحر به گاه خروش
حمد تو دارد غرض کوه به وقت صدا
ناطق و ناهق به صدق علوی و سفلی به ذوق
جمله به تسبیح تو قایل ربّ العلا
بارکشان تو را همدم جان نا صبور
عذرخواهان تو را ورد زبان ربّنا
با روش لطف تو عذر سقیمان قبول
با صفت قهر تو سعی مطیعان هبا
از نظرت یافتند مرتبهٔ چشم و گوش
نرگس زرّین کلاه، وَرد زمرّد قبا
سرو سرافراز را در چمن عزّتت
پای ز حیرت به گل مانده و سر در هوا
صبح بگه خیز گشت؟ حاجب درگاه تو
رایت صدقش ز پیش خنجر قهر از قفا
تا کشش تو نشد رهبر اشیا، نکرد
در پر کاهی اثر جاذبهٔ کهربا
نافه چرا دم به دم خون جگر می خورد
در طلبت گر نزد دم به طریق خطا
گر به قوی طالعان خشم کنی و عتاب
ور به فرمایگان لطف کنی و عطا
تارک گردون شود همچو زمین پی سپر
تا به ثریّا رسد پایهٔ تحت الثرا
گه به گدایان دهی منصب شاهنشهی
گه به سیاست کنی تاجوران را گدا
پادشه مطلقی هرچه بخواهی بکن
نیست کسی را به تو زهرهٔ چون و چرا
تا چو قلم سر نهاد بر خط امر تو عقل
عشق قلم درکشید بر صحف ماسوا
ثابت جاوید گشت بر در الاّ هوَ
چون ز پی نفی غیر، بست میان حرف لا
تا دهد از نیش نحل حکمت تو نوش جان
کرده به قانون در او تعبیه ذوق شفا
کرده ز آب خضر شربت ماءالحیات
داده به چوب کلیم خاصیت اژدها
از تو عصای کلیم منصب ثعبان گرفت
ورنه چو ثعبان هزار هست در این ره عصا
کی فلک از آفتاب تاج شرف یافتی
گر ز پی خدمتت پشت نکردی دوتا
آینه گردان توست خسرو چارم سریر
بندهٔ فرمان توست خواجهٔ هر دو سرا
احمد محمود نام امیّ صادق کلام
منشق ماهِ تمام قطب امم مصطفا
طایر عرش آشیان واسطهٔ کن فکان
خسرو اقلیم جان پادشه انبیا
اکمل ارباب فخر واقف اسرار فقر
محرم آیات حق هادی دین هدا
قامت او سروناز در چمن فاَستَقِم
چهرهٔ او آفتاب بر فلک والضحّا
شعشعهٔ رأی او مشعلهٔ آفتاب
شاهد تعدیل او راستی استوا
بر کف دستش حجر یافته تشریف نطق
وز سر صدقش غزال گفته درود و ثنا
منزل او در سفر ذُروهٔ معراج قدس
محفل او شام وصل خلوت خاص خدا
در شب قرب از حرم تا به حریم وصال
رفته به پای براق برق صفت جابه جا
بر ورق جان هنوز نقش محبّت نبود
کاو ز ره دلبری بود حبیب خدا
خطّهٔ افضال را پیشتر از جمله شاه
زمرهٔ اسلام را بعد نبی پیشوا
یارِ سپهدار دین خواجهٔ قنبر، علی
شحنهٔ ملک نجف ساقی روز جزا
باغ جنان رخش از طرف دلبری
سرو روان قدش از چمن لافتا
باب حسین و حسن ابن ابی طالب آنک
مقتل اولاد اوست بادیهٔ کربلا
باد به مدح علی رُفته ز مرآت عمر
گرد هوا و هوس، زنگ نفاق و ریا
یارب از آنجا که هست در حق اهل گنه
رحمت تو بی قیاس لطف تو بی انتها
کز سر جهل آنچه کرد بنده خیالی تو
تو به کرم درگذر چون به تو کرد التجا
از طرف تو همه مرحمت است و کرم
وز جهت ما همه زلّت و جرم و خطا
بهر شرف کرده ایم نسبت مدحت به خویش
ورنه کجا مدح تو فکرت انسان کجا
گرچه به جز آب چشم نیست مرا عذرخواه
هست امیدی که تو رد نکنی عذر ما
تا که قبول اوفتد دعوت من، کرده ام
عرض دعا در سخن ختم سخن بر دعا
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای حرم عزّتت ملکت بی منتها
نقش دو عالم زده بر علم کبریا
هوش مصنوعی: ای خداوندگار بزرگ، عزت و مقام تو بدون هیچ قید و شرطی در دو جهان جلوهگری میکند و نشانهای از عظمت تو بر فراز علم و آگاهی و بر پرچم کبریاییات به چشم میخورد.
