رباعی شمارهٔ ۷۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۷۳ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۷۳ به خوانش محمد علی قدمیاری
رباعی شمارهٔ ۷۳ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۷۳ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۷۳ به خوانش علی قلندری
رباعی شمارهٔ ۷۳ به خوانش علی پورزارع
حاشیه ها
می ساز چو می ز آب انگور گشید
یک قطره از آن برای لذت بچشید
چون دید که عقل از سرش زایل شد
می را بفروخت، عقل مردم بخرید
ناشناس، کاملن درست میگویید: می "عقل" را زایل میکند. اما عقل چیست؟ اگر به فرهنگ عرب مراجعه کنید خواهید دید که "عقل" در اصل به طنابی میگفتند که دو زانوی شتر را با آن میبندند تا شتر را با اصطلاح قفل کنند. عقل را با واژه فارسی "خرد" برابر نکنید که درست نیست. عقل یک مهار است که اگر مست باشید از میان میرود و شخص درون خود را آشکار میکند": گویند مستی و راستی :) شاید به همین دلیل است که بسیاری از افراد از مستی میهراستند زیرا که نمیخواهند با مست شدن درون زشت خود را نمایان کنند!
نظر حقیر : خیام چون از عقل میگریزد از دو روئی و نفاق میگریزد. از دین فروشان مینالد که برای خود بازار مردم فریبی درست کردند. خیام یه شخصیت چند بعدی بوده. آدم ریاضیدان و ستاره شناس ابزارش عقلشه....ولی! چون نوبت دلش میرسه دوست داره یکرنگ باشه چون خدای خیام از آدم منافق خوشش نمیاد مثل خدایه شمس تبریز که دوست داره عوض افطاری خوردن با مسلمونها (مسلمانبرونان کافراندرون) با اورتکان و اهل کلیسا (کافربرونان مسلماناندرون) روزه خودشو بشکونه.
اینقدر با خداش رو راسته که اگه عبادت میکنه برای معاملهٔ بهشت و جهنم نیست برایه اینه که اونو لایق ستایش میدونه.
با نظر فرهاد بسیار موافقم .دمت گرم فرهاد
نخست اینکه می فروشان کس نمی فروشند چیز میفروشندمی میتواند کس از ناکس جدا کند اما خود چیز است از این رو در بیت دوم :
به زآنچه فروشند و نه زآنکه فروشند..و
برابر عقل با مانا تازی آن ریسمان از برای بستن پای اشتر ، واژه چدال را داریم و چدال کردن
امین کیخا بی گمان به از من میداند.
با درود به دکتر ترابی بزرگوار . کوچک نوازی میکنید .راستش را بخواهید من چدال را از شما یاد میگیرم ولی واژه زاولانه کردن را برای بستن ساعد اسب به ساقش می دانم که باعث می شود اسب یا شتر روی زمین بنشیند . زاولانه را در لری به ریخت کوتهیده تنها زالنه می خوانیم .
ایا خیام تفکرات لیبرال داشته یا یک کمونیست بوده یا یک عارف یا .....
ناشناس شما بری قران تفسیر کنی بهتره برادر بیشتر به تفکراتتون نزدیکه
می ساز چو از وجود خود می سازد
این تحفه برای عاقلان کی سازد؟
منظور ز می عشق و ز مستیست فنا
تا نیست کند، هست کند، شی سازد
ناخورده شراب می خروشیم
بنگر چه کنیم؟ اگر بنوشیم
از بی خبری خبر نداریم
پس بیهده ما چه می خروشیم؟
تا چند پزیم دیگ سودا؟
کز خامی خویشتن بجوشیم
دل مرده، برون کشیم خرقه
وز ماتم دل پلاس پوشیم
این زهد مزوری که ما راست
کس می نخرد، چه می فروشیم؟
با آنکه به ما نمی شود راست
این کار، ولیک هم بکوشیم
باشد که ز جام وصل جانان
یک جرعه به کام دل بنوشیم
شب خوش بودیم بی عراقی
امروز در آرزوی دوشیم
لطفا واژه “آنکه” اصلاح شود
می ساز چو می ز آب انگور گشید
یک قطره از آن برای لذت بچشید
چون دید که عقل از سرش زایل شد
می را بفروخت، عقل مردم بخرید
این شعر از کیه؟؟؟
فقط میتوان گفت به به
با تشکر از سایت خوب گنجور
باتوجه به اینکه جناب خیام از علم ستاره شناسی نیز بهره مند میباشند لطفا صاحبان نظر در خصوص بیت اول و البته مصراع اول توضیحاتی بدهند که چه مفهوم و تفسیری دارد.
