رباعی شمارهٔ ۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۷ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۷ به خوانش احسان اسماعیلی
رباعی شمارهٔ ۷ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۷ به خوانش محمد علی قدمیاری
رباعی شمارهٔ ۷ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۷ به خوانش علی پورزارع
رباعی شمارهٔ ۷ به خوانش علی قلندری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
It is not "shir" aram gureft, but "roubah". I've read it in original version of kHayam, gathered by mohammad ali forgoughi, 80 years ago.
Thanks
---
پاسخ: با تشکر از شما، در مصرع مورد اشاره «شیر» «روبه» شد.
این شعر خیام همیشه ورد زبانم هست خیام هنوز در نظر من محبویتر از همه شاعران ایران زمین است اویک متفکرشاعری است که انسان خدا و جهان و زندگی را خوب تفسیر می کند
بی وفایی دنیا و دل نبستن به دنیا یکی از ویزگیهای شعر اوست قصر جمشید با آن همه عظمت جایکاه روبهان شده است دنیارا می بینی
بهرام گورخر شکارکن گوشه گور افتاده است
آن بیت مقدسی که اسلام گرفت
افزون ز هزار در وی آرام گرفت
اسلام که فاتح فلسطین ها بود
دیدی که چسان یهود از اسلام گرفت
آهو بچه کرد یعنی اینکه آهو بچه در قصر خود پرورش داد .
گذشت روزگار بی وفایی ایام یک خصلت این دنیای دون فطرت است هیچ کس دراین دنیا پاینده نیست دل کندن از این دنیا و نه گفتن به خواهشات نفسانی یک از فضایل انسانی کسانی که باهزاران تذویر وریا جمشید گونه قصرها بنیاد نهاده اند دیگر از قصر آنها خبری نیست کسانی که ریختن خون هزاران انسان به مکنت رسیدند دیگر از آنها اثری نیست.
ای انسان نیکویی کن که جز نام نیکو در این دنیا دیگر چیزی ماندنی نیست وبرای آسایش چند روزه معقول نیست که این همه بدی نمائیم.
مرگ سرنوشت همه ما خواهد بود. پس به قصرهای جمشید گونه غره نشو و طی طریق حقیقت را بکن
در یسیاری از رباعیات خیام به نا پایداری زندگی در دنیا اشاره شده و خواسته ازاین موضوع کاملا پرده برداری کند.
میپرسیم چه اصراری هست که ناپایداری جهان در نظرمان باشید آیا این فکر زندگی مارا تلخ نمیکند؟در حالیکه خیام شادی و شیرینی را در زندگی توصیه میکند ما میبینیم گاه شده کسی از عاقبت زندگی مر گ حرفی میزند و دیگری میگوید ول کن اینها را نگو بگذار خوش باشیم !
پیداست آنگونه شادی و خوشی مورد توجه خیام است که غفلت و نادانی در آن نیست بلکه از روی دانائی و آگاهی پیدا میشود واین نشانگرهمان شادی با شکوهی است که فطرت انسان در خور رسیدن به آنست و عرفا به وجود آن پی برده اند
میدانیم شادی دو جور است یکی را وجد و صفا میتوان نامید وشکلی دیگری از آن عیاشی و خود فریبی است که بعدا غم وخماری بیشتری به دنبال می آورد در این شکل شادی غفلت و بیخردی وجود دارد
کسانی از اهل معرفت گفته اند که آن حالت و عملی بی نقص است که با توجه به ناپایداری حیات صورت گرفته باشد
واین درست مینماید زیرا زندگی و مرگ لازم وملزومتد و در معادله ویا فرمول زندگی اگر یک ضریب اساسی در نظر نباشد خللی بر اساس آن وارد میشود
یک نتیجه اینکه شادی و خوشی مورد نظر خیام از روی واقع بینی و خردمندیست از روی نادانی و خودفریبی نیست.
آرایه ئ تلمیح در بیت اول و دوم اشاره به پادشاهان ایرانی در عهد ساسانیان.
گور در بیت دوم دارای صنعت جناس تام می باشد.
عده ای گور دوم را دارای ایهام میان گور خر و قبر نیز می دانند که این غلط محض است. چون منظور شاعر مشخصا جز گور به معنای قبر نمی باشد.
*دوستان عزیز، در مصراع دوم از بیت اول کلمه ئ روباه یا شیر مطرح نیست، بلکه منظور (رو به) به معنای (به طرف) می باشد و منظور آن جانور یعنی روباه نیست.
اکثر مردم تصور میکنند "گور" در ادبیات کلاسیک ایرانی به معنی گورخر است در حالیکه این تصور کاملا" غلط می باشد و معنی صحیحش گراز است.
گراز حیوانی است که حمله کشنده دارد شاید برای بهرام گور که شکارچی گور(گراز) بوده است چنین حادثه ای رخ داده باشد.
در تاق بستان دوره ساسانی نقش برجسته شکارگاه گراز معروف است و تصویری از گورخر در آنجا نمیبینیم!!
