رباعی شمارهٔ ۴۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۴۸ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۴۸ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۴۸ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۴۸ به خوانش علی قلندری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با سلام و درود
خیام و عطار از نیشابور اولی در عرفان زمینی و دیگری در عرفان (جنبه روحانی) گل کاشتن.
فوق العاده هستند.زیبا می سرایند و انسان را به پرواز در می آورند اولی خرد انسان و دیگری روح انسان را.
به نظر بنده زوج خیام - عطار کل عرفان را پوشش می دهند و شاید دیگر نیازی به ارجاع به شاعران دیگه نباشد مگر سعدی که مسائل اجتماعی را به بهترین نحو ممکن و زیبا بیان می کند.
حق نگهدار دوستان
هرکه باهرروشی بردل مابنشیند زیباست .....
عطار.خیام.سعدی.حافظ مولانا.فردوسی.اخوان.نیما.پروین.و.........
هر گل یه بویی داره
با درود
بپذیریم که خیام فیلسوف بود و فلسفه با عرفان نه باهم نمی جوشند که با یکدیگر در تضادند؛ بنگریم بدگویی های عارفان را از فلسف و فیلسوف.
فلسفه به (خرد) باور دارد و بر استدلال استوار. اما عرفان به اشراق باور دارد و به سخنی دیگر بر (دل) استوار است.
رباعی خیام رد پنداشت های آیینی است
آفرین بر شما آقای مراقبی دوست گرامی کوتاه ، مختصر و موجز گفتید به این رباعیات توجه کنید : افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد در پای اجل بسی جگرها خون شد کس نامد از آن جهان که پرسم از وی کاحوال مسافران دنیا چون شد
یا این رباعی : گر آمدنم به من بدی نامدمی ور نیز شدن به من بدی کی شدمی به زان نبدی که اندرین دیر خراب نه آمدمی ، نه شدمی ، نه بدمی و بسیاری رباعیات دگر که ورای نگاه مادی و عینی به هستی نمی باشد . درست است که او نیز چون بزرگان دیگر دغدغه هستی داشته است ، از کجا آمده ام ، بهر چه آمده ام و به کجا می روم ولی اندیشمندی چون خیام که دائم در عالم منطق و ریاضی و رصد کردن آسمانها بوده صریح و بی پروا می گوید افسوس که بی فایده فرسوده شدیم ......نابود به کام خویش ، نابوده شدیم . این نکته را می خواهم به آن دسته از دوستان عزیز مذهبی که می خواهند همه چیز را مصادره به مطلوب کنند عرض کنم گوشه گوشه رباعیات خیام جز نگاه منطق و چون و چرا کردن در عالم و آدم نیست هر چند رگه هایی از عرفان هم مشاهده شود . از طرفی زبان او ساده و روان و بی تکلف است و نگاه وی خردمندانه . خیام دغدغه هستی دارد و چون و چرای فیلسوانه می کند در حالی که نگاه عارف شهود قلب ی است . عارف (عرفان دینی) و سالک راه حق از آمدن به جهان مادی افسوس نمی خورد ، ماندن برای او فرصت و غنیمت است و طلب وی در این جهان رسیدن به حق است . (فنا بالله و بقاء بالله) از مرگ استقبال می کند که پیوستن جویبار است به دریا .
درورد بر شما جناب آقای "نورالدین"، واقعا زیبا بیان فرمودین. جزاک الله خیرا!
درود
کاملا دوستان درست میگویند خیام باورهای دینی را قبول ندارد و رد همان گونه که استاد او ابن سینا (چه جنبه معنوی و چه جنبه حقیقت باشد خیام ابن سینا را استاد خود خطاب کرده است) معجزات و وحی و ... را تکذیب میکند.
