رباعی شمارهٔ ۴۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۴۲ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۴۲ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۴۲ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۴۲ به خوانش علی قلندری
رباعی شمارهٔ ۴۲ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
به نظر من (و البته بسیاری دیگر) شما کاملن اشتباه میگویید آقا یا خانم ناشناس. شما چه اصراری دارید گفته های خیام را مطابق نظر خود (آن هم به اشتباه) تفسیر کنید؟! "دوزخی باشد مست" که تفسیر عارفانه نمیخواهد؟ دارد نظر آنها که میگویند مستی گناه است را زیر سوال میبرد. شما فارسی بلدید؟ همه که مثل هم نیستند. قرار نیست خیام را با بابا طاهر عریان یکی بدانید :)
آقای یا خانم ناشناس خیلی شعر و میپیچونی. حالا خوبه شعر فارسیه
من فکر می کنم حق با نا شناس باشه آقای فرهاد، اینجا جای طنز و لودگی نیست. شعرای ما این قدر یاوه گو نبوده اند. بهتره کمی مطالعات عرفانیتون رو بیشتر کنید. یا حق
من فکر میکنم شما هم کمی بیشتر با خیام آشنایی پیدا کنید اگر فکر میکنید این شعر از این مفهوم اولیه زیبایی که منتقل میکنه چیزی فراتر داره و باتوجه به اینکه مطالعه عرفانی بالایی هم دارید پس تفسیری قابل پذیرش از این رباعی ارائه دهید
اقای علی قرائتی,خیام که به سراحت در رباعی شماره 41 نظرشو میگه,حالا شما چرا دوست دارید اسرار کنی؟
من هر وقت اسم خیام رو میارن تمام موههای دنم سیخ میشه!واقعا" این مرد بزرگ در ایران بی نظیر هستش که در آن زمان خودش همچین شعرایی گفته بدون ترس از کسی ؟گوته میگه که من از خیام الهام گرفته ام . حالا بعضیها در ایران میخان رباعیات خیام را دوباره مذهبی و عرفانی جلوه دهند؟!
کی گفته که معنویت و عرفان الزاما از دل قرآن بیرون میاد؟
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولی است خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و میخواره به دوزخ باشند
فردا بینی بهشت همچون کف دست
شعر فقط وزن و قافیه نیست. شعر هنره و شاعر هم هنرمند. یکی حرف دلشو رو بوم نقاشی پیاده میکنه یکی رو یه فیلم یا موسیقی یا هر چیز دیگه .
هیچ کدوم از هنرمندا حرف دلشونو به زبان ساده بیان نمیکنن بلکه آنرا در پشت مجموعه ای از استعارات منتقل میکنن . انقدر ساده بین نباشیم و ارزش خیام و حرف او را بالاتر از کاری که اراذل (شرابخواری) میکنن بدونیم.
درود
نمیدونم چه اصراری ـه که تعبیر عرفانی کنید شعر استاد رو.خیام این همه بدون ترس و واهمه و با تصریح میگفت که دیگه این تعبیر ها رو ازش نکنیم.خوبه به رباعی های دیگش نگاه بندازیم و اندیشه ش رو دریابیم.باز خوبه خیام ترسی نداشته مث حافظ ، که دیدید نتیجه ی حافظ چی شد که با ترس بیان کردندش باعث شد تمام شعرهاش رو تعبیری از پیغمبر و اما زمان و از این ها بگیرند.
من نمیدونم چرا شعرهای اصلی خیام رو که واقعا با وزن اصلی خودش خیلی شیرین و روان سروده شده و زیبایی این شعرها نیز به همین وزن زیباست ایگونه تحریف شده؟ فقط تنها یک پاسخ در ذهنم وجود داره و اونهم در هر دوره از تاریخ هر کس به نفع خودش اونها رو تحریفش میکنه و اینهم جزء زیباییهای شعرهای خیام است.
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولی است خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
فردا باشد بهشت همچون کف دست
مهم نیست که شعر خیام عرفانی باشد یا نه
مهم اینست که شاعرانی همچون خیام و مولوی به صراحت و بدون هیچگونه تعارف حرف خود را میزنند و با این کار به ما هم یاد میدهند که صریح باشیم بعنوان مثال به این شعر خیام توجه کنید که با چه صراحتی بعضی از اعتقادات مارا به زیر سوال میبرد
یارب تو جمال آن مه مهر انگیز آراسته ای به سنبل و انبر نیز
پس حکم چنان کنی که در وی منگر این حکم چنان بود که کج دار و مریز
به عقیده من دوستان نباید شعر را نقد کنند چون هر کس با درک و حال خود باید شعر را تفسیر کند و نظر هر کسی هم محترم است چون زیبایی زبان فارسی این است
سلام خود خیام در رباعی شماره 129 جواب تمام دوستان رو داده خواهشاً اصلا خیّام رو به فلسفه و عرفان نچسبونید با تشکر
من نمیدونم نظر کدومتون درست و کدوم غلط فقط کاش یه نظر درست و کارشناسی میدادید که من تحویل استادم بدم
شعر قشنگیه
به نظر من خیام هم مثل دگر اندیشان و خردگران دیگر ما به نکاتی مهم اشاره میکنه
که عملا بهشت و جهنم و ... رو زیر سئوال میبره
یا به قول حافظ
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
به نظر میرسد که دوستان بر سر امر مشتبهی اختلاف دارند. موضوع آنست که در فرهنگ ما شراب خوردن با بد مستی یکسان پنداشته شده و عاشقی با بد کارگی. اما عاشقی که شراب می نوشد از همه این تعابیر و تصاویر جداست. آن عاشقی که خیام می گوید واقعا شراب هم مینوشد و واقعا هم کاری به بهشت و جهنم ندارد و آنقدر در عشق خود به پرواز در می آید که از هر پلیدی جدا می شود . نیازی نیست به خدا اعتقاد داشته باشی حتا. کافیست که باری عاشق شوی و جامی شراب بنوشی و در یاد یار باشی. یا اینکه
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
با وجود اینکه بزرگان فرهنگ و ادب و عرفان ما اینقدر به صراحت و با شهامت به این موضوع پرداخته اند از اینکه در فرهنگ عامه ما از شراب تعبیری ضد اخلاقی و ضد انسانی می شود ملولم.
aga ya khanome aashenaa lotfan be robai 131 ham tavajoh konid
به نظر من هرکس میتونه نظر متفاوتی درباره شعر داشته باشه ولی چیزی که مهمه نباید با برداشت غلط خودشوبه تباهی بکشونه
آقای ناشناس عزیز. ما ایرانی ها ذاتا خود پسندیم. چون فکر می کنیم آدم های عاشق و مست شراب بی ارزشند و آنچه ما می اندیشیم ارزشمند است دوست داریم تعبیر خودمان را از کسانی که دوست داریم ارائه کنیم. حافظ هم عارف نیست. چه برسد به فیلسوفی به بزرگی خیام. ای کاش کارها بزرگ و زیبا ادبیات فارسی را بدون پیش داوری و خود پسندی دوباره می خواندیم
در جواب معنی و حاشیه اول:
مفهوم واضح و بدیهی شعر این است:
مردم می گویند آدم مست به جهنم می رود، اما این قول غلط و غیر قابل باور است. زیرا آدم مست (میخواره، انسان ایده آل خیام که فردی است که فقط می خواهد عمرش را به خوشی بگذراند) حتی اگر در آخرت در دوزخ هم باشد، آنجا را مثل بهشت می بیند، چون در هر شرایطی شاد است.