در شاهنامه فردوسی تهمینه وقتی رستم را می بیند می پرسد آیا تو همان رستم هستی که گویند خوراک یک وعده ات یک گراز و شمشیرت صاعقه آسمان است:
به تنها یکی گور بریان کنی
هوا را به شمشیر گریان کنی
من نمی دانم چه اصراری است که ایرانیان باستان را به خوردن گوشت گراز یا خوک منسوب کنید.
در شاهنامه هم اسم گراز است و هم گور.
داستان بیژن و گرگین و شکار گراز در سرزمین ارمنستان موید این مطلب است.
خدا را شکر گنجور به واژه نامه وصل است و کسی نمی تواند هر چرت و پرتی رو به خوردِ دیگران بدهد.
به نظر میرسد ترجمه غلط "گور" به گورخر که صحیح آن گراز میباشد بدلایل توجیه اسلامی آن در زمان پس از اسلام بوده است. معنی صحیح گور در شاهنامه و اشعار کهن پارسی طبق کامنت قبلی ام همان گراز می باشد.
توضیح :
در ایران پیش از اسلام نه تنها شکار و خوردن گوشت گراز مرسوم بوده است بلکه در آیین مهر شکار گراز به نوعی از ملزومات این آیین بوده است.
در بیت اول این شعر دنیا به قصری تشبیه شده که سه دسته انسان در آن زندگی میکنند و هردسته به چیزی دست می یابند 1 - افرادی چون جمشید نیک نام که جام جهان بین نصیبش شد و عده ای جام او را کنایه از قلب پر معرفت وی دانسته اند2 - افرادی که فقط به فکر گذران زندگی روزمره هستند وبه خور و خواب و بچه دار شدن بسنده میکنند و مانند اهو بی آزار و دوست داشتنی هستند اما به مراتب بالای معنوی نمی رسند 3 - افرادی همچون روباه حقه باز و موذی که فقط وقتی نقشه و حیله آنان به نتیجه میرسد برای زمانی کوتاه دل مریضشان آرام میگیرد . در مصرع دوم به این موضوع اشاره شده که در عین موفقیت پایان کار این دنیا برای هر سه دسته با مرگ ختم میشود
آقای schahriar شما مگر حیوان هستید که با چنگ و دندان پس بگیرید؟ اصلا" مگه ارث و میراث شماست؟ اگر بلدید فعلا" مملکت خود را نجات دهید و بعد فکر بقیه باشید
من هم با فاطمه خانم موافق هستم منظور از قصر همین دنیا است که دسته ای مانند جمشید موثر واقع می شوند و در نهایت به گور می روند ولی حالا پس از گذشت سال فقط نام جمشید می درخشد نه نام آهوان و روبهان . و بیت المقدس روزی از آن جمشیدیان و پاکانی خواهد شد که دیگر کودکی را سر نبرند.
اگه محسن چاووشی نبود من هیچی از این شعر نمی فهمیدم :(
با سلام خدمت همه دوستان عزیز و شعر دوست.
البته منظور خیام از این دو بیت کاملا مشخص است. در مصرع اول از بیت اول در مورد قصر پر ابهت جمشید که پادشاه افسانه ای بوده صحبت میکند و میگوید در آن قصری که جمشید شاه جام جهان نما را می دید اکنون آهوان بچه میگذارند و روبهان خانه کرده اند (آرام گرفتن یعنی در جایی قرار گرفتن یا خانه ساختن).
که منظور کلی بیت اول این است که با وجود اینکه جمشید پادشاه بزرگ و افسانه ای بوده که حتی جام جهان نما داشته و در قصر باشکوهی زندگی میکرده ولی اکنون همه انها از بین رفته و حیوانات در آن زندگی میکنند که نشان از بی وفایی دنیا و البته فانی بودن زندگی است.
در بیت دوم کاملا موضوع بیت اول تایید میگردد آنجا که میگوید بهرام شاه که همیشه گور شکار میکرده و بسیار هم حرفه ای بوده دیدی که چگونه یک گور باعث کشته شدن و به گور رفتن بهرام شد. (اشاره به واقعه دنبال کردن یک گور توسط بهرام و رفتن آن گور داخل غاری و گم شدن و مردن بهرام داخل آن غار).
در واقع هر دو بیت فقط به موضوع بی وفایی و فانی بودن دنیا اشاره دارد که هرچه باشی و هرچه داشته باشی عاقبت باید همه چیز را بگذاری و بگذری.
با تشکر.
واقعا چه نظرات خوب و مفیدی دوستان دادند
خیلی شعر قشنگیه نمی دونستم مال خیامه
بیت اول اشاره به این دارد که جایگاه سلطنت جمشید جام بین که قصری باشکوه بود، اکنون به آرامگه و لانه ی حیوانات مبدل شده که مستقیما به بی ارزش بودن جایگاه ها و مال دنیوی دارد.
و اما در مورد کلامه "بهرام گور":
-عده ای بر ای باورن که علاقه و مهارت بهرام در شکار گورخر ثبب شد تا لغب بهرام گور بر او نهند( چنان که در تصویری دیده میشود بهرام شاه به تیری گورخر و شیری را به هم میدوزد و از طرفی تفریح اول شاهان ساسانی را شکار گورخر، شیر، گراز و... میدانند)
-آن هنگام که یزدگرد اول بر تخت نشست به واسطه ی نرمدلی که داشت به افراد سایر ادیان از جمله مسیحیان اجازه داد تا مردگانشان را در زیر خاک دفن کنن با وجود این که بزرگان زرتشت این عمل را باعث ناباکی خاک میدانستند، اما زمانی که بهرام بر تخت نشست دستور داد همه ی مردگان را از گور بیرون کشند و در مقابل آفتاب رها سازند و از این جهت او را بهرام گور کن ملغب کردند و به بهرام گور شهرت یافت.