با سلام خدمت دوستان
نظرهاتون کاملن خوبه فقط میخوام چندتا چیز بهشون اضافه کنم:
فلسفه و عرفان دو روش متفاوت برای رسیدن به حقیقت هستن. هر فیلسوفی اگر بخواد راه دل رو در پیش بگیره ممکنه از عارف هم عارف تر بشه مگر خودش صریحا مسیر دل رو بشته باشه بنظرم این دوتا چیز بارزش رو توی جون هم نیندازیم. در مورد خیام شاید بهتره بگیم شکاک بوده یا جواب های ضعیف اون رو قانع نمیکرده اون به همون اندازه که به باورها تاخته عقل رو هم ناتوان دونسته مثل همین رباعی که چیزی که در راه عقل بوده رو بدبخت توصیف کرده چون بعد از هزار چرخ اومده سر جای اول در ادامه اینو اضافه کنم که وقنی خودش به شادی و غم قضا و قدر اعتقاد داره یا حرف میزنه نمیگم یک مسلمان و معتقد تمام عیار بوده ولی دور از انصافه منکر بهش بگیم. شاید بهترین صفت برای خیام شکاک باشه اون شاید توی این بازی بیطرفه.
خیام دوست داریم
دوستان کاش کسانی که چیزی بلد نیستن نظر ندن . شاید2 نفر اومدن نظر هاتونو خوندن اونوقت فکر های بدی دربارتون میشه :)
خوبی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در امید و خطر است
با چرخ مکن حواله که در ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
جناب نورالدین حقا که حق گفتید. کاش مطلبتان را در صدر حاشیه ها ی تک تک رباعیات خیام میگذاشتید تا اینقدر حاشیه نگاران به جان هم نیفتند! خیام اگرچه عالم بزرگ و ریاضیدان و فیلسوفی برجسته است ولی آنچنان عارف نیست و ادعایی در متشرع بودن هم ندارد. و اینها با هم ممکن است .کسی فیلسوف و متفکر و ریاضیدان و شاعر بزرگ و حتی انسان آزاده و بزرگی باشد ولی از طرفی عارف و دیندار دلخواه ما نباشد.این چه عیبی دارد؟! مگر او انسان نیست؟ آیا باید تمام بزرگان علم و ادب و دانش عارف و انسان کامل باشند؟؟!! والسلام
دوست گرامی فرهاد
شما معنای بیت دوم را به کل اشتباه گرفته اید
منظور از چرخ ، همان فلک می باشد و معنای کلی بیت ، شکایت از جهان و آسمان ها (که به باور پیشینیان ، بخت هر شخص با اجرام آسمانی در ارتباط بوده) می باشد و بعد ایشان اظهار میکند خود این فلک که تو بختت را در آن جستجو میکنی ، از تو بیچاره تر و سرگردان تر است (از خود اختیاری ندارد!)
کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است: انسان را ذی شعور و هستی را بیشعور میداند. بهر حال حتی اگر حکمتی در کار جهان وجود داشته باشه قایل درک برای انسان نیست.
