رباعی شمارهٔ ۵۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۵۱ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۵۱ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۵۱ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۵۱ به خوانش علی قلندری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
بیت دوم رو به این صورت من شنیده بودم:
زنهار که پا بر سر سبزه تا بخواری ننهی ....
و به نظر این طور صحیح تر میاد.
---
پاسخ: اشتباه میکنید، نقل شما از نظر وزنی به طور واضح مشکل دارد.
«تا» در این جا به معنی همان «زنهار» و «مبادا» میباشد و همان طور که در پاسخ آمده، ضبط اصلی این شعر به همین صورت است که در سایت آمده.
یعنی مبادا بر سرسبزه به خواری پا نهی، چرا که ...
در این بیت /تا/ به معنی زنهار میباشد و آوردن زنهار حشو به حساب می آید و از شیخ خیام چنین خطایی بعید است
لطفا به وزن شعر توجه داشته باشید. اضافه کردن واژه ی زنهار، وزن را بهم می زند.
بنده اینجور در ذهنم بود:
تا بر سر سبزه پا بخواری ننهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته ست
اگر کسی نسخه ی مصحح چاپی در دسترس دارد لطفا بررسی کند.
ممنون
من آخرین مصرع رو اینگونه شنیده بودم:
کان جایگه چشم نگاری بودست
هان بر سر سبزه پا به خواری ننهی
درست نوشته شده در کتاب ادبیات من هم همین نوشته شده
با درود فراوان
این رباعی زیبا را مرحومه قمرالملوک وزیری در مایه افشاری أجرا نمودند که استاد ناصر تقوایی در سکانسی به یاد ماندنی در سریال جاودانه دایی جان ناپلئون نیز به زیبایی و درستی از این اثر ماندگار استفاده نموده اند.
یکی از المان های حاضر در اشعار خیام احترام و ارج نهادن به موجودات خصوصا عناصریست که مستقیما با خاک در ارتباط هستند.
احترام به سبزه، کوزه شکسته، گرد و خاک...
چیزی که ما ایرانیان چندیست ادب مقام آن را به فراموشی سپرده ایم!
بر فراز مزرعه ای که در روزهای نوروز در آن مشغول کار بودم درخت جنگلی ای که بومی منطقه سوادکوه است با نام «ولیک» هر سال با شکوفه های سپید بسیار چونان عروس می درخشید، در غیابم کارگر محلی تنها به دلیل اینکه درخت زیبا بر سر راهش بود و برای دور زدنش ناگزیر بود چند قدم اضافه بردارد با چند ضربه تبر آن را از میان برداشت، هنگامی که از او پرسیدم چرا این موجود جاندار زیبا را از میان برداشتی به راحتی گفت :
درخت هرزی بود، خودرو بود!
گفتم ناراحت شدم، گفت یکی از جنگل برایت می آورم!!
خیال می کرد من از جایگاه مالکیت سخن می گویم. گفتم آخر مگر تو درختی دیگر از جنگل بیاوری این درخت که نابودش کردی زنده خواهد شد؟!
کاش ما در صحرای سوزانی به دام می افتادیم تا میدانستیم یک درخت بومی خودرو چه قدر و منزلتی دارد!
یا حتی یک علف آبدار...
پندش ده و گو که نرم نرمک میبیز
مغز سر کیقباد و چشم پرویز
هان! بر سَرِ سبزه پا به خواری ننهی
شعری را که گنجور نوشته اصل و درست است منتها دوستان باید دقت بیشتری بکنند . این یکی از موارد نادر در صنعت شعر پارسی است که از یک کلمه (پا) شاعر فاکتور گرفته ! در واقع خیام می بایستی از نظر دستور زبان درمصرع سوم بنویسد : پا پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی - که پای اول فعل امر است : پا - خور - بین - رو که برای تکمیل این افعال امر یک حرف اضافه ب یا به به ابتدای آن می افزایند ولی بدون این حرف اضافه نیز فعل درست است . پا یعنی بپا یعنی مواظب باش معنی این مصرع این است : بپا که پا بر سر سبزه به بی احترامی (خواری) نگذاری - چرا که این سبزه از خاک لاله رویی رسته است .