امان امان امان .
واقعا معنی حاشیه نویسی یه رباعی اینه ؟
ظاهرا باید از زیان خیام گفت :(( هر کسی از ظم من شد یار من ))
اما به راستی اگر کسی تمام رباعیات را بخواند و بعد دوباره به اصل معنی برگردد فکر می کنم راحت تر بتواند منظور وی را دریابد .
بهرحال ما مشروب نخورده ها امیدواریم غرض وی شراب ازلی باشد و باده نوشان ساغر دست خویش به سان پرچم می افرازند .
اما من فکر می کنم خیام در رباعیات خود با توجه به زمانه ی حاکم تلاش در رد کردن ایین ریاضت های بیهوده داشته
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
خوب مینویسید امامفهوموکامل نمیرسونید.سعی کنیدبیشترازکلمات مفهومی استفاده کنید
اوهایی که می خوان حکیم عمر خیام رو به زور بچسبونن به منبر و نماز لطفا یک رباعی قبل از این (رباعی 41) و یک رباعی بعد از این (رباعی 43) رو بخونن. رباعی 21 هم که تیر خلاص رو می زنه به ریشه! این حاشیه ها نشون میده اجداد ما در قرن ها پیش بسیار آگاه تر و اندیشمندتر از ماها بوده اند که ادعای قرن بیست و یکیمون میشه (خطاب به حاشیه نویس های محترم افراطی)
دوستان اصن میدونین چیه ؟؟ اگر خیام بنویسه "بابا من منظورم اینه که میگم! من منظورم اینه که اون دنیای نیست! خدایی نیست!" دوستان خداباور و مذهبی و سوپرمذهبی میگن: "نه خیام منظورش از اون دنیایی نیست اینه که هست"
خودتونو خسته نکنین. بنده که فارسی بلدم و منظور به این واضحی رو هم فهمیدم نیازی به تفسیر نیست.
با درود به سروران عزیز
البته بنده خود را در این اندازه ها نم یدانم که بتوانم در مقابل دوستان حرفی برای گفتن داشته باشم ولی واقعاً اگه بخواهیم یک رباعی از خیام رو درست بدانیم همینه.
البته بقیه جای خود دارد و نیاز به تفسیر جداگانه
حق نگهدارتان
سلام بر همه
این متن پاسخ به آقای فرهاده
شاید بگین که بظرم اهمیت نداره اما مطرحش می کنم.
فرهاد جان به نظرم بهشت مست معنی نداره منظور شاعر از "گویند مرا که دوزخی باشد مست" اینه که:
میگن دنیای آخرتی هم وجو داره ای تویی که مستی". اینجا مست صفت و حالت شخص مخاطب می باشد نه صفت بهشت.
"گویند مرا که دوزخی باشد، مست"
روزگار به کام
اخوان ثالث یه بار میشنوه تو یه جمعی شعرشو می خونن و هرکی پا میشه و یه تعبیری می کنه که همه شم برا اخوان جالبه ولی چیزی که بیشتر از همه روش تاثیر میذاره اینه که هیش کدوم از این معنی ها به ذهنشم نرسیده
منظورم اینه که هنر شعر همینه که هرکی بسته به ذوق و تفکرش یه برداشتی ازش می کنه که ممکنه حتی مد نظر شاعر نباشه مهم اینه که هر برداشتی میتونه بر اساس شعر تا حدودی قانع کننده باشه اگه نه هزار جور آدم متفاوت از نظر یه شاعر لذت نمی بردن
جناب بیطرف، البته بیت اول میتواند دو گونه معنی شود، که خیلی هم دور از هم نیستند. 1) میگویند انسان مست اهل دوزخ خواهد بود، و 2) آن معنی دور از ذهن که شما بیان کردید: به آدم مست میگویند که دوزخی هم هست. هردوی این معانی بیانگر هشداری هستند به آدم مست و اینکه به جهنم خواهد رفت. موضوع مهم مصرع دوم است که شاعر میگوید این حرف نادرست است و نمیتوان به آن باور داشت :)
حق صد در صد با فرهاده
کاملا معلومه منظورش اینه که کل مردم جزو دسته عاشق یا مست هستند
استناد به دیگر رباعی خود خیام:
آنان که بر عاشقان حرامش کردند
خود خلوت از آن پیاله ها می نوشند
دیگه کاملا معلومه که منظور خیام شرابه
وگرنه کسی دینداریو که حرام نمی کنه!!!
