رباعی شمارهٔ ۹۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۹۷ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۹۷ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۹۷ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۹۷ به خوانش علی قلندری
حاشیه ها
با سلام و درود.
بنده فکر می کنم مگس کنایه از "عمر کوتاه ان است" نه کوچکی آن. چون در جایی خونده بودم که عمر مگس 24-48 ساعت است.
حق نگهدار دوستان
لطفاً تصحیح فرمائید :
یک قطرۀ آب بود و با دریا شد
یک ذرّۀ خاک و با زمین یکتاشد
جناب حاجیکلایی اگر در روستا بودید می دانستید مگس عمر طولانی ای دارد چون اگر نکشی از بین نمی رود !!!
دوستان لطفا و خواهشا یه کم روی درک اشعار وقت بذارید یه کم فکر بکنید و بعد نظر بدید
در این رباعی خیام خیلی واضح داره میگه انسان هیچی نیست!
دریا به اون بزرگیش تو یه قطره ابه
زمین به این وسعت اندازه یه گرد خاکه
(یادتون نره خیام یه منجم بوده)
انسان تو این دنیا و جهان بزرگ "هیچی" نیست
منظور از مگس کوچیک بودنه
از موضوعات اساسی که همواره فکر نوع بشررا به خودمشغول ساخته موضوع هستی شناسی انسان و سوالات پیرامونی آن است؛ دراین بین شعرا ، فلاسفه ، دانشمندان طبیعی و ... هر یک نظرات و دیدگاه خود را در طول تاریخ تا کنون و پس از این به اشکال مختلف اظهار نموده اند ، خیام از جمله شاعرانی است که نظرات و دیدگاه فلسفی خود را در غالب رباعیات با طرح مباحث هستی شناسی مثلث انسان ، جهان و خدا و غالبا با طرح سوال و طوفان ذهنی به همراه ثمثیل های ساده از محسوسات مطرح نموده است. به نظر می رسد رباعی مذکور متضمن این معنی است که انسان به خودی خود و در غالب این دنیایی خود هیچ است و هویت قابل ملاحظه ای در مقایسه با سایر اجزای این جهان ندارد و صرفا زمانی که به مقصد یا به نوعی همان مبدا خود واصل می شود هویت پیدا می کند مانند قطره که با رسیدن به دریا هویت قابل ذکری ( دریا ) می شود و ذره که با رسیدن به زمین هویت زمین را پیدا می کند. این سیر حرکتی قطره به دریا و ذره به خاک یادآور سیر حرکتی دوار وحدت به کثرت و کثرت به وحدت است چون مبدا قطره دریا ( چرخه آب ) و مبدا ذره خاک زمین است ؛ اما انسان در این چرخه های هستی و نیستی مادی کجا قرار می گیرد ؟ خیام با اشاره هوشمندانه به 2 چرخه طبیعی قطره و ذره و بلافاصله طرح این سوال در بیت دوم که به هست و نیست دنیایی انسان اشاره دارد ومقایسه ان با موجودی کوچک مانند مگس ، بسیار ذیرکانه و با سلیقه می گوید اگر انسان را در غالب این دنیایی در نظر بگیریم مانند مگسی می ماند که در طول زمان بی نهایت لحظه ای حادث و سپس فنا می گردد و همانند مادی نیز در این دنیا ندارد تا به آن واصل شود و هویت اصلی خود را پیدا کند پس ذات و اصل هویت و مقصد او می بایست چیزی ورای این دنیا و طبیعت مادی باشد. و من ا...التوفیق ؛ارادتمند مجیدصبوئی
منظور در کل بیت است
یعنی اومدن مگس و رفتنش هیچ تاثیری در چرخ روزگار ندارد،
خدمت عزیزان عرض کنم عمر مگس بین 20 تا 30 روز هست، اما حکیم خیام در این بیت این است که همانطور که مگس ها در چرخه زندگی زمین اهمیت چندانی نداشته و در عبور و گذر هستند انسان نیز در این دنیا به همینصرت به وجود آمده و از میان می رود و میلیاردها انسان تاکنون امدند و رفتند بدون هیچ نام و نشان و تاثیری در چرخه زندگی ندارند (البته از منظر بیولوژی مگس ها همانند همه موجودات دیگر تاثیرات بسیاری در اکوسیستم داشته و توازنی در حیات زمین ایجاد میکنند اما منظور خیام از این رباعی بی ارزشی انسان یا حتی مگس نیست بلکه بی نهایت بودن دنیا و بی تاثیر بودن انسان در این چرخه و جهان است که البته امروزه با پیشرفت دانش و کشف کهکشانها و جهان های جدید این رباعی و بقیه رباعیات پرمفهوم حکیم عمر خیام بیشتر قابل درک است.
