گنجور

رباعی شمارهٔ ۱۷۲

در گوشِ دلم گفت فلک پنهانی
«حکمی که قضا بُود، ز من می‌دانی؟»
در گردش خویش اگر مرا دست بُدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در گوشِ دلم گفت فلک پنهانی
«حکمی که قضا بُود، ز من می‌دانی؟»
فلک (و آنچه که مردم از دست او می‌نالند) بطور آهسته و خصوصی به‌من گفت که «مردم فکر می‌کنند که من کاره‌ای هستم و همه‌چیز را من تعیین می‌کنم!
در گردش خویش اگر مرا دست بُدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
راستش این‌است که اگر کاره‌ای بودم، خودم را از این گردش و سرگیجه نجات می‌دادم!

خوانش ها

رباعی شمارهٔ ۱۷۲ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۱۷۲ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۱۷۲ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۱۷۲ به خوانش علی قلندری

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"سرگردان"
با صدای سینا سازگاری (آلبوم تک‌آهنگهای سینا سازگاری)

حاشیه ها

1391/11/23 15:01
ناشناس

با سلام به نظر بنده شاعر تشبیه بسیار بسیار زیباو دلنشینی بکار برده است . آیا در دنیا عذابی بدتر وعظیمتر از سرگردانی وجود دارد؟ سعادتمند کسی است که بخصوص در اوایل زندگی پای در راه راست گذاشته وبتواند از سرگردانی خودرا نجات دهدو شاید چه ارتباط زیبایی بین سرگردانی فلک وما میتوان دید انجا که فلک هم از سرگردانی اش بخاطر سرگردانی ما کلافه شده است.

1392/02/16 23:05
امین کیخا

البته من فکر میکنم نوشته که فلک کاتوره و سرگردان است و خودش را نیز نمی تواند برهاند و انچه بر ما میرود نیز از بودنی پیامد یک سردرگمی است .

1393/03/08 09:06
م‌رک

چرا اشعار خیام فیلتر شده؟!!!

1394/05/18 14:08
عباس رحمانی

خداوند از احوال بندگان درتمام عمرشان اگاه است واگر درتمام عمرم قادر به درک بودم هیچوقت غصه نمیخوردم

1394/11/03 13:02
بهرام مشهور

نسخه بهتر و به اصل نزدیکتری از این رباعی را خدمتتان می نویسم :
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که بود قضا ز من میدانی ؟
در گردش خود اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی

1396/06/11 00:09
کرمانشاهی

خیام یک ستاره شناس بوده است. وقتی که تمام اجرام آسمان که ما در برابر بزرگی آنها یک مولکول هم نیستیم بر روی حساب یک جاذبه یا قوانین دیگر در گردشند و اختیاری ندارند چگونه ما می توانیم اختیار داشته باشیم!؟ ... شاید تنها اختیار ما در جهان توانایی کنترل احساسات و نوع دیدگاهمان به جهان باشد. ما اختیار کالبد خود را مطلقا نداریم متولد می شویم پیر می شویم و می میریم به عبارتی در این جهان مانند یک ذره یا یک مگس مدتی می چرخیم و نمی دانیم به کجا می رویم اما اگر به درونمان بنگریم می دانیم به کجا می رویم جهانِ پس از مرگی اگر وجود داشته باشد ادامه روند همین زندگی الان ماست اگر بهشت را می خواهیم اول بهشت را باید در درونمان بسازیم. خودِ ما همین الان می دانیم در بهشت هستیم یا در دوزخ. ... درونمان خشم و کینه و نفرت است یا صفا و زلالی؟ مولوی می گوید برای رسیدن به عشق باید ذره ای کینه در وجودت نماند (رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها / وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو)

1397/09/03 20:12
عرفان

منظور خیام از بیت اول این است:
مرا مقصر چیزی ندان که قضا و حکم پروردگار است و از من ناراحت نباش
و منظور خیام از بیت دوم این است:
من(فلک)هم از جبر سرنوشت سردرگم و حیران شده ام.

