رباعی شمارهٔ ۳۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۳۱ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۳۱ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۳۱ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۳۱ به خوانش علی قلندری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
آفریننده کاینات در هنگام آفرینش به کدامین دلیل درایجاد کاینات کمبودوکاستی قرار داده ؟؟؟؟؟؟؟؟پس اگر آفرینش درست بوده ویرانی بهر چیست؟؟؟؟؟؟؟؟ و اگر نادرست بوده گناه کیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نکته اینجاست که این بیت عدل دستگاه آفرینش را مورد سوال قرار می دهد.
یعنی شما هیچ کم و کاستی یا عیب وایرادی نمی بینید؟؟؟
در هستی تقارن بسیار زیباست.
برای کاشفان نظم جهان، یا خردمندان، تقارن بسیاری از مسایل را حل میکند.
هر تقارنی عامل یکی از اصول بقاء است.
برای مثال: تقارن همگنی فضا دلیل اصل بقاء انداره حرکت است.
ولی در واقییت فضا همگن نیست.
برای مثال دیگر : همگنی در زمان علت اصل بقاء انرژی است.
شکست تقارن عامل تنوع نیرو هاست...!
با سلام و درود
به نظر بنده این خیام خیلی جسوره و این قابل تحسینه.
با این بیت با خداوند وارد یک دور دوئل می شه و البته در جای دیگه می گه : در پرده اسرار کسی را ره نیست " و دوباره حرف خودشو پس می گیره پس نمی تونه کفرگویی باشه و یا به زیر سوال بردن عدالت یا حکمت خداوند.
خیام به یه چیزی به اسم "عرفان زمینی" اعتقاد داره و به یاد داشته باشید که معراج پیامبر نیز جسمانی بوده و شکی در ان نیست و علم فیزیک که تا به حال تونسته یک نوترون رو منتقل کنه با سرعت نزدیک به نور پس حتماً خواهد توانست یک انسان را در آن واحد از جایی به جایی دیگر منتقل کند.
حافظ نیز در جاهایی به این اشاره می کنه ولی اصلاً جسارت خیام رو نداره.
حق نگهدار تمامی دوستان
@حاجیکلایی
دنیای حافظ با دنیای خیام تفاوت زمین تا آسمان است ...اخلاق حافظی چیزی دیگر است و اخلاق خیام چیز دیگر ...جامعه حافظی هم چیز دیگری ست با جامعه خیام ...
خود خیام میگوید: بر شاخ امید اگر بری یافتمی/هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند ز تنگنای زندان وجود/ای کاش سوی عدم دری یافتمی******
ز آن می که حیات جاودانیست بخور/سرمایه لذت جوانی است بخور
سوزنده چو آتش است لیکن غم را/سازنده چو آب زندگانی است بخور**********
دریاب که از روح جدا خواهی رفت/در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای/خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت******
وقت سحر است خیز ای طرفه پسر/پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این کنج فنا/بسیار بجویی و نیابی دیگر**********
ای آمده از عالم روحانی تفت/حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای/خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت***********
این اشعار نشان میده که خود خیام،احتمالاً دچار شک و تردید زیاد بود و نظراتش پیوسته تغییر می کرد؛یعنی در بعضی مواقع امیدوار به جاودانگی بود و حقیقت وجودی وسر رشنه هستی خود را یافته بود و سحر خیز بود و دعا و مناجات می کرد و بقیه را هم سفارش به این کار می کرد و می دانست که از عالم روحانی و ملکوت می باشد و در خیلی از مواقع هم با همه حتی خدا هم مشکل پیدا می کرد و حقیقت را متوجه نمی شد و سرگشته و حیران بود؛ و اما نقد شعر بالا:
** اعتقاد به معاد و جاودانگی به انسان آرامش می بخشد، از فشارهائی که در طریق انجام مسئولیت ها بر او وارد می شود نه تنها رنج نمی برد که از آن استقبال می کند، همچون کوه در برابر حوادث می ایستد، در برابر بی عدالتی ها تسلیم نمی شود، و مطمئن است کوچک ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانی وسیع تر که خالی از هر گونه ظلم و ستم است انتقال می یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مند می شود.