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده ی اسرار فنا خواهی رفت
می نوش از کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
***
می خوردن و شاد بودن آیین منست
فارغ بودن به کفر و دین آیین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
گفتا دل خرم تو کابین منست
***
قرآن که مهین کلام خوانند آن را
گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم
که اندر همه جا مدام خوانند آن را
(خیام)
توصیه مینمایم حضرات ادیبان محترم
مطالبی را که به نوشتار در میاورند یک بار نیز بخوانند تا حداقل از غلط های إملائی پیشگیری و قبل از ارسال تصحیح گردد و اما در مورد تفسیر رباعیات حضرت خیام رحمت الله علیه
با أدب و احترام خدمت ادیبان گرام
کناب خیام نامه نوشته محمد رضا قنبری که به چاپ سوم و چهارم رسیده است بهترین مرجع برای شناسائی حضرت عمر خیام نیشابوری نابغه بی همتای تفکر ایران زمین میتواند باشد- که هر چند بسرعت مورد مطالعه و استناد بزرگان شعر و أدب پارسی بویژه خیام دوستان قرار گرفت ولی متاسفانه هنوز بحد کافی برای شناخت حضرت عمر خیام نیشابوری در سطح گسترده قرار نگرفته است فلذا مطالعه و بکار گیری این کتاب بسیار وزین را که با زحمت وافر به رشته تحریر در امده به ادیبان توصیه مینمایم- همین بس که برای تألیف این کتاب ، تمام کتاب هائی را که تا بحال در بیان خیام بزبانهای فارسی ، انگلیسی و عربی بچاپ رسیده مورد مطالعه ، بیان و ماخذ قرار گرفته است و صرف نظر از تحلیل عمیق در مورد خیام و رباعیات او ، هر گونه شک شبهه ای در مورد اصالت هر یک از رباعیات را بر طرف مینماید
بگذارید که اصل آن را برایتان بنویسم :
گویند که دوزخی بودعاشق و مست
قولی است خلاف ، دل در آن نتوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
فردا باشد بهشت همچون کف دست
باز هم ملاحظه می فرمائید که این اصل چقدر از نظر مفهوم و محتوا و قافیه و وزن محکم تر است
خیام با صراحت رباعی را سروده او عاشقی را عیب نمی دانسته چونکه فقط با دلی پاک می توان عاشق شد و مستی با شراب انگور هم چیزی متداول بوده و مثال مستی و راستی هم در فرهنگ ما هست . آنهایی که تاریخ زمانه خیام را خوانده و می دانند که در کنار کسانی فناتیک همچون حسن صباح زندگی و دوستی کرده ولی سر تعظیم به هیچ یک از زورگویان زمانش فرود نیاورد او مردی آزاده و عاشق و اهل می و شراب هم بوده حا لا نمی دانم چرا بعضی ها ( مذهبیون ) سعی بر این دارند که همه شعرا ی
بزرگ را به خودشان منتصب کنند .
نسخه چاپی از انتشارات اسکندری چاپ دوم (طهران) که چاپ اول اون به سال 1902 میلادی در لندن هست .
مصحح - علی راستگو
ابیات این رباعی به اینصورت آمده :
گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولیست ولیک دل در آن نتوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
فردا بینی بهشت را چون کف دست
ضمنا دوستانی که مستی در اشعار برخی شعرا و الالخصوص در رباعیات خیام را مستی معنوی و عرفانی تفسیر میکنند و بویژه آن دوستی که اولین حاشیه را گذاشته اند و " با دقت در رباعیات خیام " به اینچنین برداشتی از این ابیات رسیده اند ، لطف کنند به ابیات زیر توجه کنند .
*********************************
می گرچه حرام است ولی تا که خورد
آنگاه چه مقدار و دگر با که خورد
هرگاه که این شرط شد راست بگو
می را نخورد مردم دانا که خورد
*********************************
.
*********************************
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخ و خندان خور
بسیار مخور ورد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور
*********************************
.
*********************************
یکدست به مصحفیم و یکدست به جام
گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام
ماییم در این گنبد فیروزه رخام
نی کافر مطلق نه مسلمان تمام
*********************************
.
*********************************
می گرچه به شرع زشت نامست خوشست
چون بر کف ساقی غلامست خوشست
تلخست و حرامست خوشم می آید
دیریست که تا هرچه حرامست خوش است
*********************************
با درود،
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصهء شوقش به زبانی گوید
چو نکو می نگرم حاصل افسانه یکیست
"عماد خراسانی"
---
چند نگاه از عقلی ناقص و بیانی قاصر:
-رباعیات خیام در مجموعه هایی که بدست آمده از دو و سه و پنج و هفت وسیزده و نهایتاً هزار و چند صد رباعی را در بر می گیرد، و محققین بر آنند که از همان سیزده تا نهایتاً سی و اندی را می توان به ظن قریب به یقین از آن خیام دانست و از هزار و چند صدتا هزار و چند صدش را می توان الحاقی و از آن دیگران، گو اینکه ممکن است نام خیام را نیز در خود داشته باشند.
پس از آن دیگر این سلیقه و تشخیص آن محقق است که کدام را از آن خیام می داند و کدام را الحاقی، و هر محققی هم از جمله رولینسن انگلیسی، کریسشینسن دانمارکی ، روزن آلمانی، ژوکوفسکی روس، پاسکال فرانسوی....، و از خودیها ذکأالملک فروغی و دکتر قاسم غنی، صادق هدایت، علامه همایی، علی دشتی، سعید نفیسی، مجتبی مینوی، رشید یاسمی، فروزانفر، زرین کوب،علامه جعفری، دکتر علی شریعتی و و و.... آنان را از یا منظر خود بررسی و تفسیر کرده و یا نقدی بر آن نگاشته اند.
-ایهام اگر چنانهم در زمان "خیام" و یا در شعر موجود بوده، ولی توسط او و در "رباعی" به اوج کشانده شده. پس از او هم توسط هیچ کَس دیگری جز "حافظ"، که آنرا ازو وام گرفته، در "غزل" به چنان گستره ای کشانده نشده. به عبارت خلاصه سلطان ایهام در رباعی خیام و در غزل حافظ است.
-به ما در سیستم آموزشی از دبستان یاد داده اند که در شعر بدنبال "آن یک" معنی بگردیم، شاید هم در دبیرستان و دانشگاه که "آن" می تواند دو معنی دور و نزدیک و یا حتّی متضاد داشته باشد ولی همچنان بدنبال "آن یک" معنی راستین بگردید.
نتیجه آنکه شاید، در پس ذهن ما اینگونه نهادینه شده که در بطن شعر می باید فقط یک معنی صحیح و راستین نهفته باشد.
- حال چنان است که خواننده بر مبنای ذهنیت و باور سیستم شخصی آن معنی و تفسیر و تعبیری را که برایش آشنا و ممکن است در آنها جستجو کرده و احیاناً می یابد و نظر مخالف را رد می کند.
آنگونه که می بینیم آنکه تفکرات و باور سیستم مذهبی دارد برداشت خود را می کند، یا آنکه تفکراتش باورِ بر عرفان دارد چنان می بیند، و آنکه ذهنیت و باور سیستم مخالف برداشت خود را.
-همواره پنداشته و نمی دانم، که آیا این من خواننده است که در پی آنم که با یافتن "آنی" که ذهنیت مرا تصدیق می کند مهر تأیید بر باورهایم از سراینده بگیرم، و یا آنکه این من و ذهنیت من است که بر او مهر تأیید می زند.
آیا که من خواننده در پی آنست که نزدیکی و قرابت خود را با شاعر و متفکر بیابد و او را در کنار و ازنوع و آنِ خود ببیند، و گر گاهی نتیجه مخالف را بیابد احیاناً سراینده را نهی و تف و لعنت می کند، و یا شاید خواننده مخالف را؟
آیا ممکن است که شاید و فقط شاید، این سراینده از "این" و "آن" گذر کرده و به جایی رسیده که منِ تک باور ذهنیتم دارای گنجایشی نیست که آنرا دریابم؟ چرا که تک باورم و درون ذهنیتم مخالفی موجود.
