گنجور

رباعی ۳۲

* ای دل چو حقیقتِ جهان هست مَجاز،
چندین چه بَری خواری ازین رنجِ دراز!
تن را به قضا سپار و با درد بساز،
کاین رفته قلم زِ بهرِ تو ناید باز.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

رباعی ۳۲ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1399/01/20 16:03

, تقدیر تو تعیین شده س تلاش بیهوده نکن

1399/03/16 12:06
احمد نیکو

ای دل ز زمانه رسم احسان مطلب
وز گردش دوران سروسامان مطلب
درمان طلبی درد تو افزون گردد
با درد بساز و هیچ درمان مطلب

 

 "حقیقتِ جهان"


ای دل چو حقیقتِ جهان هست مجاز
چندین چه بَری خواری از این رنجِ دراز


تَن را به قضا سپار و با درد بساز
کین رفته قلم زِ بهرِ تو ناید باز


- ای دل: خطاب به خود، ای دوست
- حقیقتِ جهان: ذات و ماهیتِ زندگیِ دنیا
- مَجاز: سراب، خیال، دروغین
- چندین چه بَری خواری: به چه دلیل این اندازه به خود رنج و سختی می دهی
- رنجِ دراز: زندگی به ظاهر طولانی و پُر درد و رنج
- تَن را به قضا سپار: تسلیمِ سرنوشت باش و آنچه برای تو تعیین شده را بپذیر
- با درد بساز: به این زندگانیِ دردآلود سازگار و خرسند باش
- کین رفته قلم: که این زندگیِ سپری شده
- زِ بهرِ تو ناید باز: برای تو دیگر باز نخواهد گشت


برداشت آزاد:
ماهیّتِ زندگی در این دنیا همچون سَرابی است خیالی و زودگذر که نباید برای آن، تن به هرگونه خواری و رنج داده و اندوهگین شویم. باید تسلیمِ خواست پروردگار و خرسند به آنچه که برای ما رخ می دهد باشیم. عقلِ ناچیزِ ما توانایی درک بسیاری از پیشآمدهایی که برای ما رخ میدهد را ندارد. بنابراین باید بجای گله و شکایت و آزار و اذیتِ خود و دیگران، از این فرصتِ زندگی نهایت استفاده را بُرد که دیگر هرگز تکرار نخواهد شد.


نصیحتی کُنَمت یادگیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیرِ طریقتم یادست


غمِ جهان مخور و پندِ من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره رُوی یادست


رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو درِ اختیار نگشادست


دیوان حافظ » غزل 37


- پیرطریقت:مرشد و راهنما، کسی که ازبندِ تعلّقات رَسته و در مسیرِ سیر و سلوک بسوی حق، به مراحل والایی رسیده است.
- لطیفه: سخن نیکو و پسندیده ای که باعث شادی و انبساطِ خاطر می‌شود. نکته یِ نغز و دقیق که قابل درک باشد ولی قابل بیان نباشد.
- رهرو: سالک وکسی که درجاده یِ سیر و سلوک گام برداشته ومشغول طی منازلِ عرفانی است است. منظور همان پیرطریقت است.
- جبین: پیشانی
- نصیحتی کُنَمت یادگیر و در عمل آر: تو را پندی می دهم، آن را یاد بگیر و بدان عمل کن
- که این حدیث ز پیرِ طریقتم یادست: این نصیحت را از یک انسانِ وارسته ای به یاد دارم
- غم ِجهان مخور و پندِ من مَبر از یاد: غم وغصّه ی دنیا را به دل راه نده که این دنیا هیچ ارزشی ندارد، هرگز این پند من را فراموش نکن
- که این لطیفه ی عشقم زِ رَه روی یادست: که این سخن نیکوی برخاسته از دل، از یک عاشق و اهلِ دلی به یاد می آورم
- رضا به داده بده وزجبین گره بگشای: به هر آنچه که داری راضی باش و گِره ازپیشانی بازکن و اینقدر غم و غصه یِ روزگار نخور
- که بر من و تو درِ اختیار نگشادست: تغییر دادن بسیاری ازچیزها، ازحدودِ اختیاراتِ ما خارج است، تنها باید تلاش کنی و نتیجه را به خداوند بسپاری که او به همه چیز آگاه است

1400/08/08 17:11
احمد نیکو

با حکم خدایی، که قضایش این است

می‌ساز، دلا، مگر رضایش این است

ایزد به کدامین گنهم داد جزا؟

توبه ز گناهی، که جزایش این است

(رباعی شماره ۳۱ عراقی)

1401/06/24 13:08
احمد نیکو

متن درست بیت اول چنین است:

ای دل چو حقیقت جهان هست مجاز

چندین چه بری خواری ازین رنج و نیاز