**ناراحتی از مرگ یکی از علل پیدایش بدبینی فلسفی است . فلاسفه بدبین ، حیات و هستی را بی هدف و بیهوده و عاری از هر گونه حکمت تصور میکنند . این تصور ، آنان را دچار سرگشتگی و حیرت ساخته و احیانا فکر خودکشی را به آنها القاء کرده و میکند ، با خود میاندیشند اگر بنابر رفتن و مردن است، نمیبایست میآمدیم ، حالا که بدون اختیار آمدهایم این اندازه لااقل از ما ساخته هست که نگذاریم این بیهودگی ادامه یابد ، پایان دادن به بیهودگی خود عملی خردمندانه است (خودکشی(
**نگرانی از مرگ زاییده میل به خلود و جاودانگی است ، و از آنجا که در نظامات طبیعت هیچ میلی گزاف و بیهوده نیست ، میتوان این میل را دلیلی بر بقاء بشر پس از مرگ دانست . این که ما از فکر نیست شدن رنج میبریم خود دلیل است بر اینکه ما نیست نمیشویم . اگر ما مانند گلها و گیاهان ، زندگی موقت و محدود میداشتیم ، آرزوی خلود به صورت یک میل اصیل در ما بوجود نمیآمد . وجود عطش دلیل وجود آب است . وجود هر میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالی است که استعداد و میل به سوی آن متوجه است .
مولوی: پیل باید تا چو خسبد اوستان /خواب بیند خطه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان به خواب /خر زهندستان نکرده است اغتراب
ذکر هندستان کند پیل از طلب /پس مصور گردد آن ذکرش به شب
**مرگ ، نسبی است
اشکال مرگ از اینجا پیدا شده که آن را نیستی پنداشتهاند و حال آنکه مرگ برای انسان نیستی نیست ، تحول و تطور است ، غروب از یک نشئه و طلوع در نشئه دیگر است ، به تعبیر دیگر ، مرگ نیستی است ولی نه نیستی مطلق بلکه نیستی نسبی ، یعنی نیستی در یک نشئه و هستی در نشئه دیگر .
دنیا ، رحم جان
طفل در رحم مادر به وسیله جفت و از راه ناف ، تغذیه میکند ، ولی وقتی پا به این جهان گذاشت ، آن راه مسدود میگردد و از طریق دهان و لوله هاضمه ، تغذیه میکند . در رحم ، ششها ساخته میشود اما بکار نمیافتد و زمانی که طفل به خارج رحم منتقل شود ، ششها مورد استفاده او قرار میگیرد.
شگفت آور است که جنین تا در رحم است کوچک ترین استفادهای از مجرای تنفس و ریهها نمیکند ، و اگر فرضا در آن وقت این دستگاه لحظهای بکار افتد ، منجر به مرگ او میگردد ،
استعدادهای روانی انسان ، بساطت و تجرد ، تقسیم ناپذیری و ثبات نسبی من انسان ، آرزوهای بی پایان ، اندیشههای وسیع و نامتناهی او ، همه ، ساز و برگهایی است که متناسب با یک زندگی وسیع تر و طویل و عریض تر و بلکه جاودانی و ابدی است . آنچه انسان را غریب و نامتجانس با این جهان فانی و خاکی میکند همین هاست . آنچه سبب شده که انسان در این جهان حالت نِیی داشته باشد که او را از نیستان بریدهاند ، از نفیرش مرد و زن بنالند و همواره جویای سینهای شرحه شرحه از فراق باشد تا شرح درد اشتیاق را بازگو نماید همین است . آنچه سبب شده انسان خود را بلند نظر پادشاه سدره نشین بداند و جهان را نسبت به خود کنج محنت آباد بخواند و یا خود را طایر گلشن قدس و جهان را دامگه حادثه ببیند همین است.