ویا آیا ممکن است که من نمی خواهم، نمی دانم، ویا نمی توانم به اوجی که شاید و فقط شاید او منظور نظرش آن باشد که مرا بدانجا کشاند رِسم، و درپی آنم که بندی به پای او انداخته و اورا از اوج به کنار خود بیاورم که او نیز چون من باشد و مرا تصدیق و تأیید کند؟
شاید که باید چون سهراب گفت بود:
"کار ما نیست شناسایی گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم..."
و یا آنسان که عماد گفت اندیشید....
تصحیح،
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ....
با پوزش،
فیتزجرالد انگلیسی و نه رولینسن
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
خطاب به دوستانی که سعی دارند مفاهیم عرفانی و پیچیده از شعر برداشت کنند و میگن حتما باید پشت کلمات مفاهیم دیگه و بزرگی باشه. در ادبیات مفهومی داریم به اسم سهل الممتنع بودن. یعنی اینکه کلمات طوری کنار هم هستن که معنی به سادگی قابل برداشته و همه معنی رو می فهمند. مثل بیشتر ابیات سعدی ولی حافظ اینطوری نیست. خیام هم مثل سعدی یک معنی بزرگ یعنی جهان بینی خودش رو به شعر گفته و این جهان بینی هم موضوع ساده ای نیست که اون رو کوچه بازاری بدونیم. شعر مفهوم بالایی داره ولی سهل الممتنع هست. میگه که: به من می گویند مست دوزخی خواهد بود. این حرف خلاف دل است و من نمی توانم آن را بپذیرم. اگر قرار باشه عاشق و می خوار دوزخی باشند بهشت اندازه کف دست خواهد بود چون کسی به بهشت نمی رود یعنی همه انسان هایی که اهل دل هستند اهل عاشقی یا مستی هم هستند
درود خدمت تمامی دوستان عزیز و گرامی.
به نظر بنده حقیر نباید چنین اشعار خیام رو در پسرامون مسایل مذهبی و دین تفسیر نادست کنیم.
چون در جای دیگه هم می فرماید:
گویند بهشت عدن با حور خوش است
من میگویم که اب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از ان نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از ئور خوش
بنابراین غم و شکایت خیام از ممانعت شاب خواری ست
وگرنه مستی عارفانه هیچ ممنوعیتی در رسیدن به بهشت ندارد که
با صراحت چنین بیان نموده ک اب انگور نه مستی(ب تفسیر بعضی عزیزان,عشق عارفانه)
گویند بهشت عدن با حور خوش است
من میگویم که اب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از ان نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
خیام ب صراحت او واژه اب انگور استفاده نموده نه واژه مستی که برخی دوستان انرا به عرفان و مذهب سوق می دهند
از طرفی عشق و مستی عارفانه که هرگز ممنوعیت بهشت و عدم دسترسی ب انرا ب همراه ندار!!!!!
بابک گرامی،
ار نه به شناسایی راز گل سرخ، به چه کاریم درین دیر خراب؟؟
گمنام جان،
شما را نمی دانستم به چه کارید تا آنکه دیدم مشغول گُل گفتنید...
ولی بنده پی این کارم:
برخیزم و عزم باده ناب کنم
رنگ رخ خود به رنگ عناب کنم
این عقل فضول پیشه را مشتی می
بر روی زنم چنان که در خواب کنم
باری،
فرمودی "دیر خراب"، پرسش آنکه کدام دیر خراب؟
اگر منظور آن موجودی است که پس از برخورد با یک شهاب سنگ تقریباً تمامی جانداران و گیاهان بر رویش نابود می شوند و آنگاه طی زمانی کمتر از یک درصد طول عمرش خود را احیاء و بازسازی می کند... دیگر آنرا دیر خراب نتوان نامیدن...
بابک گرامی،
نوشت باد، نوشمان باد، مایان پیداگران باده ناب،
شناگران افسون گل سرخ، "کاشفان فروتن می"
نوشت باد!
با این همه، بر ماست گشودن این راز ، گشودن افسون گل سرخ .
درباره سنگ آسمانی که میگویند 'خرخزندگان " را از میان برد با شما هم رای نیستم، آنا ن ناهنجاریی د رزنجیر تکامل بودند (پی آمد یک یا چند جهش )که سرما و کمبود خورد و خوراک ازمیانشان برداشت،
وسر انجام خرابی این دیر بر گردن بنده عشق ،سخندان فاش گوی است که میگفت:
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
تندرست و شادکام بوید
دکتر جان؟
خر خرنده؟!
منظورتان ابر سوسمار است؟؟
با نمک بود!
روفیای گرامی ،
من آنکه شما گمان می برید نیستم، به قول یکی از کثیر الحاشیه نویسان بسیار فروتن سه لیسانس،سه فوق لیسانس و دو دکترا دارم، او گویا یک دانه دکترای پزشکی.
با این همه " خرخزنده " را او به جای دایناسور پیشنهاد کرده است" خزندگان کلان پیکر" .خر البته به مانای بزرگ ، این مورد بزرگ اندام.
.
در باره میزان نمک چون خر خزندگان در آب شیرین می زیند گمان با نمکی نمی رود!!!
باشد!
باشد !
باشد ای دوست، که روزی ، به پگاه
دست در دست نسیم
حالی از باغ بپرسیم
چه باغ ؛
بی گمان ، می داند که چه رازیست نهان در گل سرخ.
پوزش می خواهم.
در درج مطلب اشکالی پیش آمد!
رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو
گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو
گفتم فریضه دارم آخر نشان دهید
من دوستدار خواجهام آخر نیم عدو
گفتند خواجه عاشق آن باغبان شدهست
او را به باغها جو یا بر کنار جو
مستان و عاشقان بر دلدار خود روند
هر کس که گشت عاشق رو دست از او بشو
...
دوست عزیز!
خوشحالم که رابطه خوب و صمیمی ای با باغ دارید،
چرا که او ترتیب دیدارتان با باغبان را خواهد داد!
باغ و باغبان یک به یک راز های گل سرخ را در گوش تان نجوا خواهند کرد...
آهنگ Recalcitrant (توسن)
از گروه baaroot (باروت)
حتما گوش بدید ، این شعر هست بسیار زیبا
پیوند به وبگاه بیرونی
دریافت بنده از این رباعی خیام ، این است که در این شعر بین مست و عاشق رابطه ای وجود دارد و منظور خیام مستی از شخص هست نه مستی از شراب
همانطور که دیگر شعرا عشق و مستی و می را در اشعار با هم به کار می برند و میخواهد نهایت عشق را نشان بدهند .