رباعی این مرد بزرگ به ما می گوید که مسئول این غم ها و شادی های زندگی ، و نیز خوب و بد بودنِ نوع را آسمان ها و افلاک ندانیم (بدین معنی که مبادا تصور کنید که تعمّد و قصدی در کار بوده و بنا بر خرافات، آسمان ها و ستارگان تقادیر ما را رقم زده اند)؛ چرا که افلاک عقل و به تبعش اختیاری از خود ندارند -که چنین کنند- و کاری از دستشان بر نمی آید
دوستان سلام ؛ نظرات ارایه شده در این حاشیه نویسی ، همگی دارای پشتوانه های مطالعاتی وآگاهی های تخصصی است ، اما لازمه ورود به محیطهای اینچنینی ، پذیرش وتحمل نقطه نظرات مختلف توسط دیگران هست . بررسی منحنی تحولات فکری و اعتقادی فلاسفه ، عرفا ، شعرا و ... ، بیانگر سیر تکاملی دیدگاههای ایشان بوده ، و چکیده جهان بینی ایشانرا از آثار اواخر عمرشان می توان دریافت کرد . بر همین اساس ، اشعار و نوشته های سالهای پایانی حکیم ، دلالت بر گرایش ایشان به سوی اعتدال می نماید . آنچه که اشعار فاخر و جهان شمول خیام را ، از سایر ادبا و شاعران پرشمار پارسی گوی ایران زمین متمایز ساخته است ، هنگام سرودن این اشعار ، و اشاعه نظراتش بوده ، بدین معنا که ، در زمانی خیام با جسارت و شجاعت مثالزدنی ، پرسشهای ذهن انسان سرگشته و تشنه پاسخ را ، در قامت رباعیات صریح و سهل الفهم عامه مردم پاسخ داده ، که طرح چنین موضوعاتی ، جرم نابخشودنی محسوب ، و تکفیر و ارتداد را به دنبال داشته ، و بدینترتیب ، جامعه علمی ، صاحبنظران ، اندیشمندان و نمایندگان دینی زمان خود را به چالش کشیده است . بنابراین تفسیر یکجانبه و مطلق خیام ، و قرار دادن او در نگرشی محض و یکسویه ، مقرون به صحت نمی باشد . پایدار باشید .
سلام
با توجه به بیت اول که به تضاد های درونی آدم - شادی و غم- و خوب و بد بودن روزگار اشاره داره، میشه گفت که از راه فلسفه و منطق،خود دنیا هم در حیرته که چطور اینا کنار هم قرار گرفتن! خیام نیز فیلسوفی باده گسار است و منظور اینه که بیچارگی عقل در درک این جهان، تنها اغراق من در پیریست.
اغراق البته که تداعی کننده اقرار است و البته که بیان جمله ی من نیز همین. اما خب دوست داشتم باوری رو امید بخشم که ناتوانی تمام عقل در جهان کمی اغراق آمیز است. به قول حکیمی، بشر مدیون عقل خویشتن است.
خیام به آئین خرد گرای کهن ما زرتشت
و یزدان باور داشت(نه به آیئن ابراهیمی) و به زبان کهن زندیک بود
زندیک همان عارف است و به چم یا معنی دانا است
چنانچه میسراید:
گر بر فلکم دست بودی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلکی دگر چنان ساختمی
کازاده به کام دل رسیدی آسان
خیام به آئین خرد گرای کهن ما زرتشت
و یزدان باور داشت(نه به آیئن ابراهیمی) و به زبان کهن زندیک بود
زندیک همان عارف است و به چم یا معنی دانا است
چنانچه میسراید:
گر بر فلکم دست بودی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلکی دگر چنان ساختمی
کازاده به کام دل رسیدی آسان
پرویز
رباعی در نفی طالع بینی سروده شده
با درود به تمامی عزیزان
خیام انسان را به استفاده از خرد برای یافتن راه درست زیستن در همین جهان وا میدارد. اگر اندیشه های خیام و فردوسی که خرد انسان را کارآمد تر از همه ی ابزار ها میدانستند ، به وسیله ی دیگران هم دنبال می شد ، شاید چند قرن زودتر از اروپا به نوزایی یا همان رنسانس میرسیدیم. در اینجا نمیتوان به درست یا نادرست بودن عرفان و به ویژه عرفان دینی پرداخت. اما اگر نیک بنگریم ، عرفان هیچ باری را از دوش انسان برنداشته و به عکس دستاویزی برای کسانی شده است که بوسیله ی آن دیگران را به خدمت خود گرفته اند.دین و عرفان را باید یک مقوله ی کاملا شخصی دانست که هرکسی به میزان عشق و درکش می تواند به آن بپردازد و یا خیر.خیام میگوید درمان درد انسان و برآوردن نیازهایشان در آسمانها نیست، بلکه می بایست با خرد خود ابزارهای مورد نیازش را بسازد و با آن رفع نیاز کند.این را می توان به روشنی دریافت که پیشرفت همه ی کشورهای پیشرفته، بوسیله ی دانش به دست آمده است. درست از هنگامی که توانستند دین را از دخالت در امور دیگران باز بدارند.شاید از همین روست که باید به بشر گفت(بیرون زتو نیست آنچه در عالم هست از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی)
دوستان، یه نفر لطف می کنه معنا و مفهوم این دو بیت رو کمی توضیح بده و بازتر کنه؟
بسیاری تعبیر «قضا و قدر» را در این رباعی با جبر یکی می دانند که اصلا این طور نیست. به تعریف این مفهوم در کلام و فلسفه مراجعه کنید. از سویی خیام به روشنی نیک و بد را امری بشری دانسته نه امری یرونی و ذاتی که در طبیعت وجود دارد.