**دنیا ، مدرسه انسان
دنیا برای بشر نسبت به آخرت مرحله تهیه و تکمیل و آمادگی است . دنیا نسبت به آخرت نظیر دوره مدرسه و دانشگاه است برای یک جوان ، دنیا حقیقتا مدرسه و دار التربیه است.
یعنی دنیا که تلفیق و ترکیبی از موت و حیات است آزمایشگاه نیکوکاری بشر است.باید توجه داشت که «آزمایش» خدا برای نمایان ساختن استعدادها و قابلیّتها است. نمایان ساختن یک استعداد همان رشد دادن و تکامل دادن آن است. این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجود نیست، بلکه برای فعلیّت دادن به استعدادهای نهفته چون راز است. در اینجا پرده برداشتن، به ایجاد کردن است. آزمایش الهی، صفات انسانی را از نهانگاه قوّه و استعداد به صفحه فعلیّت و کمال بیرون میآورد. آزمایش خدا تعیین وزن نیست، افزایش دادن وزن است.
**اینکه برخی از افراد بشر حیات و زندگی را لغو میپندارند بدین جهت است که آرزوی جاوید ماندن دارند و این آرزو را غیر قابل تحقق میپندارند. اگر آرزو و میل به جاوید ماندن نبود، حیات و زندگی را لغو و بیهوده نمیدانستند
انسان غیر مؤمن به حیات ابدی میان ساختمان وجود خود از یک طرف و اندیشه و آرزوی خود از طرف دیگر ناهماهنگی میبیند ، با زبان سر میگوید : پایان هستی نیستی است و همه راهها به فنا منتهی میشود پس حیات و زندگی لغو و بیهوده است ولی با زبان استعدادها که رساتر و جامع تر است میگوید : نیستی در کار نیست ، راهی بی پایان در پیش است ، اگر زندگی من محدود بود با استعداد جاودان ماندن و آرزوی جاودان ماندن آفریده نمیشدم .
@عابد
دوست عزیز اشعار منتخب از خیام را درست انتخاب نکرده اید که درستی حرفهایتان باشد ؛
برخی از حرفهایتان جای تامل دارد و اشتباه هم هست
خواستم حمایتی کنم از برخی که حیات و زندگی را لغو میدانند ...
شما دوست عزیز دمورد چیزی نظر دادید که تجربه نکرده اید و به آن فکر خوب نکردید ؛قصد توهین اصلا ندارم ، ولی این نظر شما مربوط تنها به عده ای از انسان ها نیست ! مربوط میشود به نظام خلق آدمی ،و...
افرادی که اینگونه هستند خود به چند دسته تقسیم میشوند
1/که طبق نظر شما میل به جاودان ماندن دارند
2/از مرگ هراس دارند ؛ولی نه به این منظور که از مرگ دوری کنند و بخواهند جاودان بماند و ... بلکه این ها خود میدانند که بدی کرده اند و در غم میروند و ترس هم به معنی دنبال غم میآید
3/اینها بر این نظر هستند که واقعا این دنیا پوچ است و آن دنیا بهتر است
خیام جزو هیچ کدام نیست .