آمد بشری پدید و نا پیدا شد هم در بعضی نسخ آمده شده
و به نظر میاد مفهوم شعر دلالت بر آن دارد که هدف از گام نهادن در این دنیای فانی رسیدن به کمال است همانطور که مصراع سوم به وضوح میپرسد آمد شدن تو اند این عالم چیست
و به وضوح هدف خلقت را منظور قرار میدهد
در این رباعی، کوچکی و خُردی انسان در کانون توجه خیام قرار گرفته و برای بیان این مقصود از کلمات قطره، ذره و مگس استفاده کرده است تا به عنوان یک ستاره شناس با ما این واقعیت را در میان بگذارد که انسان در مقایسه با جهان تا چه اندازه خُرد و ناچیز است. در بیت اول کلمات آب و خاک، ترکیب انسان از عناصر چهارگانه آب و باد و خاک و آتش را به خاطر میآورد که پس از مرگ هر کدام به جایگاه قبلی خود بازگشته و با بازگشت آنها از انسان اثری باقی نخواهد ماند. اثر و آمد شدنی که در مقایسه با بزرگی عالم به جولان دادن و خودنمایی یک مگس بیشتر شباهت دارد. انتخاب مگس برای بیان این مقصود از دو جهت دقیق و شایسته است. اول به جهت کوچک بودن این حیوان و دوم به جهت عمر کوتاه اوست که در حالت عادی بیش از دو هفته و نیم نخواهد بود. از این نکته نیز نباید غافل شد که تشبیه انسان به مگس با توجه به تصویری که از این حیوان موزی در اذهان عامه وجود دارد به نوعی سرزنش و نکوهش انسان و همسو با محتوای رباعی شمرده میشود.
خیام یک ستاره شناس بوده است و هر چند در زمان او قسمت بندی دنیا از نظر ساختمانی مثل امروز تعریف نشده بود ولی بنظر من خیام در مغزش وجود کهکشان ها را تجسم میکرده و می دیده. او می دانسته که تعداد بسیار زیادی خورشید در کهکشانها وجود دارند. با علم امروز بیشتر از 100 بیلیون ستاره در کهکشان ما است و بیش از 100 بیلیون کهکشان در جهان وجود دارد. بنا بر این خیلی بچه گانه است که ما تصور کنیم که خدای ساختگی مذهب این دنیای به این عظمت را برای موجود های کوچک و بی ارزشی مثل بشر درست کرده است با دروغین بهشت و جهنم اش. در این شعر خیام به نا چیزی بشر در مقایسه با عزیمت دنیا اشاره میکند. بخاطر داشته باشید که بودن و نبودن کل کره زمین یا منظومه شمسی و حتی کهکشان راه شیری ما بیش از یک قطره آب در مقایسه با یک دریا نیست. و یا آمدن و رفتن مگسی. دوستان این شعر بزرگ خیام غیر مستقیم می گوید از خر دروغین مذهب و عرفان پیاده شوید و حقیقت را بیاموزید. خیام درست قطب مخالف مذهب و محمد بلخی است.
بنازم به انگشتای خجسته ات حسین جان که این مطالبو باهاشون تایپ کردی،به درسی گفتیو حرف دل مارو زدی.
دم شماا گرم
با سلام
لازم به ذکر است بعضی از اشعار از معرفت شخص به ذات الهی از سر چشمه مقصود نازل می شود...حضرت خیام اشاره داره به اینکه انسان در مقابل عظمت خداوند هیچی نیست واضافه کنم قیاس ارزشهای انسان در کالبد جسم (این دنیا)در این عمر کوتاه باواقعیت فرق میکند، پس از مرگ بهتر این ابیات متوجه میشیم
باغبان ثانی اسفند 1399
کلمه خدا کجاست تواین شعر ؟؟
خنده داره
سلام آقا کامران
فرمایش شمادرسته کلمه خدا بکار نرفته ولی بنظر شما منظور خیام چی بوده؟ آیا چیزی غیر از همون قدرت برتر وخالق کل وبه تعبیر عام خدا بوده؟
التماس میکنم به دوستان که قبل از نسبت دادن دیدگاه های عارفانه به اشعار خیام، یه مطالعه درباره شخصیت و منش و دیدگاه خیام به جهان بکنید، خیام دید فلسفی داشته که دقیقا مقابل عرفان و الهیات قرار میگیره، علنا بارها خیام خدا و باورهای خدا گونه و انرژی های ماورایی رو به سخره و چالش کشیده. شاید اگر این رباعی از بوسعید و عطار و مولانا بود حرف شما درست بود و دقیقا برداشت شما هم به درخور این رباعی هست اما با تفکر و شخصیت خیام هیچ همخونی نداره برداشت شما.
خیلی ها به بیت دوم بیشتر دقت کرده اند که انسان در این جهان کوچک است در صورتی که در بیت اول مفهوم مهمتری وجود دارد بیت اول به این اشاره میکنه که انسان وقتی میمیره چیز خاصی اتفاق نمیافتد و اینکه انسان هم مثل موجود کوچکی مثل مگس میمیره و ناپدید میشه و جزوی از خاک همونطور که در یک رباعی دیگر میگوید
در دایرهای که آمدن و رفتن ماست آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست
داره چرخه طبیعت رو میگه !!!!!