مورد دوم که یکی از گرامیان متذکر شدند ؛ استناد به رباعی 41 بود که در این باره ، جناب خیام در آن رباعی ، افرادی را که بهشت را بخاطر وجود حوری می خواهند و تنگ نظر هستند به سخره می گرد و شعر کنایه آمیز است و ربطی به درست یا نادرست دانستن آب انگور ندارد
مورد سوم هم اینکه انسان باید نظر دیگران را محترم بشمارد و از مسخره کردن کسانی که برداشت دیگری دارند بپرهیزید
روفیای گرامی،
و همو (پژوهنده راز گل سرخ) به گمانم " بر آیش " را
به جای تکامل به کار برده بود،
دوستان حافظ و خیان هردو پس از سلوک خود درشریعت وطریقت وعرفان به درجه ای ازمعرفت رسیدند که دیگر روی زمین نیستند که همچون زمینیان بیاندیشند این دو اهل نظرند نه اهل خبر
اهل خبر کسانی هستند که نقل قول را می پذیرند تا گفتن قال صادق قال الله تعالی و.....قران که مهمترین خبراست را می پذیرند ولی اهل نظر تا خود نبینند باور نمی کنند هرچند هردو اهل نظر بوده اند ولی تفاوتَ کمی هم با هم دارند اینکه خیام بنا امیدی در اشعارش یشتر به چشم میخورد ولی حافظ همه امید است
اگر این دو دیدگاه را در یافتید به خوبی میتوانید منظور آنها را از هرشعری دریابیدَ
بدبخت خیام عارف شده
گویند که دوزخی بود عاشق ومست
گویند که دوزخی بود عاشق ومست
قولی است خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و میخواره به دوزخ باشد
فرداست ببینی که بهشت همچون کف دست
ای مفتی شهر از تو بیدارتریم
با این همه مستی ز تو هشیارتریم
تو خون کسان نوشی و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوارتریم ؟
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
این می چه حرامی است که عالم همه زان میجوشد ؟
یک دسته به نابودی نامش کوشند
آنان که بر عاشقان حرامش کردند
خود خلوت از آن پیاله ها مینوشند
آن عاشق دیوانه که این خمار مستی را ساخت
معشوق و شراب و می پرستی را ساخت
بی شک قدحی شراب نوشید از آن
سرمست شد و جهان هستی را ساخت
اینو مستان و همای خونده از البوم پرواز ،حتما گوش بدین
همه نظرها محترم هستند . ولی وقتی واقعا به تاریخ اول بشر تا حالا تو کتابا نگاهی می اندازیم همیشه دروغها را توسط دین به مردم خوراندند و اینطوری مردم را فریب میدادن . کاهنان بت پرست . آتش پرستان . بودایی ها . مسیحیان . و من در دوره عمر خودم چون با هیچ کدوم اینها سر و کار نداشتم به غیر از اطرافیان فعلی و بسیار از اینها هم دروغ نیرنگ و فریب کاری دیدم بنا بر این متاسفانه نمیتونم به تفسیر نامعلوم آقایونی که دین شخصی خودشون را میخان به زور و توسط شعر خیام به ما الهام زوری کنند بپذیرم . و بدون اینکه لحظه ای درنگ کنم مجبورم به دید فارسی اصیل به اصل صحبت جناب خیام دقت کنم نه تفسیر عرفانی بعضی آقایون که مشخص نیست بعدش برامون یه نقشه ای کشیده باشن .
به قول یکی از اساتید دانشگاه در هنگام نصیحت به من : گفتند پسرم هر کسی را دیدی که پیشانیاش جای مهر داشت بلافاصله از او دوری کن چون یه تابلوی بزرگ روی پیشانیش داره که برات یه نقشه مهلک کشیده . مومنان ریاکار نیستند .
بنده یک فرد کاملا مذهبی هستم ولی هرکی یک نظری داره و قرار نیست ما مذهبیون هرچیز را به مذهب و اعتقاد خود تغیرر بدیم یا جلوه بدیم جناب خیام کاملا واضح داده مخالفتش را اعلام میکنه و این کار دران زمانتخیلی جسارت میخواسته.مانند نقاشی که میخواهد با دنیا ستیز کنه و یا به همه بفهمونه دنیا را باید جور دیگر نگاه کرد و خورشید را در بوم نقاشی خود در دل شب میکشد که از دید علمی این خورشید در دل تاریکهاست ولی بدید مردم عام فکر میکنند خورشید فقط روزها هست خیام هم میخواهد مارا با تفکرات خودش و تفکرات مردم عام همه را به چالش بکشد واین نباید بمبنا به منافعمون اشعارش را تفسیر کنیم خرچند خود جناب خیام چون پیش بینی این گونه دعوا هارا میکردند بسیار بسیار صریح وازه و بدون هرگونه پیچیدگی اشعارشون را میسرودند
سلام.دوستان آیا واقعیت و درک شخصی یکیست؟!من فقط یه چیز در مورد این بزرگان میگم دیگه خودتون برین دنبالش تا بفهمیم داستانو... امام خمینی رو دیگه همون میشناسیم که چه شخصیت و تفکری داشت. توصیه میکنم به کسانی که شعرهای این عرفانی بنام رو با چیزهای خیلی دم دستی تفسیر می کنند یه سر به دیوان امام خمینی بزنند ببینم اونجا چه خبره؟؟!اونجا هم می و میکده و یار و دارو ... این بزرگان در ملکوت سیر داشتند به قول عارف عصر کنونی علامه دهر اگر بهشت خوش است بهشت آفرین که خوشترست و الی ماشاالله یا رب العالمین الرحمن الرحیم.
