گنجور

رباعی ۳۸

یارانِ موافق همه از دست شدند،
در پای اجل یکان‌یکان پَست شدند،
بودیم به یک شراب در مجلسِ عمر،
یک دَوْر ز ما پیشترک مست شدند!

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

رباعی ۳۸ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1393/05/15 22:08
omid

خوردیم ز یک شراب در مجلسِ عمر،

دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند!


" مجلسِ عُمر "


یارانِ موافق همه از دست شدند
در پایِ اَجَل یکان یکان پَست شدند


خوردیم زِ یک شراب در مجلسِ عُمر
دُوری دو سه پیشتر زِ ما مست شدند


- یاران: افراد شبیه به هم
- موافق : سازگار، هماهنگ، دلخواه
- یارانِ موافق : کسانی که مثل ما زندگی می کردند با آرزوها و امیال شبیه به ما
- از دست شدند/ پست شدند : مُردند
- در پایِ اَجل : در برابر مرگ
- یکان یکان : به تنهائی و جداگانه
- خوردیم ز یک شراب: همگی سختی و آسانی زندگی را می چشیم
- مجلسِ عمر : دنیا
- مست شدند : زندگی کردند و سپس از این دنیا رفتند
- دُوری دو سه پیشتر: اشاره به مجلس میگساری دارد که میگسار(ساقی) با صُراحی (ظرفی شبیه کوزه) پیاله تک تک میهمانان را که دور مجلس نشسته اند را پُر می کند. آنهایی که زودتر به بزمِ زندگیِ دنیا آمده اند، از دستِ ساقیِ روزگار زودتر شرابِ زندگی نوشیده که همراه با مستی همزمان مجبور به ترکِ این میهمانی خواهند بود که این برای همه اتفاق خواهد افتاد و استثنایی هم ندارد!

برداشت آزاد :

پیش از من و تو، افراد زیادی بودند که همانند ما زندگی می کردند،اما عُمر زمینی آنها در این کالبد به پایان رسید. آنها مثل خود ما بودند و زندگی کردن را دوست داشتند، تنها با این تفاوت که زودتر از ما به دنیا آمده بودند و پختگی را زودتر از ما تجربه کردند. بنابراین ارزشِ زندگیی که به تو داده شده را خوب بدان و با غم و اندوه بیهوده آن را به هَدر نده!


بشنو این نکته که خود را زِ غم آزاده کنی
خون خوری گر طلبِ روزیِ ننهاده کنی


آخِرُالامر گِلِ کوزه گران خواهی شد
حالیا فکرِ سبو کن که پُر از باده کنی


گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی


دیوان حافظ » غزل 481


- ز غم آزاده کنی : خود را از دامِ غم و اندوه رها کنی
- خون خوری : خود را به رنج و زحمت میاندازی
- روزی ننهاده : آن چیزی که سهم تو نیست و برای تو مقدّر نشده است
- آخِرُالامر: سرانجام
- سبو : دل و جان
- باده: عشق و معرفت
- بهشتت هوس است: آرزوی رفتن به بهشت را داری
- عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی: همزمان با چند نفر زیبارو به شادمانی بپرداز که این است تصور تو از بهشت! بهشت واقعی همنشینی با خداوند وشادیِ دل است که می تواند در همین دنیا هم صورت پذیرد.