رباعی ۳۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
رباعی ۳۲ به خوانش سهیل قاسمی
حاشیه ها
, تقدیر تو تعیین شده س تلاش بیهوده نکن
ای دل ز زمانه رسم احسان مطلب
وز گردش دوران سروسامان مطلب
درمان طلبی درد تو افزون گردد
با درد بساز و هیچ درمان مطلب
"حقیقتِ جهان"
ای دل چو حقیقتِ جهان هست مجاز
چندین چه بَری خواری از این رنجِ دراز
تَن را به قضا سپار و با درد بساز
کین رفته قلم زِ بهرِ تو ناید باز
- ای دل: خطاب به خود، ای دوست
- حقیقتِ جهان: ذات و ماهیتِ زندگیِ دنیا
- مَجاز: سراب، خیال، دروغین
- چندین چه بَری خواری: به چه دلیل این اندازه به خود رنج و سختی می دهی
- رنجِ دراز: زندگی به ظاهر طولانی و پُر درد و رنج
- تَن را به قضا سپار: تسلیمِ سرنوشت باش و آنچه برای تو تعیین شده را بپذیر
- با درد بساز: به این زندگانیِ دردآلود سازگار و خرسند باش
- کین رفته قلم: که این زندگیِ سپری شده
- زِ بهرِ تو ناید باز: برای تو دیگر باز نخواهد گشت
برداشت آزاد:
ماهیّتِ زندگی در این دنیا همچون سَرابی است خیالی و زودگذر که نباید برای آن، تن به هرگونه خواری و رنج داده و اندوهگین شویم. باید تسلیمِ خواست پروردگار و خرسند به آنچه که برای ما رخ می دهد باشیم. عقلِ ناچیزِ ما توانایی درک بسیاری از پیشآمدهایی که برای ما رخ میدهد را ندارد. بنابراین باید بجای گله و شکایت و آزار و اذیتِ خود و دیگران، از این فرصتِ زندگی نهایت استفاده را بُرد که دیگر هرگز تکرار نخواهد شد.
نصیحتی کُنَمت یادگیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیرِ طریقتم یادست
غمِ جهان مخور و پندِ من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره رُوی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو درِ اختیار نگشادست
دیوان حافظ » غزل 37
- پیرطریقت:مرشد و راهنما، کسی که ازبندِ تعلّقات رَسته و در مسیرِ سیر و سلوک بسوی حق، به مراحل والایی رسیده است.
- لطیفه: سخن نیکو و پسندیده ای که باعث شادی و انبساطِ خاطر میشود. نکته یِ نغز و دقیق که قابل درک باشد ولی قابل بیان نباشد.
- رهرو: سالک وکسی که درجاده یِ سیر و سلوک گام برداشته ومشغول طی منازلِ عرفانی است است. منظور همان پیرطریقت است.
- جبین: پیشانی
- نصیحتی کُنَمت یادگیر و در عمل آر: تو را پندی می دهم، آن را یاد بگیر و بدان عمل کن
- که این حدیث ز پیرِ طریقتم یادست: این نصیحت را از یک انسانِ وارسته ای به یاد دارم
- غم ِجهان مخور و پندِ من مَبر از یاد: غم وغصّه ی دنیا را به دل راه نده که این دنیا هیچ ارزشی ندارد، هرگز این پند من را فراموش نکن
- که این لطیفه ی عشقم زِ رَه روی یادست: که این سخن نیکوی برخاسته از دل، از یک عاشق و اهلِ دلی به یاد می آورم
- رضا به داده بده وزجبین گره بگشای: به هر آنچه که داری راضی باش و گِره ازپیشانی بازکن و اینقدر غم و غصه یِ روزگار نخور
- که بر من و تو درِ اختیار نگشادست: تغییر دادن بسیاری ازچیزها، ازحدودِ اختیاراتِ ما خارج است، تنها باید تلاش کنی و نتیجه را به خداوند بسپاری که او به همه چیز آگاه است
با حکم خدایی، که قضایش این است
میساز، دلا، مگر رضایش این است
ایزد به کدامین گنهم داد جزا؟
توبه ز گناهی، که جزایش این است
(رباعی شماره ۳۱ عراقی)
متن درست بیت اول چنین است:
ای دل چو حقیقت جهان هست مجاز
چندین چه بری خواری ازین رنج و نیاز