به نظرمیادبرخی برای توجیه طرزفکرخوددوست دارنددیگران راهم باخودهمراه کنندوتفسیروتحلیلهای پیش پاافتاده وسطحی ازاشعاربزرگان ازجمله خیام ارائه میدهندمن پیشنهادمیدم که این قبیل دوستان درروش خودتجدیدنظرکنندخودشان هرطورکه میخواهندبیندیشندوعمل کننداماحداقل یه احتمال هم بدندکه قضیه خداوهدفمندبودن جهان وحاکمیت حساب وکتاب برعالم ممکن است صحت داشته باشدوهمینطوریله ورهاهرچیزی رانگویندوننویسندوبرای آثارخوددلیل ومدرک عقلانی داشته باشندچراکه بدیهی است گفتار ونوشتارما آثارمثبت ومنفی فراوانی درپی دارددراینصورت مامسئول این آثاروعوارض خواهیم بود اماآنچه به نظرم می آیددرارتباط بااشعارخیام : 1- به گواهی بسیاری ازبزرگان درصدزیادی ازاین اشعارازخیام نیست ودراین قرون متمادی چه بسا افرادی باهرفکروسلیقه ای به تقلیدازخیام اشعاری سروده وبه تدریج این اشعارجزء اشعارخیام شده است2- خیام یک آدم معمولی وکم سوادنبوده بلکه ایشان یک عالم ترازاول دین بوده است که درزمینه دین وفلسفه صاحب نظربوده است 3- ازویژگیهای شعراین است که ازعنصرتخیل برخوردارباشد وهرچقدرازصنایع ادبی برخوردارترباشدشعرترونیرومندتراست اینکه شعری عمق نداشته باشه وباخواندن ان بدون تجزیه تحلیل به مفهوم آن برسی این شعرنیست بلکه نوعی نظم است وخیلی بهاندارد 4- من ازدوستانی که اینهمه منفی می بافندودین راتخطئه میکنندوشک وشبهه به ذهنها وارد میکنند یک سوال دارم ازشعرای بنام ماچه کسی رامی شناسیدکه بدون برخورداری وبهره مندی ازقرآن وحدیث ومعارف اسلامی ودینی بجایی رسیده باشندوکلام وسخنی ماندگارازخودبه یادگارگذاشته باشند؟ اگرمیشاسیدمعرفی کنیدتمام کسانیکه هویت ایران ماراتشکیل داده اندومابه آنان افتخارمیکنیم همه ازبرکت قرآن ومعارف دینی بوده است ورشد وتعالی خودرامدیون دین ودین ورزی وخداباوری وسیروسلوک معنوی بوده اند5- آیا ازانسان های بزرگی این چنین بااین جایگاههای رفیع بعیدنیست که آنطورکه شمامی گوییدچنین حرفهای سخیف وسطحی وبدورازشئون بلندپایه خودبه زبان بیاورند؟ اطاله ندهم امیدوارم همه دوستان مسئولانه بیندیشندبگویندوبنویسند چراکه گوش وچشم ودل ودست وپای ما همه مسئول وپاسخگویی آثارخودهستند
سیدمحمد جان
شما نیز مانند دیگران ، دیگران را محکوم میکنید که چرا بر دین شما باور ندارند ، از فردوسی ، نظامی و جامی یاد میکنم که در جواب شما با دین سرو کاری ندارند، اگر هم جایی شعری از ایشان دیدید که اشاره ای به دین دارند ، یا از روی اجبار و ترس بوده یا الحاقی ست،
از جامی ست:
پس از مرگ جامی دست نوشته ای از او پیدا شد که این سروده در آن نوشته شده بود:
ای مغ بچه از مهر بده جام می ام
کآمد ز نزاع سنی و شیعه قی ام
گویند که جامیا چه مذهب داری
سد شکر که .. سنی و .. شیعه نی ام
درود!
من نظرهای همه عزیزان را خواندم، واقعن جالب بود، من با ناشناس تاجای موافقم چون جناب ناشناس خیلی زیبا و با دید بزرگ به شعر خیام بزرگ نگاه میکند تا دیگر عزیزان که نظر دادند.
در مورد عرفان بودن خیام و گفتار خیام نظر به عرفان موافق نیستم چون، خیام خیلی بزرگتر از عارفان فکر میکرد و دید از جهان هستی داشت، عارفان بیشتر روری معنویات پیش میروند که خیام بزرگ فراتر از درک فارفان پرواز میکرد.
پ ن: از همه نظر های که خواندم دو دوست مان بنام گمنام و روفیایی عزیز خیلی زیبا سخن پرانی کردم واقعن در همان جای (نظرهای شان) که رسیدم حس زیبا را در سخنان شان خواندم.
شاد باشید!
کاش اقبال جامعه به بقیه شعرا هچون خیام میبود .
این همه حرف زدن دوستان من یه چیز میگم فقط هیچوقت عرفان رو با دین قاطی نکنین یه مسئله ی کاملا جداس خیام عطار مولوی سعدی و.... همه عارف اند و مراتب بالای سلوک و عرفان رو داشتند که میگن عطار هفده هزار عالم رو دیده این شعراییم که میگن به دلیل این هست که تا زمانی که اون شخص راهنما که در اشعار به عنوان پیر خرابات اکثرا نام برده میشه رو پیدا نکرده انسان بهتره با خوشی و شادی زندگی کنه نه با ریاضت کشیدن بیهوده
کسانی که حافظ و خیام و... رو می چسبونند به عرفان و خدا و این عناوین؛ یا تاریخ نخوندن، یا تعصبی دارند که هیچی به جز خودشون نمی بینند
دوستان عزیز و کرامی!
من از خواندن تحلیل و تفسیر های شما دوستان خردمند بسیار لذت میبرم.
یک نکته که بسیار لازم به ذکر هست این موضوع هست که اشعار جناب خیام آنقدر عمیق و پر محتوا میباشد که هر کس طبق اعتقادات خود در مورد جهان هستی، و همچنین بسته به محیط و طرز فکری که در آن بزرک شده، میتواند به طرزی متفاوت نسبت به دیکران این اشعار را تحلیل و تفسیر کند.
زیبایی این اشعار هم در همین چند مفهومی بودنش است. اما این که به نظر و اعتقادات یکدیکر بی احترامی کنیم اصلا کاری شایسته و در خور بزرکوارانی احل شعر و ادب مثل شما نیست.
همانا که با نکاه کردن به اشعار جناب خیام از زوایای مختلف، شاید به درکی عمیق تر از این جهان و زندکی کوته خود برسیم.
شاد و سر بلند باشید.
نمی دونم شما با چه رویی فرهنگ غنی ایرانی رو با این جور اعتقادات زیر سوال می برید؟! چند تا انسان درست و حسابی و روشن فکر بعد از ظهور اسلام(فاجعه ظهور اسلام)
پیدا میشه که اونهارو هم شما زیر سوال می برید با ربط دادن به اسلام و دین و...
خیام شاعری بود که بدون هیچ تعارفی شعر های خودش رو می گفت نمی دونم چطوری اینها رو به منبر و نماز و اسلام و هرچی که دوست دارن ربط می دن و یه نکته که کسی اشاره نکرده بود اینکه کمتر کسی قبل از مرگ خیام می دونست که اون شاعر هستش
زمانی که دیگه خودش می دونست رفتنیه میگه که شعر هم داره و البته کسانی هم بودن که در سبک خیام شعر می گفتن و محتوای رباعیاتشون با قانون اون زمان تطابق نداشت و جرعت این رو نداشتن که بگن شعر از خودشونه برای همین می گفتن که شعر واسه خیام هست به همین دلیل خیام شعر های زیاده داره که واسه خودش نیست
خیام صراحتا بیان میکند که به معاد ایمان قلبی دارد .
