گنجور

رباعی شمارهٔ ۱۶۷

پیری دیدم به خانهٔ خماری
گفتم نکنی ز رفتگان اخباری
گفتا می خور که همچو ما بسیاری
رفتند و خبر باز نیامد باری

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیری دیدم به خانهٔ خماری
گفتم نکنی ز رفتگان اخباری
در میخانه نشسته بودم که پیری دانا را در آنجا دیدم از او پرسیدم که از قدیم و درگذشتگان داستانی تعریف کنی؟ (یا پندی بگویی)
گفتا می خور که همچو ما بسیاری
رفتند و خبر باز نیامد باری
گفت: باده بنوش که همچون ما بسیار مُردند و هیچکس از آن‌ها چیزی نشنید.

خوانش ها

رباعی شمارهٔ ۱۶۷ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۱۶۷ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۱۶۷ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۱۶۷ به خوانش علی قلندری

حاشیه ها

1399/04/07 22:07
will

معنای" گفتم نکنی ز رفتگان اخباری؟"

1399/04/07 23:07
nabavar

گرامی will
گفتم نکنی ز رفتگان اخباری
پرسیدم از درگذشتگان{ فوت شدگان} خبری داری

1399/10/11 20:01
احمد نیکو

پیری ز خرابات برون آمد مست
دل رفته ز دست و جام می بر کف دست
گفتا: می نوش، کاندرین عالم پست
جز مست کسی ز خویشتن باز نرست
رباعی از فخرالدین عراقی شماره 14

1401/03/16 11:06
احمد نیکو

متن رباعی شماره ۴۲ از مجموعه رباعیات استاد دکتر الهی قمشه ای:

سر مست به میخانه گذر کردم دوش

پیری دیدم مست و سبویی بر دوش

گفتم که چرا نداری از یزدان شرم

گفتا که کریم است خدا باده بنوش

بیت دوم رباعی بدین متن هم صحیح است:

گفتم ز خدا شرم نداری ای پیر

گفتا کرم از خداست رو باده بنوش

1403/07/30 14:09
حبیب شاکر

سلام بر دوستان عزیز 

دیدم به ره میکده پیری دانا 

گفتم که چگونه گذرانی؟گفتا؟ 

درمانده ام و راه پس و پیشم نیست

نه حاصلی از دی نه امید  فردا 

سپاس از همه بزرگواران