استاد شجریان این شعر را در اجرای خیام خوانی در مقر یونسکو در پاریس به زیبایی خوانده اند.
نیکی و بدی هر دو تعبیری است از دریچه ذهن انسان نسبت به عالم کائنات، به عبارتی کائنات با قوانین مکشوف و غیر مکشوف خود در حال فعل و انفعال است و این ما هستیم که با معیارهای خوبی و بدی که در ذهن خود و به واسطه عقل خود ایجاد کرده ایم اتفاقات و حوادث آنرا برای خود به شادی و غم تعبیر و تفسیر میکنیم.
معنای کلی اینکه باید مسوولیت انتخاب بین خوب و بد را که در واقع با معیار عقلی (هر چند ناقص) خود گزیده ایم، بر عهده بگیریم و به قضا و قدر یا عوامل فوق طبیعی واگذار نکنیم
این برداشت حقیر بود
هر روزه با پیشرفت علم به غنی بودن ادبیات مان بیشتر پی می بریم خیام سوای از فلسفه وریاضی وعلوم دیگر یک ادیب وعارف اندیشمند بود، اوباوردارد که انسان موجودی با خلیقات مختلف است خیام دراین رباعی معتقد است اگر خوب یا بد باشی روزگارهمان رابه تو به برمی گرداند.او معتقد است عالم ازدیدگاهی منعکس کننده اعمال ماست آنجا که مولانامی گوید چنان مستم چنان مستم من امشب . که از چنبر برون جستم من امشب . ویا حافظ می فرماید آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است. یا رب این .. از کدامین کوکب است. ویا سلامت همه آفاق در سلامت توست درواقع این اشاره شاد بودن یک انسان رامی رساند چقدر می تواند به روح هستی که همانا معشوق است نزدیک شود. خیام معتقداست گرفتاری های عالم که از خود انسان است مانع شاد زیستن اوست که امروز روانشناسان هم آنرا تائید می کنند ومی گویند اگر باید درزندگی شاد باشی باید دنبالش بروی شادی گرفتنی است خودبه خود سراغ کسی نمی آید درتایید آن .برخیز ومخور غم جهان گذران .بنشین ودمی به شادمانی گذران . درطبع جهان اگر وفایی بودی نوبت به تو خودنیامدی از دگران
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
این رباعی در کمال زیبایی , ریشه خوبی و بدی را در ذات انسان میداند , هرکدام را انتخاب کنیم , بسته به انتخاب ما ,محصولش شادی و غم است ,
یعنی اگر خوبی را انتخاب کنیم, قضا و قدر الهی , شادی را برایمان میفرستد , و اگر بدی را برگزینیم, محصولش غم است , و همه را قضا و قدر الهی با توجه به انتخاب ما رقم میزند , پس همه چیز دست خداست
حال ای انسان بیچاره که از سر بیچارگی , تمام اتفاقات زندگی خود را به چرخش افلاک نسبت میدهی, بدان و آگاه باش *کاندر ره عقل* از نظر داشتن عقل , چرخ و فلک از تو بیچاره تره !!! چون تو با وجود
عقل, اینهمه در خسران هستی و سرگردانی !!!!!! چه برسد به چرخ و فلک که از نعمت عقل نیز بی بهره اند!!!!!