از سپهت رومی صبح ملمّع لباس
وز حشمت زنگی شام مرصّع وطا
هوش مصنوعی: از سپاه تو در صبح، زیبایی و درخشندگی لباسها مشهود است و از شکوه و حیثیتی که در شام دارید، زینت و جلا به چشم میآید.
آینهٔ صنع تو مهر به دست صباح
مشعلهٔ مهر تو ماه به فرق مسا
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی خلقت پروردگار اشاره میکند و میگوید که صبح با نور خورشید و ماه با زیباییاش، دلیل و نشانی از محبت و هنر الهی هستند. به طور کلی، همهی موجودات و زیباییهای طبیعی نمایانگر خلاقیت و لطافت آفریدگار هستند.
عالم قدر تو را مجمره سوز آفتاب
گلشن لطف تو را مروحه گردان صبا
هوش مصنوعی: تو در دنیای خود مانند گلی هستی که زیر نور خورشید شکوفا میشود و لطافت و محبت تو را نسیم نرم و خوشبو به حرکت در میآورد.
نامزد نام تو فاختهٔ طوقدار
عاشق گلبانگ تو بلبل دستان سرا
هوش مصنوعی: عاشق تو مانند فاختهای است که در قفس زندگی میکند و صدای دلنشین تو چون بلبل، در دل ها طنینانداز است.
آمده زامر تو آب جانب بستان به سر
رفته به حکم تو سرو سوی چمن راست پا
هوش مصنوعی: آبی از طرف تو به باغ آمده و به خاطر دستوری که تو دادهای، سرو به سمت چمن راست ایستاده است.
از طرف مرتبه سدّهٔ صنعت رفیع
وز جهت منزلت سدرهٔ تو منتها
هوش مصنوعی: از جایگاه والای هنر و صنعت و به خاطر مقام بلند سدره، تو در اوج هستی.
قهر تو بهرام را کرده حوالت به تیغ
لطف تو ناهید را داده نوید نوا
هوش مصنوعی: قهر تو به بهرام (سیارهای در افلاک) نسبت داده شده و به لطف تو، ناهید (سیارهای دیگر) نوید و سرود جدیدی را دریافت کرده است.
نامهٔ تذکیر تو طوق وحوش و طیور
سکّهٔ تسبیح تو بر دل سنگ و گیا
هوش مصنوعی: نامهٔ تو مانند علامتی در گردن حیوانات و پرندگان است و ذکر و یاد تو همچون تسبیحی است که بر دل سنگ و گیاه نهادیده شده است.
شوق تو دارد مراد بحر به گاه خروش
حمد تو دارد غرض کوه به وقت صدا
هوش مصنوعی: علاقه و شوق تو باعث میشود که دریا در زمان طغیان و خروش، به ستایش تو بپردازد و کوه ها نیز در زمان صدا و صیحه، هدفشان را برای تو اعلام کنند.
ناطق و ناهق به صدق علوی و سفلی به ذوق
جمله به تسبیح تو قایل ربّ العلا
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که همه موجودات، چه در آسمان و چه در زمین، با صداقت و زیبایی به ستایش خداوند میپردازند. هر چیزی به نوعی در حال تسبیح و ذکر خداوند است و این نشاندهنده عظمت و ربوبیت خداوند است که همگان را به سمت خود جلب میکند.