و در مورد "3" بگویم که اینها برخی شان فقط بر این نظر هستند و برخی هم هستند که یا وجود این نظر مرگ رانمیخواهند فقط برای اینکه به خدا اعتقاد کامل داشته و میخواهند بیشتر عمر کنند تا بیشتر به انسان ها کمک کنند
اینهمه مطلب نوشتین درباره ی توجیه مرگ، مگر فقط مرگ مورد سواله؟
درد و رنج های یه کودک بیمار که ممکنه ماهها و سالها طول بکشه چه حکمتی داره؟
در شعر های خیام نوعی( minimalism )فروکاست و کوتاه کردن قصه و بازگفت خردمندانه ان دیده می شود مثلا جناب عابد در روشنگری شعری با چهار پاره بایسته دانسته اند چند صفحه بنگارند همین حس در شاهکار های هنری ایرانی دیدهمی شود مثلا در گبه دوزی در سراسر زاگرس گبه می بافند از کردها و لرها تا قشقایی ها و نزدیک بوشهر در سراسر این مناطق روی گبه تک خطی معنی درخت می دهد و مربعی با چند خط در أطرافش شیری است که انهم معنی مردی را میدهد که دخترک هنگام بافتن گبه دوست داشته است از 1996 به گبه غربی ها روی کردند ولی در هنر ایرانی سالهاست به فروکاستن به نشانه ها خو کرده ایم
خیام در اینجا سوالی را مطرح نموده و ما را به اندیشیدن دعوت می نماید. باید در نظر داشت که زشتی و زیبایی و کمال و نقصان هرگز مفاهیم مطلقی نیستند بلکه این مفاهیم در مقایسه ها معنی پیدا می کنند. بعنوان مثال ویروس یک بیماری برای انسان یک پدیده زشت و کریه است اما خود ویروس در چارچوب و ساختاری که دارد و هدفی که دنبال می کند در نهایت کمال و نظم و زیبایی کار خود را به انجام می رساند. پس در نظام آفرینش نباید تنها از یک منظر به کمال و نقصان پدیده ها نگاه کرد.
به قول راسل متفکر معروف
هیچگاه مصلحت را جایگزین حقیقت نکنید
و به قول آشو زرتشت
راه یکیست و آن راه راستیست
پس نباید سعی کنیم بگیم اگه به چیزی اعتقاد نداشته باشیم چه پیش خواهد آمد باید به دنبال حقیقت بریم و بعد ببینیم چه پیش خواهد آمد
بعدش هم خوبه که اگه چیزی تلخه و حقیقت داره رو بپذیریم
روزی چند نفر از فقر میمیرن؟؟؟؟؟ اینم حکمتی توشه؟؟؟حالا اگه مردم آفریقا بلند بشن و ثروت های کشورشونو بدست بگیرن دیگه تو آفریقا کسی از گرسنگی نمیمیره حالا حکمت قبلی چی میشه؟؟؟ یا بازم میخواید بگید اینم حکمتی توشه؟؟
خیلی جالبه واسم که بعضیا چنان با قاطعیت تفصیر میکنن که گویی خیام با مشورت اونا شعر میگفته:)))
تفسیر**
پوزش، عجله ای نوشتم
ورنیک نیامد این صور عیب کراست
.این سؤال را از ما میکنه که آیا یک خلافکارکاری راکه میکند دسته خودش هست؟. تا خاک مرا به قالب آمیخته اند
بس فتنه که از خاک بر انگیخته اند
من بهتر از این نمی توانم بودن
کز بوته مرا چنین برون ریخته اند
* تا کی ز چراغِ مسجد و دودِ کُنِشْت؟
تا کی ز زیانِ دوزخ و سودِ بهشت؟
رو بر سر لوح بین که استادِ قضا
اندر ازل آنچه بودنی بود، نوشت.
در توضیح کلمه عدل که م-ر در دومین حاشیه نگاشته است باید بگوئیم عدل در اینجا به معنای درست یا دقیقا میباشد که هنوز هم این معنا در خراسان رایج است.
سلام آقای امین کیخای گرامی
با توضیحتان در مورد ردپای minimalism در رباعیات خیام همسازم و اگر ذره ای ذوق شاعری داشتم صنعت تضمین را به کار میگرفتم تا بگویم کم گوی و گزیده کوی چون در
یک شاعر انگلیسی گفت less is more ...
ها ها ...
چه خوب شد که من شاعر نشدم . خداوند رحمان و رحیم به بشریت رحم کرد !
در این باره حاشیه کوتاهی در غزل 481 حافظ نگاشته ام که دوست دارم نظرتان را در باره اش بدانم .