چگونه است که تو با وجود داشتن عقل, خیال میکنی شادی و غم را اجرام آسمانی و نحوه قرگرفتن آنها تعیین میکند؟؟ زهی خیال باطل , شادی و غم را خداوند, با کن فیکون و با قضا و قدرش تعیین میکند
افلاک بیچاره تر از آن هستند که چنین کاری ازشون سر بزند, .......فقط کار خداست. و لا غیر
سلام وسپاس. بررسی وفهم امور با تقسیمات رایج ومعارف وعلومی که هر کدام با نسبیت هایی در گیرند ما را به عمق وحقیقت نمی بد.فلسفه وعرفان همچون سایر معارف وعلوم بشری هنوز در یافتن وارایه تعریفی قابل قبول عام و قابل نقد در مانده است. دین هم همچون این مولفه هاست.به طور مثال آنچه مردم از دین بر داشت کرده اند با برداشت عالمان وحقیقت دین در کتب اسمانی سه دین شناخته شده متفاوت ست. شرح هر کدام فرصتی می خواهد در خور .اما نه تنها خیام بله هیچ عاقل صاحب اثری را نمی توان ونمی بایست وشایسته نیست با انچه از فلسفه وعرفان ودین در حد تعاریف موجود وکتابی بررسی نمود وگفت خیام فیلسوف بود یا عارف یا مفتی یا ......چرا؟ زیرا نه دین نه عرفان نه فلسفه ونه علم گنجایش وسعت تجربه ودانش انسان را ندارد .یک انسان در عین حال می تواند عارف باشد و دیندار ومومن و فیلسوف وهیچ تناقضی هم نتوان یافت مگر در حد بیان بدون ادله . دینی که خیام دارد فلسفه ای که او دارد عرفانی که او دارد را نمی توان با تعاریف کتابی به ما رسیده که به حکم عقل همه قابل رد ونقد واصلاح وپرشسند شناخت.مثال : در هیچ کجای قران نیامده بروید دین داشته باشید ودین هم این مبانی واین مختصات را دارد . اصولا خداود معرفتش وجودش در دین محصور نمی شود می شد که نقص داشت. کسی همچون ابن عربی را با شاخص های فلسفی وعرفانی ودنی نمی توان شناخت وبرمعرفتش حد زد .آنچه ما داریم همین مقدار دانشسی ست که به ما رسیده با نقد ها وپرسش های بی شمار. از این روست که در تاریخ کسی نمی تواند بگوید ابن عربی عارف بود یا فیلسوف.شیعه بود یا سنی؟ بسیاری از شیعه او را لعن کرده اند ایضا اهل تسنن بسیاری از عرفان شناسان او را عارف کبیر نام می نهند وبسیاری از فیلسوفان او را دانشمندی رند و... بنده در دین حروف مشکل دارم پوزش از ساختار کلام
به دوستانی که باورهای باستانی ایران را خردمایه می دانند توصیه می کنم که گات های باستانی را مطالعه کنند و ببینند که در آن روزگار که ایران یک حکومت جهانی از همه اقوام داشت این آیین خردمایه!! چگونه به نابودی دیگرانی که به آیین آن ها ایمان نداشتند فرمان می دادند. خرد و تدبیر هخامنشیان سبب رکود و سکوت این آیین شد که متاسفانه در دوره ساسانیان به سبب رونق این باورها کشت و کشتار دیگر اندیشان رونق گرفت و بر سر ما همان آمد که همه می دانیم.