بارکشان تو را همدم جان نا صبور
عذرخواهان تو را ورد زبان ربّنا
هوش مصنوعی: دوست و همراه تو، باعث آرامش دلهای بیتاب است و کسانی که به خاطر تو عذر میخواهند، نامشان زبانزد همگان است.
با روش لطف تو عذر سقیمان قبول
با صفت قهر تو سعی مطیعان هبا
هوش مصنوعی: با رفتار محبتآمیز تو، عذری برای بیماران پذیرفته میشود و با ویژگی خشم تو، تلاش اطاعتکنندگان بینتیجه است.
از نظرت یافتند مرتبهٔ چشم و گوش
نرگس زرّین کلاه، وَرد زمرّد قبا
هوش مصنوعی: چشم و گوش جارچی دلپذیر، به زیبایی نرگس و زرق و برق کلاه طلایی میدرخشند و با لباس سبز زمردی خود جلوهگری میکنند.
سرو سرافراز را در چمن عزّتت
پای ز حیرت به گل مانده و سر در هوا
هوش مصنوعی: سرو بلند و خوش قامت تو در باغ باعث افتخار توست و به خاطر زیباییات، دیگران سرشان را بالا کرده و در حیرت ماندهاند.
صبح بگه خیز گشت؟ حاجب درگاه تو
رایت صدقش ز پیش خنجر قهر از قفا
هوش مصنوعی: صبح وقتی که صدای بیدارباش به گوش میرسد، کسی که در درگاه تو قرار دارد، حقیقت را از پشت خنجر قهرش به زبان میآورد.
تا کشش تو نشد رهبر اشیا، نکرد
در پر کاهی اثر جاذبهٔ کهربا
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت جذب تو به دنیا و اشیا، قوی نمیشود، هیچچیزی حتی کوچکترین چیزها تحت تأثیر جذابیت تو قرار نمیگیرند.
نافه چرا دم به دم خون جگر می خورد
در طلبت گر نزد دم به طریق خطا
هوش مصنوعی: چرا ناله و فریاد میکنی و دلخور هستی، در حالی که در جستجوی تو، راه را اشتباه پیش میبرم؟
گر به قوی طالعان خشم کنی و عتاب
ور به فرمایگان لطف کنی و عطا
هوش مصنوعی: اگر با افراد قدرتمند و خوششانس، خشمگین شوی و انتقاد کنی، یا با کسانی که در موقعیتهای بالاتر هستند، با محبت و بخشش رفتار کنی، نتیجه متفاوتی حاصل خواهد شد.
تارک گردون شود همچو زمین پی سپر
تا به ثریّا رسد پایهٔ تحت الثرا
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان به زمین بیفتد و به حالت افقی نزدیکی برسد، زمین هم به خاطر آن تغییر شکل میدهد و به گونهای میشود که تنها یک مانع برای رسیدن پایههایی که به ستارههای دوردست متصل هستند، باشد.
گه به گدایان دهی منصب شاهنشهی
گه به سیاست کنی تاجوران را گدا
هوش مصنوعی: گاهی برای گدایان مقام و رتبهای مانند شاهان قائل میشوی و گاهی برای بزرگان و ثروتمندان، همچون گدایان رفتار میکنی.
پادشه مطلقی هرچه بخواهی بکن
نیست کسی را به تو زهرهٔ چون و چرا
هوش مصنوعی: پادشاهی مطلق وجود دارد که هر کاری بخواهی میتوانی انجام دهی، و هیچکس جرأت ندارد از تو سوالی بپرسد یا اعتراضی کند.
تا چو قلم سر نهاد بر خط امر تو عقل
عشق قلم درکشید بر صحف ماسوا
هوش مصنوعی: وقتی که قلم بر دستور تو نوشت، عقل عشق نیز بر صفحات غیر تو اثر خود را گذاشت.