جناب عابد
ببخشید مگه حیوانات از مرگ نمیترسند پس چرا نتیجه گرفتی فقط انسان میل به جاودانگی داره و تافته جدا بافته نظام هستی مد نظر شماست؟
اعتقاد به یه چیز فقط به دلیل اینکه ما دوست داریم وجود داشته باشه روش عقلی و فلسفی نیست
مثال آب و عطشم صرفا یک قیاس مع الفارغ و چیزی رو اثبات نمیکنه
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست؟
من فکر میکنم کمال بطور ندریجی اتفاق میفته
ترس احساسیست که از قرار گرفتن در برابر خطری که واقعی است پدید می آید. این احساس موجب واکنش و بیرون آمدن از آن موقعیت می شود. احساس ترس لازم برای ادامه زندگی، نجات بخش و مفید است.
اما اضطراب احساسیست که از خطری که واقعی نیست و تنها در ذهن تصور و پرورانده شده پدیدار می شود و به دنبالش افسردگی همراه دارد.
جناب ATA درست می گویید. حیوانات هنگامی که خطری موجب ترس آنان می شود، با تمام نیرو تلاش می کنند که از آن اوضاع بگریزند. و اگر موفق به دوری از خطر شدند، بسیار سریع با آرامش به زندگی ادامه میدهند.
بشر شاید تنها موجودیست که در زمان آرامش که بیشترین اوقاتش هست، خطر مردن، خطر از دست دادن عزیزان و اینکه پس از مرگ چه خواهد شد را در ذهن دائمأ مرور می کند و دچار اضطراب میشود.
مردم جهان با فرهنگ های متفاوت به باورهای گوناگونی دست یافته اند تا سرپوشی بر روی این اضطراب ها بنهند و به آرامشی برسند. جناب عابد در حاشیه بالا باور خود را توضیح داد و نظری هم خطاب به انسان غیر مؤمن داد که اینگونه نظرها در طول تاریخ معمولأ سر آغازی بوده برای جنگ و جدل که تا به امروز ادامه داشته.
اما برای دوری از اضطراب مردن و آخرت راه دیگری هم هست و آن جلوگیری از تصور خطر غیر واقعی در ذهن است، مگر آگاهانه، برای مثال به منظور پیشگیری از وقوع خطر.
فراوانند کسانی که از روی آگاهی و نه برای سرپوش روی ترس و اضطراب مؤمن هستند و یا نیستند. اینگونه افراد هرگز چیزی نمیگویند و کاری نمیکنند که آغازگر درگیری در جامعه شود و خیام از اینگونه انسانها بود.
جناب ATA، با پاسختان به پرسش خیام که چالشهای زندگی برای رشد تدریجی به سوی کمال است هم باورم.
با سپاس
سلام جناب عابد
تحلیلهای خوبی انجام دادید. مایلم که بخشی از آن را نقل قول کنم اما اطلاعاتی از شما ندارم.
سپاس
من متوجه نمی شوم جرا خیام این جهان هستی را ناقص و کم وکاست می بنید ،جهان هستی بر اساس نطمی حیرت انگیز می گردد و این گردش جذب و دگرگونی اضداد است و اگر تصادی نباشد گردشی نیست ،مفاهیم جفت جفت ویا متقابل فقط با متضاد خود شناخته می شوند وگرنه مفهومی ندارند ،سرما گرما،تایکر روشنایی،شوری شیرینی ،سختی راحتی ،مرگ. زندگب ،شمال جنوب، متبت منفی سما فقط وقتی زندگی را دذک مب کنید که مرگ باشد ،مثبت منغی را له ذهن می اورد ،مرگ داد است بیداد نبست به این شعر فردوسی توجه کنید. اگر تند بادی بر اید رکنج. به خاک افکند نارسیده ترنج. یتمکاره خوانیمس یا دادگر. هنذمند دانبمش یا بذ هنر. لرابن رازجان تو اگاه نبست بدین پرده اندر تورا راه نییت. چو رفتن بهتر امدس ز جای. چو ارام یابد به دیگر سراب. دم مرگ چون اتش هولناک. ز فرتوت و برنا ندارد باک. در این جای رفتن نه جای درنگ. بر اسب فنا کشد مرگ تنگ. چنان دان که داد است و لیداد نییت. چو داد امدش جای فریاد نبست، شاید ما ندانیم به کجا می رویم وولی اهمیتی ندارد جهانی به این زیبایی و با این گردس حیرت انگیر هرچه از ابن خوان گیترده برید به حلاوت عسل است
باسلام بنظرم این شعر خیام نه تنها کفرگویی نیست بلکه اذعان به این نکبه است که هرآنچه می بینیم حسن است و هیچ عیبی وجود ندارد و اصولاْ از مصدر خلقت که عیب صادر نمی شود .