از بهرام به عنوان شخصی مقتدر و بی باک یاد میشود آنچنان که وی برای تصاحب تاج شاهنشهی درمقابل خسرو به ستیز با دو شیر وحشی و گرسنه برداخت و هردو آنان را هلاک کرد.
بهرام گور به قدری عظمت نزد برخی بزرگان زرتشت داشت که او را سوشیانت(منجی آخر الزمان) میدانستند؛ عده ای معتقدن وی به دنبال شکار گورخری به درون غاری رفته و دیگر بیرون نیامده و عده ای دیگر بر این باورن که وی به دنبال شکار در باتلاقی فرو رفته اما در دو حالت بیکرش یافت نشد چرا که مادرش دستور تخلیه ی باتلاق را داد چنان که جندین تبه ایجاد شد اما از جسد وی خبری نامد. بزرگانی نیز بر این چون حکیم فردوسی باورن که وی به مرگ طبیعی جان داده و او را فردی ستمگر میدانند چنان که فردوسی در شاهنامه میفرماید بدا به حال کسانی که بهرام گور را منجی خود میدانند.
در کل بیت دوم این مفهوم را دارد که: در این دنیا هر قدر فرد مقتدر و با عظمتی باشی، باز فانی و تنها مالک گوری خواهی بود.
این که دروغی به این بزرگی به فردوسی و شاهنامه نسبت داده شود بسیار شرم آور است.
در شاهنامه زندگی ۶۳ ساله بهرام گور به ۳ تا ۲۱ سال تقسیم شده که یکی از بخش های شیرین شاهنامه است.
هفت پیکر نظامی گنجوی نوعی تکمیل کننده این بخش عظیم شاهنامه است.
شرح کامل بر این دوبیتی بود که در بالا آوردم اما در کل بیت اول به بی ارزشی مال دنیا و بیت دوم به فانی بودن انسان اشاره دارد.
نغزی دیگر سروده این است که اهو که مردم نامیز و رموک است با شیر که زوش و اهوخواره به یک جا بهم هستند
آن قصرکه جمشید در او جام گرفت/
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت/
بهرام که گور میگرفتی همه عمر/
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت/
((ای دیده اگر کور نه ای گور ببین/
وین عالم پرفتنه و پرشور ببین/
شاهان و سران و سروران زیر گل اند/
روهای چو مه در دهن مور ببین/))
فک کنم در ادامه خودش توضیح داده احتیاج ب حاشیه نیس
منظور از بیت اول ب نظر من:
خیام میگه : آن قصر بزرگ و با عظمتی که جمشید با جام افسانه ای و جهانبین خودش در آن حکمرانی میکرد وجهان را اداره می کرد الان هر کس(شیرآرام گرفت) وناکسی(آهو بچه کرد:اشاره به پست بودن زایمان دارد که آن قصر با عظمت محل زایمان شده)در آن هستند ورفت وآمد می کنند.و اشاره دارد به فانی بودن مال و مقام/
منظور از بیت دوم ب نظر من:
(معمولا یکی از تفریحات پادشاهان در هر زمان ومکانی شکار بود) لذا بهرام که یکی از شاهان بود تفریحش شکار بوده وچون گورخر شکار می کرد معروف ب بهرام گور شد/اول این بیت اشاره دارد به کار بهرام که این همه عمر گور خر میگرفت و در ادامه با یه استعاره و تشبیه زیبا این گور را(گور میگرفت این همه عمر) تشبیه ب قبر می کند(دیدی که چگونه گور...) که در اینجا اشاره به فانی بودن عمر میکند.
نتیجه:
در نتیجه در این شعر ب نظر من خیام میفرماید: که مال مقام و جان همه فانی و نابود شدنی اند و منظور وی از سرودن این شعر این بود که انسان از این مطلب بزرگ که از آن غافل است چشم پوشی نکنه و بفکر آن جایی باشه که مال مقام و جان ابدی ونابود ناشدنی است./
یاحق
لطفاشعرهای صوتی خیام بگذارید با تشکر از شما..
با پوزش از دوستان نادیده زحمت افزا می شوم:
مراد شاعراز آن قصر همین تخت جمشید خودمان است که برخی پرسپولیسش می خوانند!!!!
( و این قصه پر غصه بماند تا وقتی دگر)
اما بهرام را بهرام گور میخوانند زیرا شکار مورد علاقه اش شکار گور ( گورخر ایرانی و نه گراز )
بوده است. در میانه راه سیرجان به نیریز کفه ای است و منطقه حفاظت شده ای که به نام بهرام گور خوانده میشد و هنوز تنها در این دشت و گویا جنوب خراسان این گونه بی ماننداز دست ما آدمیان جان بدر برده است.