با درود.
خیام و دیگر دانشمندان بخاطر خرد بالا همیشه از روزگار رنج میبردند. چون هوشیاری و دیدن درد دیگران دردمند است. همانگونه که مولوی هم گفته:
هر که او هوشیارتر پر دردتر
هر که او بیدارتر رخ زردتر
و معتقدند هر چه آدم کم هوشتر باشه روزگار براش سادهتر خواهد گزشت پس واسه همین اغلب از می و مستی میگفتن که با خوردن آن از اندیشیدن و درد کشیدن رها بشن. در این رباعی هم خیام میگه که تا روزگار در حال چرخش بوده بهتر از می ناب کسی چیزی ندیده و عنوان میکنه که تعجب میکنم که می فروشان بهتر از می ناب چه چیزی وجود داره که می را میفروشن تا با پول حاصل اون چیز دیگر رو بخرن. در اصل میگه پول و مادیات برای رفاه و آسایشه و بالاترین مسکن درد و اسایش رو می میدونه که بهتر از اون چیزی نیست که بخوای بفروشی و اون اسایش باهاش فراهم کنی
متن بیت دوم بدین صورت میباشد
من در عجبم ز میفروشان کایشان
زان به که فروشند چه خواهند خرید
عرض سلام خدمت اساتید گرانقدر خاصه دکتر ترابی گرامی .
گرچه "به زانچه فروشند" بیان روشنتری دارد و در مطابقت گفتار و معنی هماهنگ تر است اما دو نکته دیگر هم وجود دارد :
1 . "به زآنکه فروشند" میتواند به معنی "بهتر از آنچه که میفروشند" هم تلقی شود
2. از نظر زیبایی شناسی ، با توجه کلمه "چه" در ادامه همین مصرع ، "به زآنکه" زیباتر است و از تکرار "چه" که از زیبایی آهنگ شعر کم میکند پیشگیری میکند. درست مثل تکرار کلمه "میکند" در اواخر همین متن حقیر .
"مِی فروشان"
تا زُهره و مَه در آسمان گشت پدید
بهتر زِ مِیِ ناب کسی هیچ ندید
من در عَجَبم زِ مِیفروشان کِایشان
به زانکه فروشند چه خواهند خرید
- زُهره: ناهید (ونوس)، دومین سیارهیِ منظومهیِ شمسی که بسیار درخشنده است ؛ در ادبیاتِ کهنِ ما، سیاره یِ زُهره نمادِ نوازندگی، رقص و آوازخوانی است
- مَه: ماه، نمادِ زیبایی
- ناب: صاف و پاک، خالص
- مِیِ ناب: شادی و سرخوشیِ پاک، بی آلایش و به دور از گناه
- در عَجبم: شگفت زده هستم
- مِیفروشان: کسانی است که بجای شادی و لذت بردن از لحظه هایِ زندگی، عُمر خود را صرف جمع آوری مال و بدست آوردن قدرت و مقام و... می کنند. در واقع شادمانی خود را با چیزهای ناپایدار و بی ارزش معاوضه می کنند.
