گنجور

رباعی ۱۲۵

در دایرهِٔ سپهرِ ناپیدا غور،
می نوش به خوشدلی که دور است به جور؛
نوبت چو به دوْرِ تو رَسَد آه مکن،
جامی است که جمله را چشانند به دوْر!

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

رباعی ۱۲۴ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1397/05/02 16:08
حامد

تصحیح بفرمایید
در دایره سپهر ناپیدا غور
جامی‌ست که جمله را چشانند بدور
نوبت چو به دور تو رسد آه مکن
می نوش به خوشدلی که دور است نه جور

1400/05/13 15:08
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

 

" دُور "

 

در دایره ­یِ سپهرِ ناپیدا غُور

جامی است که جمله را چشانند به دُور

 

نوبت چو به دُورِ تو رسد  آه مکن

می نوش به خوشدلی  که دُور است  نه جُور

 

- دایره ­یِ سپهر: روزگار، این جهان که همیشه در حال چرخیدن و تکرار است

- ناپیدا غُور: بی کران، بی انتها

- جُمله: همه

- می نوش: بِنوش

- دُور: نوبت

- جُور: ستم، بیداد

 

برداشت آزاد:

در این جهان بی کران که دانشِ بشر هنوز از شناختِ بسیاری از زوایایِ پیدا و پنهانش ناتوان است، یک چیز حتمی است و آن مرگ است که همه ما قطعا مزه آن را خواهیم چشید. نباید به مرگ همچون ستم و بیدادی که بر ما می رود با چشمِ انزجار نگریست بلکه باید آن را را پذیرفت و در مقابلش تسلیم بود. شاید این گونه نگاه به زندگی‌ و مرگ، به ما این مجال را بدهد که زندگی مان را پر بارتر کرده و لحظه‌ها را سرشار از شادی و سرخوشی کنیم. انزجار و ترس از مرگ، تنها باعث نابودی لحظه هایی زندگی کنونی ما شده و هرچه به پایان زندگی نزدیک شویم زندگیِ ما دردناک تر خواهد بود

 

در دایره یِ قسمت  ما  نقطه یِ تسلیمیم

لطف آن چه تو اندیشی  حکم آن چه تو فرمایی

 

فکر خود و  رایِ خود  در عالمِ رندی نیست

کفر است در این مذهب  خودبینی و  خودرایی

 

زین دایره یِ مینا  خونین جگرم  مِی دِه

تا حل کنم این مشکل  در ساغرِ مینایی

 

دیوان حافظ » غزل 493

- دایره یِ قسمت: سرنوشت به دایره تشبیه شده است

- نقطه ی تسلیم: نقطه­ یِ میانِ دایره که از هر سو احاطه شده و راه گریزی ندارد

- در دایره یِ قسمت  ما  نقطه یِ تسلیمیم: پروردگارا، ما همچون نقطه یِ مرکزِدایره که ازهمه سواحاطه شده،دردایره یِ سرنوشتی که تو برای ما رقم زده ای قرار گرفته و راه گریزی نداریم، بنابراین راضی هستیم به رضایِ تو

- لطف آن چه تو اندیشی  حکم آن چه تو فرمایی: برای ما هرآنچه که تو صلاح بدانی همان سعادت  و خوشبختیست، فرمانروایِ جهانِ هستی توییِ هرچه دوست داری فرمان بده

 

- رای: اندیشه

- عالَمِ رندی: جایی که هیچگونه ریا و تظاهری نیست و همگان بر اساس دلِ خود رفتار می کنند نه منِ ذهنی (نفس)

- فکرخود و رای خود  در عالمِ رندی نیست: در عالمِ رندی و عشقبازی،منِ ذهنی هیچ جایگاهی ندارد، هرچه هست دل است و بس

- کفراست در این مذهب  خودبینی و خودرایی:  در مذهبِ عشاق، خودبینی،خودپرستی وخودخواهی به منزله ی کفرورزیست، چرا که در این مذهب من و مایی وجود ندارد و هرچه هست اوست و رضایتِ او است.

 

- دایره یِ مینا: چرخ فلک و آسمان نیلی رنگ

- ساغرِ مینایی: جام شرابی که میناکاری شده باشد.

- زین دایره یِ مینا  خونین جگرم مِی ده: از ناکامی هایی که از روزگار و زمانه به من می رسد، به ستوه آمده  و جگرم خون شده است

- تا حل کنم این مشکل  در ساغرِ مینایی: تنها راه حل آن  بی خیالی، شادمانی و دوری کردن از غم و اندوه هست