حقیقت آیینه ای بود که از آسمان و از دست خدا به زمین افتاد و شکست، هر کس تکه ای از آن را برداشت، خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست. حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود.
فیه_ما_فیه
مولانا
به نظرم من و تاجایی که ما میدونیم خیام ندانمگرا بود .... نه عارف
آفرین فروهر (FARAVAGAR)
منم این افرادو نمیفهمم
اینا میخوان به زور مخالفاشونو موافق جلوه بدن
سازگار بودن منطقشون و دیدگاهشون و به روز بودن اعتقاداتشونم که هی میگنو تو کتبشونم اومده همینه که تفسیر به رای میکنن و هرچیز مخالفو میپیچونن و موافق جلوه میدن یا نظر مخالفو نشر نمیدن مثل این سایت گنجور که من تا حالا 100 تا پیام مخالف افراد دینی گذاشتم اما همرو پاک کرده بعد از یک ربع امیدوارم این یکیو پاک نکنن و بهشون بر نخوره و جنبه داشته باشن و رو روحیه خودشون کار کنن
دوستان ادمی که قصد فریب خود و دیگران را دارد و خود را به خواب میزنه با هیچ چیزی نمیشه بیدار کرد برای همین بحث بیفایده است. اما برای اطلاع دوستان: بخش 37 نوروزنامه خیام " گفتار اندر منفعت شراب" است و اینطور شروع میشود:
دانا آن طب چنین گفته اند، چون جالینوس و سقراط و بقراط و بوعلی سینا و محمد زکریا که هیچ چیز در تن مردم نافع تر از شراب نیست، خاصه شراب انگوری تلخ و صاف ...
دوستان عزیزی که جنگ و جدلشون روی شرابه و یکی از شراب خوردن دفاع میکنه و یکی رد میکنه .باید بگم من چون خوردم میدونم اصلا اون حس روحانی که انسان ممکنه بهش دست بده و ...خوردن شراب نمیده.شما بخور حالت تهوع هم میگیری چه برسه به حالت روحانی .کوتاه بیایم دیگه از این بحث های بی سرانجام .هیچ چیز بالاتر از اون حس معنوی که
به صورت طبیعیی بدست میاد نیست.
قرار نیست خیام رو یک میخواره تمام عیار و یا بالعکس یک عارف معرفی کنیم.
بعضی ها میگن هااا خیام می خورده این شده ما هم می بخوریم میشیم خیام. نه عزیز من این مثل همون داستانیه که میگیم هان بیل گیتس از دانشگاه اومد بیرون این شد ولی ایشون از هاروارد اومد بیرون.
برای حافظ هم گفته اند که شراب می نوشید ولی حالا ما بخوریم از تومون حافظ در نمیاد.
گویند بهشت را کجا یابد مست
وز دوزخ آزاد که بتواند جست
گر میخواران جمله به دوزخ باشند
پس بنمایم بهشت را چون کفِ دست
( رباعی به نام پسر خطیب گنجه)
امیر احمد همسر مهستی گنجوی
در مورد بحث برداشت مفاهیم از شعر خیام که به درد این رباعی می خوره، الن واتس که شرق شناس قابلی هست توضیحات خیلی خوبی میده:
سلام بر رهپویان ادب پارسی
در باره ی اینکه دوزخی باشد مست
ما هیچ ندانیم ، خدا دانا هست
گویند جهان مزرعه آخرت است
هر کس درود هر چه را کاشته است
تشکر
ﻳَﺴْﺌَﻠُﻮﻧَﻚَ ﻋَﻦِ ﺍﻟْﺨَﻤْﺮِ ﻭَﺍﻟْﻤَﻴْﺴِﺮِ ﻗُﻞْ ﻓِﻴﻬِﻤَﺂ ﺇِﺛْﻢٌ ﻛَﺒِﻴﺮٌ ﻭَﻣَﻨَﺎﻓِﻊُ ﻟِﻠﻨَّﺎﺱِ ﻭَﺇِﺛْﻤُﻬُﻤَﺎ ﺃَﻛْﺒَﺮُ ﻣِﻦ ﻧَّﻔْﻌِﻬِﻤَﺎ ﻭَﻳَﺴْﺌَﻠُﻮﻧَﻚَ ﻣَﺎﺫﺍ ﻳُﻨﻔِﻘُﻮﻥَ ﻗُﻞِ ﺍﻟْﻌَﻔْﻮَ ﻛَﺬَﻟِﻚَ ﻳُﺒَﻴِّﻦُ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻟَﻜُﻢُ ﺍﻟْﺂﻳَﺎﺕِ ﻟَﻌَﻠَّﻜُﻢْ ﺗَﺘَﻔَﻜَّﺮُﻭﻥَ(بقره آیه ۲۱۹)
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﺍﺏ ﻭ ﻗﻤﺎﺭ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻨﺪ، ﺑﮕﻮ: ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻭ ﮔﻨﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻌﻲ (ﻣﺎﺩّﻱ) ﻧﻴﺰ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩم ﺩﺍﺭﻧﺪ. (ﻭﻟﻲ) ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ. (ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ) ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻨﺪ؟ ﺑﮕﻮ: ﺍﻓﺰﻭﻥ (ﺑﺮ ﻧﻴﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ)، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ اینچنین آیاتش را برای شما بیان می کند تا بیندیشید.
شراب همچنان که قرآن می فرماید دارای منافع و ضررهایی است و چون ضررهایش بیشتر از فواید آن است استفاده از آن ممنوع شده است و این یک دلیل عقل پسند است و عاقل دنبال سود است در صورتی که منافع کم و مضررات زیاد یعنی زیان ، حال اگر کسی ادعا کند منظور از خیام در این شعر تعریف از شراب خوری به معنای اصطلاحی آن است یک انسان عاقل می گوید، هرچند همه ی عالم از خوبی آن بگویند و تعریف کنند این مجوزی برای استفاده از چیزی که معایب آن بیشتر است نمی شود چه برسد که این شخص بگوید اما اگر این شاعر را عاقل بدانیم که عاقل نیازی به تخریب یا تعطیلی موقت عقل ندارد، این شعر یا مال این عزیز نیست و به شعر او اضافه شده است یا از همه مهمتر این که شعر وی معنای خاصی دارد چراکه شاعر هنرمند برای شعر گویی از انواع آرایه های ادبی استفاده می کند تا بر زیبایی شعر خود اضافه کند. مستی هم تنها با شراب انگوری و امثال آن ایجاد نمی شود گاهی مستی و عاشقی چنان است که تیر ز پای آن مرد با خدا در حالت سجده بیرون کشیده میشود و درد را احساس نمی کند. آیا این هم یک مدهوشی و عاشقی نیست؟!