ثابت جاوید گشت بر در الاّ هوَ
چون ز پی نفی غیر، بست میان حرف لا
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که وجود خداوند در جاودانگی و ثبات قرار دارد و او تنها حقیقتی است که در این عالم باقی میماند. وقتی که انسان به حقیقت وجود و وجود نداشتن دیگران توجه میکند، به این نتیجه میرسد که تنها خداوند است که همیشه و در هر حال وجود دارد و چیز دیگری پایدار نیست. در واقع، با نفی هر آنچه غیر از خداست و با گفتن "نه" به همه آنها، در مییابیم که تنها خداوند باقیمانده است.
تا دهد از نیش نحل حکمت تو نوش جان
کرده به قانون در او تعبیه ذوق شفا
هوش مصنوعی: برای دریافت بهرهای از شیرینی و حکمت، مانند نیش زنبور عسل که شفای دل را به ارمغان میآورد، باید به قوانین خاصی پایبند بود که در دل طبیعت نهفته است.
کرده ز آب خضر شربت ماءالحیات
داده به چوب کلیم خاصیت اژدها
هوش مصنوعی: از آب خضر که نماد زندگی جاودانه است، شربتی ساخته شده و به چوب کلیم (موسی) خاصیت اژدها یعنی قدرت و جادویی بودن داده شده است.
از تو عصای کلیم منصب ثعبان گرفت
ورنه چو ثعبان هزار هست در این ره عصا
هوش مصنوعی: از تو مانند عصای موسی قدرت و مقام گرفتهام، وگرنه در این مسیر مانند ثعبان (مار) هزاران دیگر وجود دارند که میتوانند عصا را در دست بگیرند.
کی فلک از آفتاب تاج شرف یافتی
گر ز پی خدمتت پشت نکردی دوتا
هوش مصنوعی: چطور آسمان از خورشید مقام و احترام را به دست آورد، اگر تو به خاطر خدمتت از او دوری کردی؟
آینه گردان توست خسرو چارم سریر
بندهٔ فرمان توست خواجهٔ هر دو سرا
هوش مصنوعی: آینهای که تو را میگرداند، خسرو چهارم است و او، بندهای است که در خدمت دستورات تو قرار دارد. او صاحب اقتدار در جهانهای اینجا و آنجا است.
احمد محمود نام امیّ صادق کلام
منشق ماهِ تمام قطب امم مصطفا
هوش مصنوعی: احمد محمود، که نامش به عنوان یک فرد امی و صادق در کلام او شناخته میشود، همانند ماه کامل و درخشان در میان مردم ممتاز و برگزیده قرار دارد.
طایر عرش آشیان واسطهٔ کن فکان
خسرو اقلیم جان پادشه انبیا
هوش مصنوعی: پرندهای که در عرش آشیان دارد، واسطهای قرار بده تا خسرو ملک وجودمان، پادشاه پیامبران، شود.
اکمل ارباب فخر واقف اسرار فقر
محرم آیات حق هادی دین هدا
هوش مصنوعی: بهترین و کاملترین سرور و بزرگترین جهانیان، به رازهای فقر آگاه است و به آیات حقیقت نزدیک است، او راهنمای دین و هدایت بخش انسانهاست.
قامت او سروناز در چمن فاَستَقِم
چهرهٔ او آفتاب بر فلک والضحّا
هوش مصنوعی: اندام او مانند سرو در باغ راست و ایستاده است و چهرهاش مانند آفتاب در آسمان نورانی و درخشان است.
شعشعهٔ رأی او مشعلهٔ آفتاب
شاهد تعدیل او راستی استوا
هوش مصنوعی: نور فکر و اندیشه او مانند تابش آفتاب است و شاهد بر تعادل و انصاف او، حقیقت و عدالت را نشان میدهد.
بر کف دستش حجر یافته تشریف نطق
وز سر صدقش غزال گفته درود و ثنا
هوش مصنوعی: در دستانش سنگی وجود دارد که نشانگر سخنوری اوست و از دل پاکش، مانند غزالی، تحسین و ستایش جاری است.
منزل او در سفر ذُروهٔ معراج قدس
محفل او شام وصل خلوت خاص خدا
هوش مصنوعی: محل او در سفر، اوج و اوج معراج روحانی است و جمع او در زمان وصال، فضایی خاص و نزدیک به خداوند را ایجاد میکند.