داستان می گوید بهرام در پی گوری در همین کفه یا پدید شده است . بخشهای مرکزی این کفه در بهار به دریاچه ای تبدیل می شودکه مرغان مهاجر را میزبانی میکند و چون رو به خشکیدن مینهد باتلاقی که هیچ جنبنده ای را زهره گذر از آن نیست.
بیت دوم این رباعی ضرب المثلی است که جمله مردم آن دیار میدانند و به کار میبرند. (در روزگار پیش از انقلاب شاهپور عبدالرصا پهلوی و گاه برادران بیش وکم سالی یک بار پا جای پای بهرام می نهادند).
این کفه در شرق روستای کهنی به نام کدرو یا گدرو واقع است که امروزه البته قطروییه خوانده میشود.
شمس به اصطلاح الحق، اشعار بزرگان علم و ادب را "کم مایه" خواندن کار کم عقلان و کم مایگان است. خجالت بکش!
موارد و نکات بسیاری در حاشیه ....با سعی بر نکردن تکرار ....دو نکته بنظرم میرسه:
گور که مبنی بر گراز است ... که آن خوک نر میباشد...اگر بگوییم که در فرهنگ ...غذا و ادبیات ایران بوده که حد اقل بر میگرده به شاهنامه (که گویا رستم نیز علاقه وافری بدان داشته)....بوسط فرهنگ مسلمی بزور جایش سعی شده که با گورخر عوض شود...
بچه دار شدن آهو ... و آرام گرفتن روبه .... که احتمالا برای اینست که بچه آهو را بخوردش....جایگاه این بیت رو نمیدانم چیه...
با سپاس از گذاشتن این سروده در اینترنت:
من چون دوستدار طبیعت هستم خواستم دو نکته را برای شما بگویم که شاید بدلیل آشنایی نداشتن به طبیعت کمی فهمیدن این سروده دشوار باشه.
روبه آرام گرفت : روباه جانوری ریزجسه است و قادر به شکار بزرگ ن و دفاع از خود نیست. درنتیجه از دزدیدن حیوانات کوچک اهلی و حیوانات کوچک دیگر و میوه تغذیه میکند و مانند هم گروهای جانوری اش همیشه در حال مخفی شدن از دست حیوانات بزرگتر هست و در جایی کمین میکند.
روباه لانه خود را در زمین حفر میکند و نیاز به زمین قابل حفر دارد.
برای همین خرابه های قدیمی بهترین جا برای سکونت روباه ها هستند. داری زمین نرم حاصل از خاک آوار و متروک بودن جا.
آهو بچه کرده: آهو نیز به جایی بسیار آرام و امن جهت زایمان نیاز دارد و دربیابان ها چه جایی بهتر از بقایای ساختمانهای کهن متروک و آرام.
با سپاس.
در ضمن در قدیم مردم بیشتر با طبیعت آشنا بودند و بخشی از زندگیشان بود. شعر در دامان طبیعت سروده میشد و نه در دفتر کار.
بنده نوشته ی تارا را تایید میکنم، منظور از گور در ادبیات کهن ایران، گراز است. در ظاق بستان کرمانشاه نیز که به دوره ساسانیان برمیگردد صحنه شکارگاه گراز هنوز هم با جزییات قابل مشاهده است، ترچمه گور به گورخر صرفا اسلامیزه کردن اصل ماجراست، ضمن اینکه خوردن گورخر با عقل هم جور در نمی آید گراز یا خوک وحشی هنوز هم در مناطقی از ایران مصرف غذایی دارد مخصوصا گراز مناطق کوهستانی و سردسیر گوشت خوبی دارد.
جناب دکتر ترابی با شما موافقم
و این توافق را نه تنها از سر ارادت که به چند دلیل مینگارم
راست است گور ، گور است
و گراز ، گراز
داستانی از دیر زمان به نام بیژن و گرازان در ایران زمین ریشه در تاریخ دارد که بعدها استاد توس به نظم آورده و امروز ما آنرا به نام داستان بیژن و منیژه میشناسیم
که چنین میفرماید : در مرز ایران و توران گرازها مزاحمت بسیار برای کشاورزان بوجود آورده بودند و اهالی به درخواست کمک به حضور شاه رسیدند
ز پرده درآمد یکی پرده دار بنزدیک سالار شد هوشیار
که بر در بپایند ارمانیان سر مرز توران و ایرانیان
همی راه جویند نزدیک شاه ز راه دراز آمده دادخواه
که ای شاه پیروز جاوید زی که خود جاودان زندگی را سزی
ز شهری بداد آمدستیم دور که ایران ازین سوی زان سوی تور
کجا خان ارمانش خوانند نام وز ارمانیان نزد خسرو پیام
که نوشه زی ای شاه تا جاودان بهر کشوری دسترس بر بدان
بهر هفت کشور توی شهریار ز هر بد تو باشی بهر شهر، یار
سر مرز توران در شهر ماست ازیشان بما بر چه مایه بلاست
سوی شهر ایران یکی بیشه بود که ما را بدان بیشه اندیشه بود
چه مایه بدو اندرون کشتزار درخت برآور هم میوه دار
چراگاه ما بود و فریاد ما ایا شاه ایران بده داد ما
گراز آمد اکنون فزون از شمار گرفت آن همه بیشه و مرغزار
به دندان چو پیلان بتن همچو کوه وزیشان شده شهر ارمان ستوه
سخن کوتاه آنکه بیژن را با گرگین به مرز میفرستند که آنجا با منیژه آشنا میشود و گرفتار افراسیاب
و با واسطه گری پیران از مرگ نجات میابد و در چاهی گرفتار میگردد که رستم به نجاتش میآید
میبینیم که کلمه ی گراز از دیر باز در زبان ما بوده و گور را حیوانی دیگر میدانستند
ضمناً : از جناب استاد محمد جعفر محجوب شنیدم که گور به معنای بزرگ
و یا کبیر نیز هست که نام شاه بهرام را به بزرگ مزین کرده اند
بهرام کبیر یا بهرام بزرگ
تا نظر استادان چه باشد
با درود
مهری
به نظر بنده منظور گور در مصرع دوم هم به حیوان گور و هم به طرز مرگ بهرام گور اشاره دارد.