به عبارتی ساختن و خراب کردن و ترکیب طبایع به هرشکل و تیپی همه از حکمت اوست و لاغیر ...
وقتی از پیش همه چیز مقدر و مشخص است دیگر چه آزمایشگاه یا آزمایشی ؟
وقتی شما بر همه چیز اشرافیت دارید دیگر چه نیاز است که مورد آزمایش قرار دهید
ضمن اینکه سازنده نیز خود شمایید
مگر اینکه چیزی را از پیش ندانیم تا مورد آزمایش قرار دهیم حتی یک درصد نه اینکه دانای توانا هم باشیم
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه افکندش اندر کم و کاست ؟
گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود
ور نیک نیامد این صور عیب کراست؟
بنده بدین روی نیز یافته ام:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست
گر خوب نیامد این بنا، عیب کراست
ور خوب آمد، خرابی از بهر چراست؟
به هر حال با هر ماشین حسابی هم که حساب کنیم و با هر عقل سلیمی هم که فکر کنیم، آخرش متوجه میشیم که این خدا است که در صورت وجود باید در آخرت و پس از مرگ پاسخگو باشد و این انسان است که پیروز است، خدا باید بگوید دلیل خلقت این همه بدبختی در این دنیا و تبعید ما به اینجا و سکوت محض او چیست؟ و چرا میلیاردها انسان را به خاطر دو نفر دیگر مجازات میکند و به خودش بارها میگوید بخشنده ومهربان در حالی که که نتوانست بخاطر یک سیب انسان را ببخشد.این همه کم و کاستی و بدبختی برای چیست؟ و چرا عده ای هم این دنیا را باید عذاب بکشند و هم آن دنیا و خیلی سوالات دیگر که دیگر در حوصله ما نمی گنجد. اما من به همان صندوق عدم آقای خیام ببشتر باورمندم تا دنیای پس از مرگ دیگران.
خیام زیرک و رازدار..
سلام
ای کاش جناب عابد مستقیما به خیام ناسزا می گفت ولی چنین تفسیر اشتباهی از این رباعی نمی کرد.لازم به ذکر است که همین ابتدا بگویم که اکثر این رباعیاتی که آقای عابد به خیام نسبت داده اند اصلا مال خیام نیست،و بر طبق وثایق علمی و تاریخی خیام تا پایان عمر بر یک عقیده بوده.
در ثانی اشتباه بعدی عابد اینست که اگزیستانسیالیسم را با پوچ گرایی یکی دانسته-پوچ گرا کسی است که چون نتیجه ای برای زندگی پیدا نمی کند به زندگی خود پایان می بخشد در حالی که یک اگزیستانسیالیست یا لذت گرا چون نتیجه ای برای زندگی نمی بیند دم را غنیمت می شمارد-و خیام را پوچ گرا فرض کرده؛در حالی که خیام می گوید:گر یک نفست ز زندگانی گذرد /مگذار که جز به شادمانی گذرد/هشدار که سرمایه سودای جهان/عمر است و چنان کش گذرانی گذرد.
ثالثا دوستانی که می خواهند نشان بدهند این کم و کاست وشکستن خودش زیبایی است و بخشی از طبیعت است،پس آیا ما هم بخشی از طبیعت کور و بی اراده هستیم که در ابتدا از ترکیب طبایع به وجود می آییم و بعد در کم و کاست می افتیم سپس می شکنیم و ممکن است در آینده از خاک ما گل بروید یا از خاک ما کوزه یا آجر بسازند و احتمالا چون ما بخشی از چرخه ی طبیعت هستیم بهشت و جهنمی در کار نخواهد بود؟یا شاید ما مصنوع صانعی هستیم که خیر خواه انسان هاست و مصلحتی برای خلقت انسان دارد؟ولی اگر چنین است کم و کاست وشکستن برای چی است؟
این ها سوالاتی است که در ذهن خیام متفکر آمده و چون به نتیجه ای نرسیده این رباعی راسروده.