1397/11/08 02:02
آرمان تولایی

مردم باستان این اعتقاد را داشتند که سرنوشت آدمی از روی موقعیت ستارگان قابل پیش بینی است و این اوضاع کواکب است که اقبال و سرنوشت آدمیان را رقم می زند. حتی بعضی ها با مشاهده موقعیت ستارگان به پیشگویی می پرداختند. خیام در این رباعی این اعتقاد خرافی را نفی می کتد.
خیام همواره به وضوح تمام اعتقاد های خرافی و دینی را نفی کرده و به این اعتقادات طعنه زده است.

1398/04/26 16:06
یوسف

حکیم داره به جبر اشاره میکنه و از طرفی داره به خودش دلداری میده که در واقع قصد مخاطبه. میگه خود فلک هم ناتوان در مقابل تصمیم خداوند پس زیاد فلک رو مسبب مشکلات ندونیم. و مشخصه زمانی که این رباعی رو گفته در آرامش بوده. چونکه یه جای دیگه از روی ناراحتی میگه ای چرخ فلک خرابی از کینه توست. بیدادگری شیوه دیرینه توست.

1398/11/15 16:02
حسین ش

دوستان من نمیدام چرا عده ای سعی دارند که گفته های نابغه بزرگ تاریخ ایران زمین خیام را که اصلا به خدا و مذهب و عرفان که خود اسلام منهای دخالت در سیاست است اعتقادی نداشته اسست بطرف خدا و مذهب یا بلخی ببرند. عقاید خیام و بلخی در دو قطب مخالف قرار دارند. خیام یک دانشمند - فیلوف و شاعر است در صورتیکه بلخی یک مبلغ دینی و شاعر مذهبی است.

1399/03/28 19:05
امید فلاح

خیام از جمله شاعران تقدیر گرا بود شعر خیام لبریز از زیبایی ذاتی است و در رباعیات شاعر نیشابوری ابیات این چنینی بسیار است نمونه آن
آن روز که توسن فلک زین کردند آرایش مشتری و پروین کردند
این بود نصیب ما زدیوان قضا ما را چه گنه قسمت ما این کردند

1399/04/06 23:07
سینا ----

خیلی کنجکاوم که کسی فرق این تقدیـر گرایی را با نگرش اشعری توضیح دهد. و این که این نوع نگاه از چه می آید؟ از جمله چهارپاره هاییست که از چند نظرگاه متضاد میتوان به آن نگریست.

1399/08/28 14:10
ATAA

قابل توجه خرافه پرستای مدرن که سنگ کائنات رو به سینه میزنن

1400/05/14 21:08
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

 

" سَرگردانی "

 

در گوشِ دلم  گفت  فَلَک  پنهانی

حُکمی که قضا بود  زِ من  می­دانی

 

در گردشِ خویش  اگر  مرا  دست بُدی

خود را  بِرَهاندَمی  زِ سَرگردانی

 

- در گوشِ دلم گفت: به من الهام شد

- فَلَک: این کره خاکی که همیشه در حال گردش است هم به دور خود و هم به دور خورشید، روزگار

- حُکم: سرنوشت، تقدیر

- قضا بود: نوشته شده بود، از پیش تعیین شده بودپ

- گردشِ خویش: سردرگمی، روزمرگی

- مرا دست  بُدی: توانایی تغییر دادن را داشتم

- بِرَهاندَمی: خودم را رها (آزاد) می کردم

- سَرگردان:  اسیرِ روزمرگی، کسی که در بندِ منِ ذهنی خویش گرفتار است و راهِ زندگی  را گم کرده است

 

برداشت آزاد:

در قدیم این باور وجود داشت که از روی موقعیت ستارگان می توان سرنوشتِ انسانها را پیش بینی کرد که حکیم عمر خیام بعنوان یک اخترشناس با این رباعی این باور را نفی می کند. وقتی ستارگان و سیاراتِ آسمان بر روی برنامه و قوانین دقیق در گردش هستند و از خود هیچ اختیاری ندارند، چگونه ما که در برابرِ آنها هیچ هم نیستیم، می توانیم در این جهانِ بیرونی از خود اختیاری داشته باشیم!