سلام0 خیام کاملا موحد ومسلمان معتقد است0 اشعار اوتعلیم است واویک مرشد کامل که اغتنام فرصت را به مریدان خود گوشزد می کند وتمام رباعی هایی که در بی اعتباری این عالم می گوید صرفا توجه به غنیمت داشتن عمر ورهایی از بیهود سپری کردن آن است0
وسایر رباعی هایی که شائبه بر اعتقادات ما وارد می کند حکایت از این است که او مارا به وادی حیرت می کشاند وکار مرشد ومعلم خوب به حیرت کشاندن مرید ومتعلم خویش است
خیام در این ابیات به طور نسبی به مرز بین خرد گرایی و تأثیر صور فلکی و ستارگان بر سرنوشت و حتی حالات روحی انسانها اشاره میکنه که در اعتقادات میترائیسم ایران باستان و دیگر تمدن های مصر و بابل و یونان وجود داشته اشاره میکنه و میخواد بگه که فلک اگر قدرت تفکر و اختیار داشت شاید بهترین ها را برای ما رقم میزد پس در نهایت باید به عقل و خرد خودمون مراجعه کنیم وتا چاره ای جستجو کنیم و بدی رو از
نهادمون پاک کنیم و نیکی به عمل بیاریم از طرفی بازتاب اعمال نیک و بد خودمون رو در زندگی خواهیم دید
سلام
دوستان درک من از این رباعی :نیکی و بدی که در درون انسانها وغم وشادی که در قضا وقدر هست را اگر با عقل منصانه بنگریم علتش رو جایی به غیر از جبر زمانه و گردش ایام باید جستجو کرد
تا کی چو گل از هوا مشوش باشیم؟
چند از پی آبرو در آتش باشیم؟
چون جان عزیز ما به دست قدر است
تن را به قضا دهیم و دلخوش باشیم
(رباعی شماره 101 سلمان ساوجی)
" حواله "
نیکی و بدی که در نهادِ بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر رهِ عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
- نهادِ بشر: ذات و درون آدمیزاد
- قضا و قدر: پیشآمدهای روزانه زندگی (روزمره)
- با چرخ مَکن حواله: به بخت و اقبال نسبت نده
- کاندر: که اندر
- چرخ: روزگار، جهانِ هستی که در حال چرخش و تکرار شدن
- بیچاره تر: بی اختیار تر، درمانده تر
برداشت آزاد:
خوبی و بدی که در درون (ذات و وجود) ما هست و شادی و اندوهی که روزانه برای ما رخ می دهد را نباید به گردش روزگار و بخت و اقبال نسبت داد، چرا که وقتی از راه خرد (عقلانی) خوب نگاه می کنیم ، روزگار حتی آن اندک اختیاری که ما داده شده است را هم نداشته که بخواهد سرنوشت خود را رقم بزند چه برسد به سرنوشت ما! بنابراین هرچه که هستیم و هر پیشآمدی که برای ما رخ میدهد تنها و تنها خودمان پدیدآورنده آن هستیم و نه کس دیگری! در واقع هرچه به جهان هستی بدهی، همان را دریافت خواهی کرد. آگاه باش بخت و اقبال از درونِ تو آغاز می شود و به بیرون انعکاس می یابد، نه از جهانِ بیرون به درونِ تو!
این جهان کوه است و فعلِ ما ندا
سویِ ما آید نداها را صدا
فعلِ تو کآن زاید از جان و تَنَت
همچو فرزندی بگیرد دامنت
پس تو را هر غم که پیش آید زِ درد
بر کسی تهمت مَنِه بر خویش گرد
فعلِ توست این غصِّه هایِ دَم به دَم !!!
مولوی»مثنوی معنوی»دفتر چهارم»بخش 72
- فعل: رفتار و کردار
- بر کسی تهمت مَنِه: به دنبال مقصّر برای دردها و گرفتاریهای خود نباش
- بر خویش گرد: به خودت و کارهای که در گذشته انجام داده ای نگاه کن
سلام بر دوستان
این نقص و کمالی که در انسان باشد
وین جمله تضادی که به کیهان باشد
منسوب مکن به چرخ چون وا بینی
او نیز چو ما عاجز و حیران باشد
تشکر.از عزیزان.