نهایتا درخواست دارم قبل از اینکه درباره ی شخصیت بزرگی چون خیام نظر بدهید اندکی تفکر و تحقیق کنید و شما را ارجاع می دهم به کتاب های دمی با خیام و ترانه های خیامی که شما راشیفته ی شخصیت والای خیام می کند.ضمنا خالی از لطف نیست اگر نام اپیکور(فیلسوف یونانی)را در ویکی پدیا سرچ کنید.
#کمی_تفکر
تا نقصانی نباشد کمال معنا پیدا نمیکند، نور از پس ظلمت نمایان شده و هستی در حرکت به سوی کمال است و خیام در این رباعی انتظار آفرینش جهان در تکامل رو داشته که در اصل با هدف آفرینش که همانا حرکت به سوی کمال است در تضاد است.
احسنت بحضرت خیام عجب رباعیه خداوند خیرت بده الحق که ظریف وزیبا وچند راز بزرگ داشت که گفتن آنها جایز نیست چون راز مگوست
" ترکیبِ طبایع "
دارنده چو ترکیبِ طبایع آراست
از بهرِ چه او فِکَندش اندر کم و کاست؟
گر نیک آمد، شکستن از بهرِ چه بود؟
وَر نیک نیامد این صُوَر، عیب کِراست؟
- دارنده: خداوند
- چو آراست: هنگامیکه آفرید
- ترکیبِ طبایع: جهانِ هستی پُر از سرشت های گوناگون و متضاد همچون اهلی و وحشی ، قوی و ضعیف، زشت و زیبا و ...(سیارات و کل کائنات و موجودات زنده در آنها)
- از بهر چه او فِکندش اندر کم و کاست: به چه دلیل خداوند این جهان را پُر از عیب و نقص آفرید
- نیک: کامل، تمام، بی عیب و نقص
- شکستن: نابودی، مرگ
- صُوَر: جهان آفرینش، کائنات
- عیب کِراست: این عیب مربوط به چه کسی می شود
برداشت آزاد:
برای چه خداوند این جهانِ هستی را با سرشت های گوناگون و متضاد و پر از عیب و ایراد آفرید؟ اگر جهان هستی تمام و کمال است پس نابودی و مرگ به چه دلیل وجود دارد؟ و اگر این جهان ناقص و معیوب است، مقصر این همه بی عدالتی و درد و رنج چه کسی می تواند باشد؟
در واقع حکیم خیام به این نکته اشاره می کند که اگر زندگی تنها محدود به این دنیا باشد و ادامه ای نداشته باشد، پس جهان هستی سرشار از کاستی و زشتی است و اصلا کامل نیست، ولی اگر ادامه زندگی در جهان دیگر ممکن باشد که ما از اسرار و چگونگیِ آن آگاه نیستیم, دیدگاه و قضاوت ما متفاوت خواهد بود.
اگر تُندبادی برآید ز کُنج
به خاک افگند نارسیده تُرُنج
ستمکاره خوانیمش ار دادگر؟
هنرمند دانیمش ار بی هنر؟
اگر مرگ داد است بیداد چیست؟
زِ داد این همه بانگ و فریاد چیست؟
از این راز جانِ تو آگاه نیست
بدین پرده اندر تو را راه نیست
شاهنامه فردوسی » سهراب » بخش 1
- تُندباد: حادثه ای مرگبار
- کُنج: کُنجگاه، قضا و قدر الهی
- به خاک افگند: از بین ببرد، نابود کند
- نارسیده تُرُنج: منظور سهرابِ 12 ساله است که با پدرش رستم مبارزه کرد و سرانجام با حیله و نیرنگِ رستم کشته شد.
