رباعی شمارهٔ ۹۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۹۳ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۹۳ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۹۳ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۹۳ به خوانش علی قلندری
رباعی شمارهٔ ۹۳ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
برخی این رباعی را منسوب به امام فخررازی
می دانند
فکر کنم که مصرع آخر به این صورت است:
معلوم شدم که هیچ معلوم نشد
البته جایی نخواندم. فقط به این صورت شنیده ام.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح فروغی مطابق متن است، تغییری اعمال نشد.
مفهوم این رباعی بسیار نزدیک به یکی از آثار منتسب به ابن سینا می باشد:
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزارخورشید بتافت
آخر به کمال ذرهای راه نیافت
خیال شاعردرشعراست
مصرع آخر به این شکل بایستی می آمده باشد:
معلوم شد آنکه هیچ معلوم نشد!
معلوم شد آنکه هیچ معلوم نشد!
Pliny فیلسوف سده 6 پیش از میلاد در یونان می گفت:" تبها یک چیز است که بشکل مطلق و معلوم در عالم وجود دارد و آن اینستکه هیچ چیزی مطلق نیست!"
این دو بیتی که ظاهرآ متعلق به خیام نبوده همین طرز فکر را بیان می کند...
یعنی اینکه عقل انسانها توانائی درک حقایق عالم را ندارد گرچه در تمام عمر به صورت شبانه روزی هم زحمت بکشند و از علمای عصر وزمان خویش هم باشند باز هم چیزی از علم ندانسته اند.
پایان سفرم ز نه چنان دور پیداست اکنون
باورم بدار ز راستی و هستی
……..
در این دیار نا خواسته سفر کرده خویش
چنین شد که می توانست نتواند بشد که شد
…….
من بودن خویش را هر روز ز ره دیروز جدا کردم
سفرم را در ره جدید هر روز دوباره دنبال کردم
…………
همه عمر در اندیشه جستن و پیدا کردن ره شد
زه ابتدا ره ناشناخته بود و انگاه آشگار تر شد
———————
چه بی فایده بود راستی در این دیار هستی
سفری بود پر ز عشق و مستی و هستی0
————-
حال که پایان سفرم ز نه چنان دور پیداست اکنون
باورم بدار که هروز روز تازه ای بود ز دیروز
…Amor…
سلطان فردانیتک
"مطالب ذیل تنها یک تحلیل و فرضیه از این کمترین است":
اگر سوالی را نصف و نیمه بپرسیم آیا می توان به پاسخ کاملی دست یافت !?
البته خیر
هنگامیکه سوال ناقص باشد می باید منتظر جوابی ناقص و یا حجم زمان کاملی برای تفهمیم سوال و سپس پاسخ مورد نظر بود
مثال؛
کجاست !?
!!?
کتاب کجاست !?
!!?
کتاب فارسی من کجاست ?!
برای زیبایی وزنی بهتر است که مصرع آخر این گونه باشد:
معلوم شدم که هیچ معلوم نشد
خود شاعر هم اگر فرصت اصلاح پیدا می کرد بی شک همین کار را می کرد. البته در بیشتر موارد شعر در اثر گردش در زبان عامه مردم تغییر شکل ممکن است بدهد، و خود شاعر آن را درست بیان کرده باشد.
با درود،
این رباعی داره میگه هرگز از تلاش در علم محروم نشدم و اسرار کمی ماند که پاسخ انها اشکار شود. و خیام در سن 72،سالگی بوده و میگه 72 سال شبانه روز کنکاش کردم و در نهایت تازه فهمیدم که هیچ چیز نفهمبدم
دررباعیات منسوب به خیام بخش دوم (پارسی ویکی) این رباعی به ابوعلی سینا نسبت داده شده است. در صورتیکه ابوعلی سینا در سن 57 سالگی در همدان از دنیا رفته است (فخر رازی هم در سن 62 سالگی در هرات از دنیا رفته است).در صورتیکه خیام در سن 83 سالگی در نیشابور از دنیا رفته است.
روزتان شاد،
سقراط فیلسوف یونانی هم جمله ای دارد به این شکل :
می دانم که هیچ نمی دانم
خیام رو که زیاد مرور کنیم متوجه میشیم کدام رباعی مال خودش نیست...لهجه ش رو میشناسه آدم...مثل شاهنامه که بعد از اتمامش به ملحقات میرسیم متوجه میشیم احتمالاً ملحقات قلم فردوسی نیست
خوانش و دکلمه رباعیات خیام با صدای بسیار زیبای کیکاووس یاکیده در ویدئوی یوتیوب زیر:
باسلام
مصرع دوم با مصرع چهارم در تضاد است و نا متناسب.
سلام بر همراهان گل
اقطار جهان به وسع خود گردیدم
با سمع و بصر دیدم و بشنیدم
با صد یل ملک معرفت چرخیدم
بر وسعت نادانی خود خندیدم
سپاس از یاران
متن صحیح رباعی :
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
اکنون که به چشم عقل در مینگرم
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
گفتم که دلم ز علم محروم نشد
کم بود ز اسرار که مفهوم نشد
اکنون که همی بنگرم از روی خرد
عمرم بگذشت هیچ معلوم نشد