تمام رباعیات خیام یک حس وحالی دیگر به انسان دست میدهد ،گویی بدنبال دنیای وهمی وخیالی اما خوشایند و دوست داشتنی برای خودمان هستیم که انگار قبلا آن دنیایی خیالی خود را داشته ایم واینک از دست مان رفته واین فقره بخوبی در رباعیات خیام میتوانیم وصف دنیایی دیگر برای خود را متجلی کنیم ، وبا خواندن این اشعار متحول میشویم به دنیایی امروزی فکر نمی کنیم با خودمان می گوئیم کاش زمان خیام بودم همان دوران که مردمان روزگارش بسیار ساده زیست و غیر تصنعی بودند ،با همان زندگی ساده پوشش بی آلایش بدون تکنولوژی خراب شده امروزی
به نظر من:
دل وفادار مرد حکیم به بی راهه نرود.
در نتیجه مسلمه که این شعر کاملا مفهومی عرفانی دارد. چون حقیقت هفت بطن داره و عارف کسی که به درک عمق هفتم نزدیک تر می شه و در نتیجه این درک عمیق انسانی با اخلاق می شه و در نتیجه با خودش و تمام دنیای اطراف خودش به صلح کامل می رسه و همون طور که می دانیم درک استدلالی داریم و درک شهودی یا درک حسی. خوب ،وقتی درک حسی قوی تر بشه (intuitive understanding)شخص به درک عمق هفتم نزدیک تر می شه. ولی با کلمات، شما فقط می تونی به یک شخص کمک کنی به عمق درک سوم برسه اگه خدا اجازه بده و خودش بخواد چون درک استدلالیه.البته شایدم عمق درک استدلالی حتی سه عمقم نباشه ولی شنیدم می گن شمس تبریزی گفته سه عمقه ولی به هر حال وقتی حکیم وفاداری چون عمر حقیقتی عنوان می کنه مسلما خودش اون حقیقت رو احتمالا به طور کامل و عمق هفتمی درک کرده و طبیعی که بیان هر حقیقتی طبیعتا مضمون عرفانی داره ولی اگر می خواید شما هم پا از عمق سوم درک فراتر بگذارید و به عمق هفتم نزدیک تر بشید باید کاری کنید که حستون و درک حسی تون قوی تر بشه به اذن خداوند تعالی و به لطف خداوند تعالی . نشونشم اینه که اگر حقیقتی تا عمق هفتم درک کنید هرگز فراموش نخواهید کرد. حقیقتی که کامل درک بشه امکان نداره فراموش بشه البته عکسش ملزوما درست نیست ولی اگر واقعا بخواید مفهوم این شعر درک کنید هیچ کسی جز خداوند تعالی نمی تونه با کلمات شما رو کمک کنه پا از عمق سوم فراتر بگذارید بلکه خودتون باید حستون و درک حسی تون رو به لطف خداوند تعالی تقویت کنید.
لطفا به اسم معنای کامل و مفهوم کامل شعر تفسیر ذهنی از این شعر نکنید چون تا به اندازه حکیم وفادار عمق درکتون نرسه نمی تونید این شعر کامل درک کنید و یادتون باشه به عنوان یک حقیقت
که دل وفادار مرد حکیم به بی راهه نرود.
البته الاناست که حافظ صداش در بیاد و بگه
به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
😁
وفادار باشید و حکیم
😃
هو الله
درود بر همه عزیزان.
فکر میکنم بر این مناقشه بین عزیزانی که از ابیات اسطورهای ادبی ایرانی برداشت عرفانی می کنند و سایرین که برداشت ظاهری از آن دارند، تنها یک پایان وجود دارد؛ و آن التفات به این موضوع است که: اولا ما در این دنیای ظاهر، با جناب خیام هیچ ارتباط رودرو نداشته ایم و قطعا آنچه را مدنظر او بوده نمی دانیم؛ لذا هیچکس نمی تواند به طور قطع، آنچه در سویدای دل آن جناب بوده را تصریح و تأکید کند. ثانیا هرکسی این حق را دارد که با کلمات ارتباط مورد نظر خود را برقرار کند؛ البته با این شرط که این ارتباط منجر به آراءی که به زیان دیگران نیست، شود. این را از این جهت عرض کردم که بطور مثال کسانی که با کلمات کتب مقدسه از جمله قرآن ارتباط شخصی خود را برقرار میکنند تا زمانی حق استخراج و انتشار آراء خود را دارند که این نظرات به قتل و غارت و جنگ و خشونت و تکفیر و تفسیق سایر ابناء بشر منتهی نگردد. به همین مراتب، هر نوع برداشت از آثار ادبی و عرفانی موجود، آزاد بوده و هرچند نظرات سایرین برای ما نامأنوس باشد، نباید این حق اظهار رأی را از ایشان سلب کنیم. ضمن اینکه خاصه در مسأله معرفت و عرفان، ما حتی می توانیم از ناچیزترین موجودات این عالم (البته به ظاهر)، درس معرفت اخذ کنیم. چه برسد به این کلمات پربار و زیبا و ادبی از لسان این ستارگان درخشان آسمان ادب و هنر.
اساسا این فرهنگ و هنر گفتگو و بردباری در صحنه ادب و هنر و تفکر است که ما را در صحنه عمل در جامعه به صلح و صلاح و مساعدت و تعاون سوق میدهد.
کلمه، از آنجهت کلمه است که می تواند درون ما چنگ زده و چیزی به ما بیافزاید و وجود ما را ارتقاء دهد.
به امید جهانگیر شدنِ دوستی و دوستی و دوستی ...
با سلام و عرض ادب خدمت تمامی اساتید و علاقه مندان شعر و ادب پارسی
به عقیده ی بنده بیت (( گر عاشق و میخواره به دوزخ باشند فردا بینی بهشت همچون کف دست )) به معنی این است که بهشت همچون کف دست انسان بدون مو است ( مو اشاره به انسان داره ) یا به دیگر سخن در بهشت هیچ انسانی نخواهد بود .
این رباعی در اشعار مهستی گنجوی هم هست:
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» »
شمارهٔ ۱۱۶
باورم نمیشه که از ۱۶ سال پیش دوستان اینجا حاشیه گذاشتن. خدا عالمه الان کدام دوستان در قید حیات هستن. شاید زمانی که شما حاشیه من رو میخونی من نباشم.
امروز ۷ تیر ۱۴۰۳
حس میکنم یه جای کار جالب نیست.
(همچون) کمی شعرو خراب کرده.
بهتر بود آخرش چون کف دست باشه
به هر حال من شاعر نیستم