با درود.
با توجه به گفته های آقای محمدعلی طاهری...
آن بر سر سبزه پا به خواری ننهی
"سبزه"
هر سبزه که بر کنارِ جویی رُسته است
گویی زِ لبِ فرشته خویی رُسته است
پا بر سَرِ سبزه تا به خواری نَنِهی
کان سبزه زِ خاکِ لاله رویی رُسته است
- رُسته: روییده
- گویی: انگار، مانند اینکه
- فرشته خو: پاک سرشت، پاک نهاد
- تا: مبادا
- پا به خواری نَنِهی: با بی توجهی رویِ آن راه نروی
- کان: که آن
- لاله رو: لاله رخ، کسی که رویی زیبا و شاداب همچون گُلِ لاله دارد
برداشت آزاد :
هر سبزه یِ شادابی که در کنار جویباری می بینی؛ انگار که از لب و دهان مردمِ پاک سرشتی روئیده است! مردمِ پاک نهادی که زمانی نه چندان دور زندگی می کرده و اکنون خاکِ لبِ جویباری شده است. ای تو! مبادا با بی توجهی و بدون اندیشه بر رویِ سبزها راه روی؛ شاید آن سبزه از خاکِ لاله رخی که زمانی زیبا و شاداب بوده، روئیده باشد!
خیز و در کاسه یِ زر آبِ طربناک انداز
پیشتر زآنکه شود کاسه یِ سر خاک انداز
عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است
حالیا غُلغُله در گنبدِ افلاک انداز
چشمِ آلوده نظر از رخِ جانان دور است
بر رخِ او نظر از آینه یِ پاک انداز
دیوان حافظ » غزل 264
- خیز: برخیز، دست به کار شو
- کاسه یِ زر: جام طلائی
- آبِ طربناک: باده، اندیشه هایِ نیک و شادی آور
- انداز: بریز، پُر کن
- کاسه یِ سر: جمجمه
- خاک انداز: به چاله ای جهت جمع آوری آشغال و خاکروبه نیز گفته می شود
- وادیِ خاموشان: سرزمینِ مردگان، گورستان
- غُلغُله: بانگِ شادی، منشا خوبی، کار نیکی که باعث راحتی و شادی دیگران شود
- گنبدِ افلاک: آسمان، روزگار
- چشمِ آلوده نظر: چشمِ ناپاک
- رخِ جانان: نشانه هایِ خداوند، الطاف و موهبت های الهی
- آینه یِ پاک: چشم و دلِ پاک
احسنت👏👏
سلام
گفتن چنین اشعاری چندا سخت نیست مهم آن ایده اولیه است که حکیم خیام بیان کرد. تقلید آسان است مثل این رباعی که اینجا می نویسم:
هر شاخه گلی که بر زمینی رُسته است
از لاله رخی و مه جبینی رُسته است
پا بر سر هر گل به حقارت ننهی
کان از سر خاک نازنینی رُسته است
سلام بر دوستان
هر ذره در این جهان به کاری باشد
با امر خدا کار گزاری باشد
شاید تن ما دی عزیزی بوده
یا روز دگر عاشق زاری باشد
تشکراز عزیزان.
هر سبزه که بر کنار جویی بوده است
گویی که خط فرشته خویی بوده است
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
کان سبزه ز خاک ماهرویی بوده است
سلام به دوستان فرهیخته
در سکانسیهایی از سریال دایی جان ناپلئون انجا که اقا جان بلند گو را ازمایش میکند این رباعی با صدای ملکوتی قمرالملوک پخش میشود
اما با کیفیتی بسار عالی
چون هرچه از قمر موجود هست از روی صفحه ضبط شده و کیفیت ندارد
نمیدانم این قسمت روی ریل بوده ؟ ایا اوازهایی از ایشان با کیفیت موجود هست
چون صفحه هرقدر نو باشد و خش دار نباشد از ریل قابل تشخیص هست وبه کیفیت ریل نمیشود