بهرام گور در سال 439 میلادی در منطقه جرقویه اصفهان در حالیکه با اسب دنبال گورخر بود در باتلاق فرو رفت.
همونطور که میدونید باتلاق متشکل شده از جنازه ی حیوانات مرده است . در مصرع دوم منظور از گور 1. قبرستان حیوانات مرده 2 باتلاقی که بهرام در آن فرو رفت ،3. جنازه های گورهای مرده که در آن باتلاق بودند 4 گور به معنی قبر ، 5. گور به عنوان یک راسته از حیوانات و 6 همان گوری که بهرام در پی شکار آن به باتلاق فرو رفت بوده.
سلام.جمشید زجم بود ومن زاده جم ...بهرام به گور رفت ومن بر ره کفر.من چن اثر تالیف کردم به پیروی خیام ولی افسوس که هیچ ازان فرهنگ اصیل نمانده بر این ملت.چند بیتی از اشعارم وپیشکش ان امام بی بدیل (خیام)میکنم چرا که نیشابوریم وباشد بهای من بسیار،این اشعار از کتاب جدیدم با نام فتوت نامه است:بشکسته سبو زحال من باخبر است،،،،ابریق تهی زحال من خون جگراست....می نوش وبزن باده جهان در گذر است....این در گذر و ان دگری رهگذر است....این دلق گلی که ادمی نام گرفت....چون مرد وفتاد خشت گلی نام گرفت.یا می نوش که ادمی رهگذر است...خوب نوش که عمر توبی بدل است...چون لاله قیمتی فتاد در دل خاک. ...هرگز نشود زنده چو شد مدفن خاک....تقدیم به تمامی خیام دوستان
درود زاهد نیشابوری
چون لاله قیمتی *فتد* در دل خاک
یا بشد در دل خاک
اینجوری فک کنم آهنگ بهتری داره
لطفا کانال تلگرامی حکیم شاعر عمر خیام را همراهی کنید
پیوند به وبگاه بیرونی
مهر بانوی گرامی
سپاس ،
در سالی گمشده یاد داشتهایی فراهم کرده بودم
عشق از زبان استاد توس
" عشق به روایت شاهنامه "
یافتم امشب پیش در امد بیژن و منیژه را ،
برگ سبزی است.
شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان ءنه تیر.
آز آن شبان د یر یاز که جان آدمی بر می آید بی که بانگ بام بر خیزد.
ماه آراَیشی دیگر گونه دارد،دل تنگ و میان باریک است
گردون گردان را گویی پای از رفتار بازمانده است.
زمانه زبان از نیک و بد بسته ، و خاموشی چنان سنگین که صدای پایش در دالان دل میشنوی.
از هر سوی ، اندهان دریا دریا در جانت می ریزد
در شبی چنین ، شاعر مهربانش را به باغ فرا می خواند، چنگ و چراغ، می مغانه
مهربان شمع و شیرینی نار و ترنج بر بزم می نهد و خود در چنگ می آویزد.