در شب قرب از حرم تا به حریم وصال
رفته به پای براق برق صفت جابه جا
هوش مصنوعی: در شب نزدیک به پرستش، از مکان مقدس به جایی که میتوان به معشوق رسید، با سرعتی شگفتانگیز و با شتاب و نورانی جابهجا شدهام.
بر ورق جان هنوز نقش محبّت نبود
کاو ز ره دلبری بود حبیب خدا
هوش مصنوعی: در صفحهی وجود آدم هنوز نشانی از عشق و محبت نیست، مگر آنکه از طرف محبوبی خاص و معشوقی الهی باشد.
خطّهٔ افضال را پیشتر از جمله شاه
زمرهٔ اسلام را بعد نبی پیشوا
هوش مصنوعی: منطقهٔ افضال، که به معنای جایگاهی برتر و ممتاز است، قبل از تمامی دیگران و در میان پیروان شاه زمرهٔ اسلام، به عنوان پیشوای بعد از پیامبر شناخته میشود.
یارِ سپهدار دین خواجهٔ قنبر، علی
شحنهٔ ملک نجف ساقی روز جزا
هوش مصنوعی: یار فرمانده دین، خواجه قنبر، علی که نگهبان ملک نجف است و در روز قیامت همچون یک ساقی حاضر میشود.
باغ جنان رخش از طرف دلبری
سرو روان قدش از چمن لافتا
هوش مصنوعی: در باغ بهشت، زیبایی چهرهاش بهخاطر دلرباییاش مست است و قامتش، چون سرو، از چمن بسیار بلندتر و برجستهتر است.
باب حسین و حسن ابن ابی طالب آنک
مقتل اولاد اوست بادیهٔ کربلا
هوش مصنوعی: در اینجا به دروازهای اشاره میشود که مربوط به حسین و حسن، فرزندان ابیطالب است و به مکان کشته شدن فرزندان آنها در دشت کربلا اشاره دارد.
باد به مدح علی رُفته ز مرآت عمر
گرد هوا و هوس، زنگ نفاق و ریا
هوش مصنوعی: باد در وصف علی در حال وزیدن است و به بازتاب عمر دنیای پر از هوس و آرزوها پرداخته است. این دنیا مملو از دروغ و نفاق است.
یارب از آنجا که هست در حق اهل گنه
رحمت تو بی قیاس لطف تو بی انتها
هوش مصنوعی: خداوند، با توجه به اینکه در میان اهل گناهی وجود دارد، رحمت تو بینظیر و لطف تو بیپایان است.
کز سر جهل آنچه کرد بنده خیالی تو
تو به کرم درگذر چون به تو کرد التجا
هوش مصنوعی: از روی نادانی، بنده هر چه کرده، فقط یک خیال بوده است. تو به خاطر مهربانیات، آن را نادیده بگیر، چون بنده در برابر تو دست به دعا برداشته است.
از طرف تو همه مرحمت است و کرم
وز جهت ما همه زلّت و جرم و خطا
هوش مصنوعی: همه لطف و خیر از سمت توست و ما از طرف خودمان فقط خطا و اشتباه داریم.
بهر شرف کرده ایم نسبت مدحت به خویش
ورنه کجا مدح تو فکرت انسان کجا
هوش مصنوعی: به خاطر ارزش و بزرگی، ما نسبت به ستایش خود تلاش کردهایم، در حالی که مدح تو در خور اندیشه انسان نیست.
گرچه به جز آب چشم نیست مرا عذرخواه
هست امیدی که تو رد نکنی عذر ما
هوش مصنوعی: با اینکه جز اشک چشمانم چیزی برای گفتن ندارم، امیدوارم که تو عذر ما را نپذیری و رد نکنی.
تا که قبول اوفتد دعوت من، کرده ام
عرض دعا در سخن ختم سخن بر دعا
هوش مصنوعی: تا زمانی که دعوت من مورد پذیرش او قرار گیرد، دعای خود را در کلامم بیان کردهام و سخنم را با دعا به پایان میرسانم.