تمامی اختیاراتِ ما به جهانِ درونِ ما باز می گردد. جهان درونی، جایگاه احساسات، یافته ها، خرد ، معرفت و از همه مهمتر عشق است. در جهانِ بیرون است که ما به دنیا می آییم، پیر می شویم و می میریم. در واقع همچون مگسی سردرگم مدتی چرخیده و سپس از بین می رویم. ولی اگر به جهانِ درون بنگریم خواهیم یافت که خودِ واقعیمان کیست، از کجا آمده ایم و آمدنِ ما بهرِ چه بوده است. خواهیم یافت که زندگی، تنها چند روزِ این دنیا نبوده و تا زمانی که خدا  خدایی می کند، ادامه خواهد داشت. جهانِ درون است که بودن در بهشت و جهنم را برای ما رقم می زند نه جهانِ بیرون.

بنابراین مادامیکه که در سرگردانی و بندِ منِ ذهنیی که به دنبال عواملی بیرونی است،  باشیم، امکان بازگشت به درون و چشیدن طعمِ خوشبختی را نخواهیم یافت. 

 

جامِ مِی و خونِ دل  هریک  به کسی دادند

در دایره­ یِ قِسمت  اوضاع چنین باشد

 

در کارِ گُلاب و گُل  حُکمِ ازلی این بود

کاین شاهدِ بازاری  وآن  پرده نشین باشد

دیوان حافظ » غزل ۱۶۱

 

- جامِ مِی: نمادِ شادخواری

- خونِ دل: نمادِ غمخواری

- جامِ مِی و خونِ دل  هریک  به کسی دادند / در دایره ­یِ قِسمت  اوضاع چنین باشد: شادمانی کردن را به یکی و غمخواری را به یکی دیگر داده اند. قسمت هرکسی چیزی شده و این قانونی است که از آغاز پیدایش هستی بوده و همیشه خواهد بود. خداوند ازهرکس براساسِ نقشی که برای او در نظر گرفته و استعداد وامکاناتی که دارد، انتظاردارد که تا به بهترین وجه ایفای نقش کند

 

- در کارِ گُلاب و گُل  حُکمِ ازلی این بود / کاین شاهدِ بازاری  وآن  پرده نشین باشد: بسیاری از مسائل جهانِ بیرون، خارج از اختیار و اراده ی ما است. به هرکسی نقشی داده شده که باید آن نقش را به خوبی بازی کند. گُل نمی تواند از پرده نشینی خود (اشاره به غنچه دارد) و بازاری بودنِ گُلاب دلگیر باشد. خواستِ خداوند این بوده و باید پذیرفت. به گفته یِ علی (ع): تو جهانِ درونِ (سیرتِ) خود را زیبا کن، خداوند جهانِ بیرونِ (صورتِ) تو را زیبا خواهد کرد.

1401/11/22 20:01
محمد

خدایش عجب حرفی زده 

یعنی هر کس میگه سرنوشت و تقدیرش بدونه 

دیگه سرگردون حیرون ناراحت نیست دیگه حرص جوش نمی خوره چون آخرش تقدیرش اینه

1402/09/12 17:12
ابوتراب. عبودی

با سلام و عرض ادب و احترام محضر فرهیختگان عزیز،، گنجور،،

 

‏باسلام

گر با می و مطرب دل خود شاد کنی
یا با صنمــــی  دل  ز غم  آزاد کنـــی

از جـور زمان خلاص گشتن هیهات
جز اینکه دلـــی خراب  آباد کنــــی

 

رباعی  ،دیوان ابوتراب عبودی

1403/07/08 11:10
حبیب شاکر

باسلام خدمت همراهان عزیز 

گفتم به فلک؛خیره سر بی پروا 

با اهل خرد این همه بیداد چرا ؟ 

گفتا ؛به غلط مگو که بی حکم قضا 

هرگز نشود ز شاخه ای برگ جدا 

سپاس از همه دوستان

 

1404/05/24 15:07
ابوتراب. عبودی

با سلام و عرض ادب محضر استادان عزیز و فرهیخته فعال در گنجور.

 

‏باسلام

گر با می و مطرب دل خود شاد کنی
  یا با صنمـــی دل ز غم آزاد کنــی

از جور زمان خلاص گشتن هیهات
جـز اینکه دلـــی خـراب آباد کنـــی

رباعی دیوان ابوتراب عبودی