- هنرمند/ بی هنر: درست/ نادرست
- اگر تُندبادی برآید ز کُنج: اگر حادثه ای مرگبار از رویِ قضا و قدرِ الهی رُخ دهد
- به خاک افگند نارسیده تُرُنج: و جوانِ نورسیده ای همچون سهراب را بر خاک اندازد و توسط پدرش از بین ببرد
- ستمکاره خوانیمش ار دادگر؟ آیا آن پیشامدِ ناگوار ظالمانه است یا بر اساس عدل و داد؟
- هنرمند دانیمش ار بی هنر؟ این پیشامد سزاوار است یا ناشایسته؟
- اگر مرگ داد است بیداد چیست؟ اگر مرگ حق است، پس ناحق چیست؟
- زِ داد این همه بانگ و فریاد چیست؟ پس اگر مرگ حق است، برای چه اینقدر بی تابی و شیون و زاری می کنیم؟
- از این راز جانِ تو آگاه نیست: دل و وجودِ تو به رازِ مرگ هیچ آگاهی ندارد و نخواهد داشت
- بدین پرده اندر تو را راه نیست: بنابراین تو به درونِ پرده ای که رازِ مرگ را در خود پنهان کرده است راهی نداری و تا زنده ای تلاشِ تو بی فایده خواهد بود و تنها بعد از مرگ هست که اسرار آن هویدا می شود. بقول علی(ع)، بزرگترین اسرار مرگ است.
ترکیب عناصر ارنگشتی کم و کاست
صورت بستی که طبع صورتگر ماست
بفزود و بکاست تا بدانی ره راست
کاین عالم را مصور کامرواست
(رباعی شماره ۱۵ از بابا افضل کاشانی)
در مقالهٔ «خیام و آگاهیهای تازه» به قلم محمدافشین علایی (مجلهٔ بخارا، شمارهٔ ۱۳۱، تیر ۱۳۹۸) اشاره شده که این رباعی در تفسیر قرآن امام فخر رازی (متوفی به سال ۶۰۶ق) با عنوان «التنبیه علی بعض اسرار المودعة فی بعض سور القرآن العظیم و الفرقان الکریم» در فصل سوم از قول خیام نقل شده است:
«و نظم عمر الخیام هذا المعنی بالفارسیة، فقال: دارنده چو ترکیب طبایع آراست ...»
علاوه بر آن عنوان شده که همین رباعی در تاریخ وصاف نیز نقل شده است:
«و دوبیتی عمر خیام طناب خیمهٔ استدلال و شقهٔ بارگاه معنی گشت: دارنده چو ترکیب ...»
البته این نقل از نسخهای از تاریخ وصاف به خط مؤلف (شرف الدین عبدالله شیرازی) است و طبق متن مقاله گویا در نسخهای به خط کاتب دیگر، کاتب به جای این رباعی رباعی «اجزاء پیالهای که در هم پیوست ...» را آورده.
سلام بردوستان
دانی که چرا آنکه طبایع آراست
ترکیب نموده جمله را با کم و کاست
تا هر دو قدم نهند در راه کمال
این یک به شکست خویش و آن با برخاست
تشکر
برهان شر.
به نظرم اشاره داره به داستان هبوط انسان که به قولی چرا باید طوری آفریده بشیم که این اتفاق بیافتد.
جهان عادلانه نیست
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که،هیچ معلوم نشد
همه عمر خیام همین بود و عمر هممون همینه الکی بحث نکنید. بر هیچ امدهایم به هیچ میرویم فقط سعی تلاش کنید خوش باشید و خوبی و نیکی کنید همین راهی که خیام تو تمام رباعیات و غزل و ... گفته
در رساله التنبیه به سال ۶۰۰ ق چنین آمده است:
دارنده، چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست؟
گر خوب نیامد این بنا، عیب کراست؟
ور خوب آمد، خرابی از بهر چراست؟
یادت گرامی بزرگ مرد ایران زمین
اشعار و افکار نقادانه تو جهان شمول شده چون از حق و حقیقت در دوران سیاهی تسلط الله بر این سرزمین گفتی و خوش گفتی