نرم نرم ماه گیسو می گشاید ، باغ تن به نوازش مهتاب می سپارد، زمانه لب به سخن می گشاید
می در رگ جان می آویزد ، شادی در سراچه دل
پس ماهروی چغانه از دست می نهد و سخن عشق آغاز:
مرا گفت از من سخن بشنوی
به شعر آر از این دفتر پهلوی
بخواند آن بت مهربان داستان
ز دفتر ،، نوشته گه باستان
....... و ببخشایید
با عرض پوزش از دوستی که فرمودند منظور مصراع دوم روباه است صحیح نیست و رو به با فاصله باید خوانده شود یعنی در آنجا آرامش پیدا کرده
باسلام،غیرازمعنی ظاهری شعرکه نشان ازبی وفایی دنیاست،یک برداشت معنوی ازاین شعردارم،که میخواهم باعزیزان درمیان بگذارم. دراین جهانی که زندگی میکنیم اگربتوانیم به ذات خداکه دروجودماگذاشته شده برسیم،یعنی جام را ازدست معشوق که ذات اوست دریافت کنیم،زندگی ما آنچنان میشود که آهوبه عنوان مظهر مظلومیت ،پاکی،به راحتی میتوانددراین وجود بچه بیاورد،وروباه مظهرپلیدی ومکرنمیتواندکاری بکند،بنابراین آرام میگیرد
حمید خان
این همه تعبیرات را از کجا در می آوری ، مگر به ذات او رسیده ای
شاید آنچه اوهام بوده باور کرده ای
سلمان جان
همان روبه درست است
جمله ی شما غلط دستوری و معنایی دارد
درود
من نمیدوانم چرا بعضی از دوستان فکر میکنند اینجور جاها سطح علمی و اطلاعاتی که دارند را به رخ دیگران بکشیند شخص بزرگی چون جناب خیام چندین سال پیش تلاش میکرده که ساده گویی کند که جایی و اسه تفسیر های پیچیده واژه اراییه نماند بازهم بعضی دوستان میفرمایند منظورش از روبه ، حیوان نبوده و منظکرش رو به یعنی صورت خوب بوده یکی دیگه میفرماید گور در مصرع اخر یعنی گر خر اخه اینها چه حرفهاییه اخه من هیچ وقت حاشیه نمبنویسم ولی واقعا دیگه صبرم سر اومد چرا حقیقت را نمیگیویید که
منظور استاد بزرگوار حضرت خیام این بوده است ان قصر و بارگاه تخت سلطتنتی وکاخ پادشاهی جمشید که در ان جا می مینوشید و ارام میگرفت در گذر زمان به متروکه تبدیل شد و اهو که همیشه از دست شکار پادشاهان در فرار است فرزند عزیزتر از جانش را در محل زندگی پادشاه زایمان میکند و روباه که سرشار از حیله گریست و شکارش بسیار سخت است در بارگاه جمشید به استراحت میپردازد که درانجا خلوت باشد و درامنییت باشد . ودر ادامه میفرمایند
بهرام که عمری شکار گور خر میکردند اخر خودش شکار گور و قبر مرگ شد
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت.
یعنی:
در دربار جمشید آنقدر قانونمندی و نظم وجود داشت که وقتی آهو بچه بدنیا می آورد، روباه هیچگاه جرأت چشم دوختن به بچه آهو را نداشت. همچنان آرام بود. معمولا روباه دنبال بچه آهو است که نوش جان کند. اما در قصر جمشید این رویه وجود نداشت.
منظور از گور، گورخر است. زیرا گورخر به چالاکی مشهور است و بهرام ، پادشاه ساسانی چنان چالاک بود که مثل گورخر دوش میکرد و حالا در کنج قبر خوابیده.
به نظر من چند نکته باید مد نظر باشد:
1- احتمال اینکه این شعر اصلا از خیام نباشد زیاد است. زیرا معمولا در رباعی معنای دو بیت در مصراع آخر کامل می شود. در این جا اگر رباعی را دو بیت جدا جدا بنویسیم در معنا خللی ندارد.. پس باید کار یک شاعر ناشی باشد! ضمن اینکه دو بیت همگنی و انسجام لازم را هم با یگدیگر نداشته و از استحکام برخوردار نیست. روایتی سست و ساده است.
2- دعوای اینکه "گور همان گراز است یا گور خر" هم کمی تامل دارد.
در نوشته جناب دکتر ترابی بر زمینه های تاریخی و مناطق جغرافیای (در فارس) و تحلیل تاریخی از داستان بهرام و تعبیر قصر جمشید به تخت جمشید ، حکایت از تعلق شعر به "حلقه فرهنگی فارس" دارد . در جنوب ایران! در حالی که خیام در خطه خراسان است و منطقا از المانهای تاریخی و جغرافیای خودش باید استفاده کرده باشد از جمله اینکه شاید در آنجا گور همان گراز بوده باشد! بعنوان مثال می توان به تفاوت نام خربزه و خیار در دو منطقه خراسان و فارس اشاره کرد. در بسیاری از مناطق فارس به خربزه خیار گفته می شود .(نه به خیارسبز)
پس امکان اینکه هر دو ادعا درست باشد هست فقط با این تعریف که یکی در منطقه فارس و دیگری در خراسان!
حال با توجه به دو نکته بالا می توان نتیجه گرفت این شعر با تعریف و شرحی که جناب ترابی فرمودند صحیح ولی از خیام نیست!
اصل رباعی را که خود نوشته اید درست است . بیهوده آنرا تغییر ندهید
با احترام به نظر اساتید
به نظر من گور اول بمعنی گراز هس و گور دوم به معنای قبر.
حتی بهرام با اون همه قدرت و نیرویی که داشت در آخر به خاک سپرده شد.
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
یعنی همه عمرش به این کار بوده،
دوستانی که گفتند گور اول هم بمعنای قبر است، چون بهرام جسد ادیان دیگر را از خاک بیرون کشید، اگر هم چنین کاری کرده، همه عمرش نبوده و فقط آغاز سلطنتش بوده!
ضمن اینکه از مادر یهودی زاده شده بود!!
گور دوم هم که بمعنای قبر است، چون یک چیز عینی است، معلوم نیست که واقعا بهرام بدست گور کشته شد یا نه!!!
گفتار دوستان و استادان را خواندم. برخی مانند استاد«م.زارع» فرمودهاند که این شعر از خیام نباید باشد زیرا ایرادهایی دارد.
