رباعی شمارهٔ ۷۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۷۲ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۷۲ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۷۲ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۷۲ به خوانش علی قلندری
حاشیه ها
اینجا یک شعر در ناسازی با اندیشه های کامروایی که پیشتر دیده میشد و در گرامیدن سلوک
سلام سرور گرامی
آفرین.به نکته دقیقی اشاره فرمودید
این رباعی با اکثر رباعیات خیام که تا اینجا مرور کردیم همسو نیست
آقای امین این رباعی با آثار پیشین خیام ناسازگاری ندارد بلکه آنچه در نگاه شما اندیشه های کامروایی قلمداد میشود از دل همین رخساره به خون دل شستن ها و ترک خود گفتن ها روییده است. نه تنها اندیشه های خیام برگرفته از سلوک عرفانی نیست بلکه حاصل شیوه ی بودن و نگاه اگزیستانسیال او به زندگی است.
در مسیر قلندری قرار نگرفتن شدنی نیست
رنج نکشیدن شدنی نیست
چه تدبیری می اندیشی که همانند کسانی هرچه دلشان خواسته بجایش سیلی خورده اند
جز دست کشیدن از خواستن شدنی نیست
در هر روز میشود هزار بار بر آن حکیم سلام فرستاد.
سلام و درود بر خیام
درود بر خیام
حیرت و اظهار ناتوانی از درک بدایت و نهایت و هدف و غایت جهان ویژگی غالب رباعیات اصیل خیام است، ولی این رباعی بر خلاف این ویژگی غالب، مدعی رسیدن به حقیقت از طریق سلوک و مبارزه با نفس است. بنابراین آنچه از سراینده این رباعی منسوب به خیام در ذهن نقش میبندد، بیش از آن که تصویر یک شاعر متحیر و پرسشگر باشد، یک صوفی دلداده است.
لطفا از کانال تلگرامی من با عنوان همراه با خیام دیدن فرمایید به آدرس:
پیوند به وبگاه بیرونی
این شعر با روحیات یک شاعر ریاضی دان و ستاره شناس که به دنیای مذهب و عرفان اعتقاد ندارد نمیخورد.
با عرض سلام به پیشگاه ادیبان و ادب دوستان صاحب قلم و ضمن ادای احترام به پیشگاه همه آن گرامیان، به نظر ذوقی این بنده دلبسته به این گنجینه بی بدیل و البته شرمسار از بهره علمی و تخصصی، پاسخ پاره ای از نظرات مرقوم، در غزل جناب حافظ موجود است:
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافههای تاتاریست
بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق
که مست جام غروریم و نام هشیاریست
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست
که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست
لطیفهایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداریست
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواریست
سحر کرشمه چشمت به خواب میدیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاریست
اگر به خطا گفتیم، شما ببخشائید.
درود بر همه سمن بویان عالم
تا راه قلندری نپویی نشود
رخسار به خون دل نشویی نشود
سودا چه پزی؟ تا که چو دلسوختگان
آزاد به تَرکِ خود نگویی نشود
به نظر بنده که فقط اشعار خیام نیشابوری این شاعر بلند پایه را میخوانم و لذت میبرم و سر رشته ای هم در ادبیات ندارم عقیده دارم که این ریاضی دان و حکیم دانا که انسانی بسیار با هوش و خلاق است و هیچکس در این شکی ندارد با اشعاری که سروده و با هر کدام از رباعیاتش خواسته تا خواننده را کمی به فکر وادارد و تنها با کمی فک کردن راجع به محتویات این رباعیات میشود به آگاهی هایی دست پیدا کرد که از عسل شیرین تر هستند و این موضوع تجربه ی بنده ی حقیر بوده (درست یا غلطش را نمیدانم) و یادمان نرود که اسیر ظواهر شدن قران بود که این حجم از نا آگاهی را به بار آورد. به نظرم تنها اگر اسیر ظواهر نشویم و بجای پرداختن به جزئیات به کلیات این رباعیات پی ببریم عجیب مجزه میکند.و این هم مجزه ی خیام است....
سلام دوستان
تا طی نکنی مسیر مردی نشود
یا درد کسی دوا نکردی نشود
دنبال خدا به مسجد و دیر مرو
تا محفل بی کسان نگردی نشود
سپاس و درود
باسلام
هــر دختــرکی مـریم ِ عـــذرا نشود
هرکس که پدر نداشت عیسیٰ نشود
در دهـــر عصا بـُــوَد فــــراوان ، امّا
زان جمله یکی عصای موسیٰ نشود
با احترام،چاپ دوم دیوان ابوتراب عبودی
خیام در «رساله کلیات وجود» یکی از طرق نیل به حق را کشف و شهود عرفانی قلمداد کرده است و اظهار داشته که در اثر تهذیب و تطهیر نفس، عکس حقایق عالم برین بر آینه دل جلوه گر می شود و عارف، حق و حقیقت را در نفس خود مشاهده می کند. این اشارت عرفانی حکیم نیشابوری یادآور آیه شریفه «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم آنه الحق» است. هر آینه که عارف حقیقت محض را در قلب خود مشاهده کند و سرائر هستی را بی کم و کاست در آینه جام خود معاینه نماید، ندای «انَّه الحق» سر میدهد و غیر خدا را باطل محض قلمداد میکند. این است که «انا الحق» حلاج، عرفانی غیر قرآنی را به تصویر می کشاند. عرفانی که شباهت زیادی با نیروانا دارد نه فناء فی الله اسلامی.
از همان اشارت عرفانی خیام فهم می شود که حکیم ما اندیشهها و گرایشات عرفانی هم داشته است. آوردهاند که خیام در لحظه مرگ به سجده افتاد و گفت: اللّهم انّی عرفتک علی مبلغ امکانی، فاغفرلی، فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک.
با این همه شاید نتوان رباعی مشارٌالیه را سروده خیام دانست و شاید که از رباعیات سرگردانی باشد که سراینده آن یکی از عرفای به نامی همچون بوسعید ابی الخیر یا عطار و یا اوحد الدین کرمانی یا دیگران باشد.
اما سراینده این رباعی هرکه باشد راه انسانیت را به ما نشان داده است. انسانیتی که برای نیل بدان باید از زندگی حیوانی ماده گرایانه دست شست. باید ترک تعلقات جسمانی و شهوانی کرد تا مهوش حقیقت در خانه دل سکنی گزیدند.
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
هر کو به جهان راه قلندر گیرد
باید که دل از کون و مکان برگیرد
در راه قلندری مهیا باید
آلودگی جهان نه در بر گیرد
(رباعی از سنایی شماره ۱۳۹)