- کِایشان: که ایشان
- به زآنکه: بهتر از آن چیزی که
برداشتِ آزاد:
از آغازِ آفرینشِ جهانِ هستی تا به امروز چیزی با ارزش تر از شادمانی پاک و بی آلایش وجود نداشته و نخواهد داشت. من در شگفتم که چگونه مردمان برای رسیدن به پول، قدرت، شهرت، عنوان و یا حتّی وعده یِ رسیدن به بهشت از شادی و سرخوشیِ که از الطافِ خداوندی و تنها چیزِ با ارزشِ این دنیا است، به راحتی چشم پوشی می کنند. آیا رسیدن به این دلبستگی ها و اینگونه باورهای اشتباه، ارزش از دست دادن لحظات شادِ زندگی را دارد؟ متاسفانه هرکس به نحوی سرگرم به چیزی است و قدردانِ زمانِ حالِ خویش نیست.
مَفروش به باغِ اِرم و نِخوتِ شَدّاد
یک شیشه مِی و نوشِ لبیّ و لبِ کِشتی
تا کِی غمِ دنیایِ دَنی ای دلِ دانا
حیف است زِ خوبی که شود عاشقِ زشتی
آمُرزشِ نقد است کسی را که در این جا
یاریست چو حوری و سرایی چو بهشتی
دیوان حافظ » غزل 436
- باغِ اِرم: باغی دربهشت
- شَدّاد: کسی بود که کاخی بزرگ ساخت که یک خشت آن از طلا و یک خشت از نقره بود. باغی به بار آورد که از درختان گوهرها آویخت و بجای خاک، عنبر و مشک و زعفران ریخت و بجای آب و شن در جوی ها، عسل و شیر و لؤلؤ و مرجان به کار داشت. او به این دلیل این کار را کرد که حضرت داوود او را بخدای یگانه فراخوانده بود و به او وعده ٔ بهشت داده بود، بنابراین شَدّاد خواست که خود در این جهان بهشتی چون بهشت خدا برپا کند . آنگاه که کاخ ها و باغها به پایان رسید چون خواست برای تماشای آن از اسب فرود آید پایی بر زمین و پایی بر رکاب، عزرائیل جان او را گرفت.
- نِخوتِ شدّاد: وعده یِ بهشت زاهدان و عالمانِ دینیِ ریاکار
- نوشِ لبی: یاری شیرین دهان و شیرین سخن
- لبِ کِشت: کنارِ سبزه زار، باغی سرسبز و با صفا
- دنیایِ دَنی: روزگارِ پست و بی وفا
- خوبی: انسان با همه ویژگی ها و توانائیهای خوب و نیکویش
- زشتی: دلبستگی و وابستگی های دنیوی نظیر پول، قدرت، شهرت، مقام ...
- آمُرزشِ نقد: نقداً آمرزیده شده، پیش از آنکه به آخرت سفر کرده باشد، گویی موردِ لطف و رحمت خداوند قرار گرفته و دربهشت برین ساکن شده است!
در این رباعی، زهره و مه همان سیاره و ماه هستند که در آسمان می بینیم، می ناب شراب خالص است، و میفروشان کسانی که به مشتریان شراب می فروشند. به همین سادگی.
تشبیه و تمثیل در ادبیات زیباست اگر بجا باشند، قابل درک برای مردم، و هنرمندانه. و تفاوت دارد با تغییر دادن و پیچاندن معنای واژه ها تا آن حد که معنای اثر با باورها و خیالبافی های فردی هماهنگ شود، که در حاشیه های رباعیات خیام فراوان می بینیم.
گفتگو قویترین راه ارتباط انسانیست. جامعه ای که متخصصین و طرفداران ادبیاتش این را ترویج میکنند که “آنچه می خوانید و می شنوید، همان نیست و منظور چیز دیگریست”، در واقع ارتباط انسانی در آن فلج می شود. براستی ترویجِ مبهم گویی و دوپهلو سخن راندن و تظاهر و دو رویی، رفتارِ مردم را به چه سویی می برد؟
به هر سوی… زمزمه این رباعی، لذتِ یک جشن خودمانی در یک شب خنک تابستانی، زیر نور ماه و زهره و دیگر ستارگان را صد چندان میکند!
شاد باشید
وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل
سلام بر یاران خوب
تا خاک تنم به روح او گشت عجین
به زعمر و ادب گنج نجستیم قرین
از دست مده تو این دو گنج و هشدار
که بهتر ازین دو گنج ،گنج نیست،همین