بنده نیز میخواهم همین را خدمت سروران و بانوان گرامی عرض کنم. بویژه یک ایراد اساسی در بیت دوم در واژۀ «میگرفتی» وجود دارد. چنین واژهای اصلا درست نیست . طبق ادبیات 1000 سال پیش، باید گفته میشد «گرفتی» که یعنی «میگرفت». از دیدگاه دستور زبان نمیتوان هم «می» در آغاز فعل آورد و هم «ی» استمراری در پایان.
بزرگمرد دانشمند و ادیب والا مقامی چون خیام نیشابوری غیر ممکن است چنین اشتباهی کرده باشد.
این شعر باید در همین سدههای اخیر نوشته شده و به خیام منسوبش کرده باشند. مهمتر اینکه در نسخه های کهن این شعر وجود ندارد!
سلام
سوال من این است که آیا ممکن است به جای"" او "" آن بوده و تغییر یافته باشد
چون بیت با آن بهتر معنا می یابد
جمشید در آن جام گرفت
اگر کسی نظری دارد حتما استفاده میکنم
جناب مصطفی، من فکر می کنم انتخاب «او» به جای «آن» صرفا بخاطر آهنگ بهتر آن و خوش آهنگی بیشتری بیت باشد. اگر کلمه «آن» را پس از «در» قرار بدهیم آن آهنگ زیبا و منسجمی که در «در او» هست ایجاد نمی شود. آهنگ و زیبایی اوزان در شعر فارسی به تبعیت از شعر و کلام عرب همیشه در ارجحیت بوده و ای بسا شاعران صرفا بخاطر زیبایی کلام، معنایی را که به آن اعتقاد نداشتند ساخته اند.
جناب شفیعی کدکنی در مقاله به نام «جادوی مجاورت» به این مفهوم در ادبیات فارسی پرداخته است.
با عرض سلام خدمت همه نو اندیشان بزرگوار در عرصه ادبیات این رباعی آن قصر که جمشید در او جام گرفت به نسخ قدیمی همچون کتاب ترانه ها خیام نوشته مرحوم صادق هدایت مضمون شعر در کل درباره بهرام شاه می باشد بدین شکل
آن قصرکه بهرام دراو جام گرفت
آهور بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
ببینید که جناسی که در این چارانه موجود هست به این شکل است
بهرام--- جام ---ارام
و یا دیگر مصراع ها چقد زیباست . چون در بیت بعد بهرام نام برده است و بهرام مصراع اول در بیت بالا کاملا منطقی است
عبارت درست مصراع اول چنین می باشد:
آن قصر که بهرام در او جام گرفت
در شهر سورمق ( 20 کیلومتری شهرستان آباده) خرابه ای است بنام قصر بهرام گور که گفته میشود بهرام گور در کفه ابرکوه یزد به شکار گور خر می رفته و در منطقه ای از کویر در تعقیب شکار گور خر به باتلاقی فرو می رود.
کاملا درسته بیت اول در وصف بی ارزش بودن دنیا و بیت دوم در وصف فانی بودن این دنیاست
بسیار عالی
به نام خدا
در مورد بیت دوم
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور ، بهرام گرفت ؟
گور در مصرع دوم به معنی قبر نیست . چون مردن و به قبر رفتن که امری همگانی است و هر کسی چه گور ( گورخر یا گراز ) شکار بکند و چه شکار نکند ، بالاخره به گور ( قبر ) می رود .
و در اینصورت زیبایی و ایجازی در شعر و معنی آن نیست . ( دقیقا مثل آن می شود که مثلا اینطور می بود : )
بهرام که همیشه سوارِ خر می شد ، دیدی چجوری مًرد ؟
یا بهرام که همیشه آش می خورد . یا همیشه مرغ پرورش می داد ، دیدی که مُرد ؟
خوب اینها همه قابل قبول است و صحیح است . ولی زیبایی و ایجاز ندارد . بی ربط است .
ولی میدانیم که بهرام گور در یک شکارگاه ، هنگامی که به دنبال شکارِ گور ( گورخر یا گراز ) بود و به دنبال گورخر می تاخت ، به درونِ مردابی ( یا گودالی یا غاری ) فرو رفت و مرد ِِ
حالا آن ایجاز آن است که :
بهرام که همیشه گورخر شکار می کرد ، دیدی که چجوری گورخر ، بهرام را شکار کرد ؟
پس هردو گور در هر دو مصراع منظور همان گورخر است . و این منطقی تر می تواند باشد .
سلام مجدد
ببخشید اگر اینجا مصداق ایجاز نباشد و مثلا جناس باشد .
من ادیب نیستم و تنها ، گیاه شناسی هستم که به ادبیات علاقه مندم
. اول گفتم جناس است . بعد دیدم ؛ با توجه به نظر من ، دو واژه ی. "گور" به دو معنی متفاوت نیست .
گفتم ایجاز باشد که با عبارتی اندک معنی بزرگ و وسیعی را رسانده است
حالا هم گفتم : بگویم که من اطلاعاتی در آرایه و صنعت و ... ندارم . پس به منظورم توجه فرمایید و نه به واژه و اصطلاحی خاص .
