رباعی شمارهٔ ۱۶۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۱۶۴ به خوانش علی قلندری
حاشیه ها
برای مصراع آخر فکر می کنم کلمه ی "چو" در شعر سکته ایجاد کرده برای وزن شعر باید بشود "چون".
من چون تو بدم تو نیز چون من باشی.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
بر سنگ زدم چو کردم این کلاّشی
---
پاسخ:؟
در نسخه ای که ادوارد فیتزجرالد از روی آن اشعار خیّام را به انگلیسی ترجمه کرده و مورد اقبال اروپائی ها قرارگرفته ، مصرع دوّم اینگونه است :سرمست بدم چو کردم این اوباشی . از نظر منطق شعر نیز سنگ بر سبو زدن عیاشی نیست بلکه اوباشی است
سرمست بدم که کردم این اوباشی
در ضمن معتبرترین تصحیح مربوط به صادق هدایت است. مرحوم دکتر غنی در رابطه با دیوان حافظ نیز مشکلات زیادی داشته اند. هرچند از ارزش کار ایشان و قزوینی کم نمیکند.
با درود به گنجوری های پر تلاش و حاشیه نویسان گرامی
نخست این که نسخه ای که فیتزجرالد سروده هایش را از آن برگرفته، معتبر نیست، که این نا معتبری آن مجموعه، از ارزش والای سروده های فیتزجرالد نمی کاهد.
نسخه بودلیان( 158 رباعی، کاتب شیخ محمود یربوداغی،865 هجری قمری،کتابخانه اکسفورد، شماه 595 مجموعه اوزلی) که کهن ترین مجموعه رباعیات خیام است، و سرشار از رباعیات جعلی است، پاره دوم را چنین آورده:
سرخوش بودم که کردم این اوباشی
سخن آقای علی در باره غنی درست است که پژوهش های غنی کم خطا نیستند، گرچه کار هدایت نیز ناسرگی های بسیار دارد و نسخه هدایت معتبرترین نیست.
در مصرع اول صحبت از مستی وجوانی دارد ودر مصرع دوم با تجربه که حاصل کرده است که بعد از ر مستی و شادابی خزان وشکستی آمدنیست.
طبق تصحیح محمد علی فروغی مصراع دوم "سرمست بدم چو کردم این اوباشی" است.
در بیت نخست مصرع دوم لغت «عیاشی» از خانواده ی عیش به معنی «زندگی» درست است.
از آنجایی که سبو در این شعر نماد درگذشتگانی است که کاری از ایشان ساخته نیست و گوینده ی مست نشان گر مردمانی که در حال عیش یا زندگی هستند. بنا بر این گوینده در این جا کارهایی را که می تواند انجام دهد به رخ در گذشتگانی که دستشان از دنیا کوتاه است می کشد. انجام فعل نماد زنده بودن است در مقابل خاک شدگان که نماد درگذشتگان هستند.
از ویژگی های بارز اشعار خیام حضور مرگ است،
این مرگ اندیشی براستی کیفیت زندگی آدمی را دگرگون می کند،
مثل این است که شما نویسنده داستانی هستید که میدانید چطور باید تمام شود،
و عدم حضور مرگ در زندگی مثل این است که شما نویسنده داستانی باشید که نمی توانید پایان آن را بپذیرید!
البته نویسنده اولی بهتر میداند چگونه ماجراهای داستانش را بسامان کند در حالیکه نویسنده دوم دایما صفحاتش را پاره میکند...
گفتاورد:
" انکار مرگ ، همان بخش تاریک جان آدمی است،
که بی آنکه بدانیم می فرسایدمان "
خوب است که می دانیم مرگ سرنوشت محتوم همگان است،
و جذاب و هیجان انگیز است که نمی دانیم دقیقا چه کیفیتی دارد،
هیجان انگیز است!
درود بر دوستان
.. شاید بهتر باشد بگوئیم "زندگی" سرنوشت محتوم همگان است..
آیا به راستی میدانیم که "زندگی" چه کیفیتی دارد؟
به نظرم این یکی که به نظر نقد هم می رسد هیجانش بی نهایت بیشتر است دوست من!!
سخن دوستان درباره مرگ اندیشی کاملا درست است. اینکه آدمی در برابر خودش یک چشم انداز روشن داشته باشد، ولو آنکه در آن چشم انداز مرگ وجود داشته باشد، بسی بهتر از آن است که در برابر خود پرده ای از یک مه غلیط بی خبری کشیده باشد. اگر دقت کنیم آن بی خبری و غفلت و مستی ای که خیام در رباعیات خود از آن سخن می گوید با آگاهی از سرنوشت بشر حاصل می شود نه ناآگاهی از سرنوشت و سرشت آدمی. تنها آنها که کاملا به سرشت و سرنوشت بشری خود آگاهند می توانند با خیال راحت دم را غنیمت بدارند و از آینده غمی به دل راه ندهند.
واقعا بسیار خوشم آمد
خواهشا این شعر رو یکی بیشتر توضیح بده ، مخصوصا بیت اول!
منظور حکیم از سنگ و کاشی و سبو چیست ؟
سلام. از حاشیه ها برابر خود شعر حظ و استفاده بردم.
سپاس و قدردانی.
ضمنا ابتدا از شکستن سبو و ادامه آن تصورم رفت که با حاشیه ها به خاکی زدم .
رباعی به دو مفهوم کلیدی خیامی پرداخته است یعنی ناپایداری جهان و اهمیت توجه به پدیدهها. شاعر شبانگاه در اوج مستی و از سر بیتوجهی، سبویِ میِ کاشغری (کاشی) که از آن نوشیده را بر زمین میکوبد، اما اکنون به خود آمده و از زبان آن کوزه به خود یادآوری میکند که همان کوزه در دوری پیش از این فردی بوده همچون من با انبوهی از امیدها و آرزوها!
خیلی زودتر از آنکه میاندیشیم زندگی پایان میگیرد، مباد که به بیهوده بگذرد حال این بیهودگی سرمستی باشد یا روزمرگی فرقی ندارد.
فولادوند به کلمۀ کاشی مشکوک شده و حدس زده که اگر این کلمه به معنای کاشانی باشد، شعر ممکن است پس از زمان خیام سروده شده باشد اما احتمال اینکه کاشی به معنای کاشغری باشد بیشتر است چون ارتباط نیشابور با کاشغر در آن زمان بسیار تنگاتنگ بوده و هنوز هم در چین کاشغر را «کاشی» مینامند.
متن صحیح رباعی:
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
سر مست بُدَم که کردم این اوباشی
با من به زبان حال میگفت سبوی
من چون تو بدم تو نیز چون من باشی
مونس الاحرار
ته ماجرای همه به همان #هیچی ختم میشه که خیام گران قدر میفرمایند.پس با دانستن این سرنوشت لحظه بیش از پیش ارزشمند خواهد شد،لحظه را دریابیم چون تکراری در کار نیست.
طبق متن با تصحیح مرحوم فروغی هم که مرجع شماست به جای عیاشی در مصرع دوم اوباشی نوشته شده
سلام بر همراهان همدل
می گفت کلاه نو به کفشی پاره
من برج نشینم و تویی آواره
کفش گفت ؛که نورسی اوضاع اینست
کهنه که شوی چون منی بیچاره
سپاس بیکران