در بیت اول مراد اینست که ما در نهایت به مبدا اصلی خودمون برمیگردیم. مصرع اول مقصود جان و بعد باطنی ماست چراکه بزرگان، جان هر انسانی را قطره ای از دریای کل یا وجود اصلی میدانند. مصرع دوم مقصود جسم ظاهری ماست که انهم به مبدا خودش برمیگردد و با خاک زمین یکی میشود. پس معنای کلی بیت اول اینست که ما پس از مرگ همین ماهیت جزئی خودمان راهم از دست میدهیم و با حقیقیت اصلی وجود یکی میشویم.( ما ز بالاییم و بالا می رویم --- ما ز دریاییم و دریا می رویم)
در بیت دوم سوال بنیادی که همان مقصود آفرینش هست را مطرح میکند و در مصرع پایانی به زیبایی مگس را مثال میزند تا بما تلنگر بزند که ما بهمان اندازه کوچک و ناچیز هستیم و زمانی که داریم بشدت محدود است. اما میگوید مگس ناپیدا شد! کاملا در جهت بیت اول! یعنی از هستی ساقط نشده و فقط ناپدید میشود.
قطره با دریا شدن، یک ذره خاک با زمین شدن و انسان با خدا شدن (وصل به خدا شدن) جاودانه میشود.. اتصال به کمال لایتناهی راز جاودانگیست.. که اگر چنین نباشد چه فرقیست میان او با مگسی که بودنش را نه کسی دید و نه از رفتنش باخبر شد!؟
واقعا عزیزان چطور این بیت رو عرفانی معنی میکنید؟! به صورت واضح خیام داره میگه که ما هیچی نیستیم در این دنیا. سعی کنیم زاویه دیدتون رو عوض کنید، یک مگس از دید خودش قطعا دنیا براش متفاوت هست براش و فکر میکنه این جهان زیبا برای اون طراحی شده، در حالی که از دید ما مگس هیچ تاثیری نداره. و مگس هم شاید هیچوقت نفهمه چیزی به نام انسان وجود داره! پس اینقدر خودمون رو بزرگ نکنیم در این دنیا. هیچ عرفان و خدایی هم وجود نداره که بخوایم با اون یکی بشیم و معنا پیدا کنیم. یک زمان کوتاهی در این دنیاییم .نه دلیلی داره و نه مفهومی . مثل یک قطره آب که از ابر میاد و به زمین فرو میره و قرار نیست معنای خاصی داشته باشه! تنها فرق موضوع این هست که ما میفهمیم که وجود داریم و میخوایم حتما وجودمون معنادار باشه ولی واقعا نیست. با کارهایی که در این دنیا میکنیم زندگی رو برای خودمون معنا دار کردیم که کار درستی هم هست. بهرحال خیام این موضوع رو فهمیده که آقا سعی نکن معنای پیچیده ای به دنیا و انسان بدی. فقط بگذرون و لذت ببر و سخت نگیر که اذیت بشی! تمام
سلام بر همراهان یکدل
گر نیست شود قطره به دریا، دریاست
یا خال نشیند رخ زیبا، زیباست
گر ره سپری در پی خوبی، خوبی
کوری که رود در پی بینا، بیناست
سپاسگزارم
یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد
یک ذرّهٔ خاک با زمین یکجا شد
آمد شدن تو اندرین دنیا چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
خیام در بیت نخست نظریه ای را مطرح میکند و آن این است که قطره ای آب به دریا ملحق میشود و ذره ای خاک نیز با زمین یکی میشود و در آن بقا می یابد.
با توجه به نظریه فوق، خیام سخن خود را در بیت دوم با پرسشی بیان میکند که پاسخ آن همان است که در بیت اول عنوان کرده است.
نکته اینجاست که مصراع سوم و چهارم را باید به صورت پرسشی خواند. بیت دوم میگوید: ای انسان، هدف از آمدن تو به این دنیا چیست؟ آیا این است که چون مگسی پا در این دنیا بگذاری و بعد از آن اثری از تو نماند؟! تو فکرمیکنی که بیهوده آفریده شده ای و برای همیشه نابود خواهی شد؟ خیر، این چنین نیست تو موجودی ابدی هستی و هیچگاه فنا در تو راه ندارد.
یادمان باشد که خیام یک فیلسوف هم است.
سلام دوست عزیز
متن حاشیه شما در قسمت پیشخوان کاربر در محل معرفی خودتان اشتباها درج شده لطفا بازبینی واصلاح فرمایید. که با کلیک بر روی نام خودتان فوق همین حاشیه نوشته شما ،قابل رویت وبا کلیک برروی آیکون آدمک بالای صفحه و ورود به بخش پیشخوان کاربر قابل اصلاح است.
شاد وسرافراز باشی عزیزم
متأسفانه هر چی من نگاه می کنم اوزان عروضی رباعیات خیام را اشتباه اعلام کردید.
ویرایشش هم خیلی ترتیبات سختی داره.