متشکرم
این شعر عالیه ولی حیف دوبیتی م ن کلاس 7 ام هستم واسه درس آزاد میخام شعر از حافظ یا فردوسی
از یاد مبر قاعده ی دنیا را
زآوردن و پروردن و کشتن ما را
می بخشد و دل می برد و می گیرد
از خرد و کلان گرفته تا برنا را
سلام .لطفا در مورد ابیات حقیر هم نظر دهید .تشکر
خیام در موضوع مرگاندیشی رباعیهای بسیار دارد از جمله: یادآوری میکند، از آنجا که جهان به بهرام وفا نکرد و قصر با شکوه او را جایگاه حیوانات وحشی کرد، به یقین به ما هم وفا نخواهد کرد و این ماجرا بر ما هم خواهد رفت:
آن قصر که بهرام در او جام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
خیام در رباعی زیر جهان را تشبیه به کاروانسرایی می کند که محل اسکان موقت است، جایی که وامانده شاهان و حاکمان بزرگی چون جمشید است:
این کهنه رباط را که عالم نام است
بزمی است که واماندهی صد جمشید است
و آرامگه ابلق صبح و شام است
قصری است که تکیهگاه صد بهرام است
سرت گر بساید بر ابر سیاه
سرانجام خاکست ازو جایگاه
(فردوسی)
اگر چرخ گردون کشد زینِ تو
سرانجام خاک است بالینِ تو
(همان: )
تأکید بر حتمی بودن مرگ، از مضامینی است که شاعران و گویندگان، بسیار به آن پرداختهاند. این مضمون با تعبیرهای متفاوت و شاعرانه در ادب فارسی و عربی دیده میشود، به گونهای که دهخدا([ii]) (1352: 150-157) در امثال و حکم ذیل «از مرگ خود چاره نیست» بیش از 200 بیت شعر و ضربالمثل با این مضمون نقل کرده است. این سؤال مهمی است که سبب تأکید شاعران بر موضوع بیرحمی مرگ و اینکه به کوچک و بزرگ رحم نمیکند، چیست؟ و هدف آنها از این یادآوری چیست؟ حقیقت این است که تأکید فراوان بر حتمی بودن مرگ، جنبه اخلاقی و تربیتی دارد و به این منظور است که آدمی در زندگی سختگیر نباشد، ناملایمات را تحمل کند، به دیگران ستم نکند، قدرشناس لحظههای زندگی باشد و...این چیزی است که در ایران باستان سخت مورد توجه بوده است([iii])، از جمله: سُئِلَ أنُوشروانُ: وَمَا الَّذِی لَا حِیلَةَ لَهُ؟ فَقَالَ: حِیلَةُ المَوتِ. (ابن قتیبة، بیتا: 1/395): از انوشروان پرسیده شد: آن چیست که گریزی از آن نیست؟ گفت: مرگ.
یکی مژده آورد پیش انوشروان عادل که خدای تعالی فلان دشمنت برداشت. گفت: هیچ شنیدی که مرا فرو گذاشت؟ (سعدی، 1387: 83)
([ii]) دهخدا در امثال و حکم بیش از 60 بیت از فردوسی با مضمون چاره ناپذیری مرگ نقل کرده است.
([iii]) رنگ و بوی ایرانی این رباعیات از نام جمشید و بهرام به وضوح به مشام میرسد.
نمی دانم چرا دوستان اینقدر این شعر رو پیچیده کردن؟!
منظورش از گور میگرفتی گرفتن جان بود
بهرام یه عمر جان گرفت آخر جانش گرفته شد
قصر پر اوازه ای که دیروز محل جهانشاهی جمشید بود
امروز به متروکه ای تبدیل شده که از سر دور افتادگی حیوانات در آن به آرامش میزیند
چه شباهتی دارد « گور» با «گورخر» این گور کجا!؟ گورخر کجا!؟ این اشتباهات بصورت فراوان حتی در زندگی نامه بهرام گور هم به چشم میخورد در حالی اولاً «بهرام گور » از شاهان ساسانی و زرتشتی بود که میتوان در اینخصوص دراینترنت جستجو کرد اما به نظر این حقیر منظور از «گور» همان گور یا قبر و ..... است و خیام میخواست این را بگوید که ای بهرام شاه دیدی که عاقبت با ظلم فراوان و با کشتار مردم که دست میزدی دیدی چگونه خودت هم عاقبت این قبر نصیب تو هم شد
به نظر من، ارتباط مناسبی بین مصرع دوم با مصرع اول وجود ندارد. نهاد در مصرع اول، «قصر» است و معنای مصرع ناقص است: «آن قصر که جمشید در او جام گرفت» منتظریم که ببینیم در ادامه چه بر سر آن قصر آمده؛ ولی در مصرع دوم، نهاد بهیکباره به «آهو» و «روبه» تغییر میکند و بدون عبارتی مانند «در او» ارتباط مناسب با مصرع اول شکل نمیگیرد. این رباعی را با «آن قصر که با چرخ همیزد پهلو...» که بسیار استوارتر مینماید، مقایسه کنید. شاید این رباعی را سرایندۀ دیگری از روی آن رباعی سروده باشد.