گنجور

رباعی شمارهٔ ۱۶۰

ای آنکه نتیجهٔ چهار و هفتی
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای آنکه نتیجهٔ چهار و هفتی
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
هوش مصنوعی: ای کسی که همیشه درگیر محاسبات و نتیجه‌گیری‌ها هستی و از تحلیل‌های مختلف غافل نمی‌شوی.
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی
هوش مصنوعی: بیا بنوش که بارها به تو گفتم، دیگر بازگشتی برایت نیست، وقتی رفتی، رفتی.

خوانش ها

رباعی شمارهٔ ۱۶۰ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۱۶۰ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۱۶۰ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۱۶۰ به خوانش علی قلندری

حاشیه ها

1387/07/11 08:10
شکروی

منظور از چهار و هفت, چهار عنصر و هفت سیاره است.

1401/08/04 08:11
ف‌.م.

چهار عنصر و پنج‌سیاره‌ی شناخته شده در اون زمان(تا کیوان) به‌علاوه‌ی ماه و خورشید. آباء سفلی و امّهات اربعه.

1387/08/07 10:11

این مطلب را درباره‌ی این رباعی ببینید:
پیوند به وبگاه بیرونی

1393/08/04 21:11
علیرضا زرفام

با سلام
این رباعی معروف حکیم در رباعیات شما نیست:
ابریق می مرا شکستی ربی
بر من در عیش را ببستی ربی
من می خورم و تو میکنی بدمستی
خاکم به دهان، مگر تو مستی ربی
ابریق=جام می

1393/09/14 21:12
بهروز

آقای زرفام، این رباعی فکر کنم به غلط به خیام نسبت داده شده و اصلا با نوع تفکر و قالب شعریش جور نیست.

1395/03/21 00:05
میم الف

ابریق مرا شکستی یه افسانه است که به خیام نسبت داده شده و برای این افسانه ها داستان های زیادی نقل شده که میتوتید در کتاب صادق هدایت بعضی از دلایل رو مشاهده کنید دوست عزیز

1397/07/10 00:10
حمیدرضا

مشکل دیگری که باید حل بشود اینست که میگویند خیام به اقتضای سن، چندین بار افکارو عقایدش عوض شده.
در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده و آخر عمر سعادت رفیق او
شده و راهی بسوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول باده گساری بوده،. ناگاه باد تندی وزیدن میگیرد و کوزة شراب روی زمین میافتد و میشکند.
خیام برآشفته به خدا می گوید:
ابریق مِی مرا شکستی ربی
برمن در عیش را به بستی ربی
من می خورم و تو میکنی بد مستی
خاکم بدهن مگر تو مستی ربی؟
خدا اورا غضب میکند، فورا صورت خیام سیاه میشود و خیام دوباره میگوید:
آن کس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و توچیست؟ بگو
خدا هم اورا می بخشد و رویش درخشیدن میگیرد، و قلبش روشن میشود.
بعد میگوید:
»خدایا مرا بسوی خودت بخوان!«.
آنوقت مرغ روح از بدنش پرواز میکند!
این حکایت معجزه آسای مضحک بدتر از فحشهای نجم الدین رازی به مقام خیام توهین می کند، و افسانة بچگانه ئی است که از روی ناشی گری به هم بافته اند.
آیا میتوانیم بگوئیم گویندة آن چهارده رباعی محکم فلسفی که باهزارزخم زبان
و نیشخنده ای تمسخر آمیزش دنیا ومافی هایش را دست انداخته، در آخر عمر
اشک می ریزد و از همان خدائی که محکوم کرده به زبان لغات آخوندی استغاثه می طلبد؟
مقدمه بر رباعیات خیام
صادق هدایت به سال 1313

1403/03/24 11:05
Soroosh Rf

واقعیت این است که واقعا خیام بسیار دیدگاهش در اواخر عمر تغییر میکند آثار منثور او بسیار با آثار منظوم متفاوت است و فلسفه مثور به گونه ایست که میگویی واقعا این نثر نویسنده اش همان نظم است؟؟ نمی‌دونیم دقیقا چه چیزی باعث اون آثار شده که ب احتمال زیاد میشه به ترس از جان و ملحد خواندش اشاره کرد در کل هر چه باشد خیام نه آن است و نه این و فلسفه نهیلیستی و وجودی خیام را باید زیست

1397/10/16 23:01
مهدی

به نظر می رسد منظور از چهار، چهار فصل باشد و منظور از هفت، هفته
و به طور کلی منظور از چهار و هفت، گذر فصل ها و هفته ها است، یا به عبارتی گذر زمان و عمر

1398/06/11 19:09
ساکت

چهار و هفت در مصرع اول و دوم اشاره به چهار عنصر (آب، باد، خاک و آتش) و هفت سیاره (قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشتری و زحل) دارد که آنها را به ترتیب مادران چهارگانه (امهات اربعه) و پدران هفت گانه (آباء سبع) مینامند. این نامگذاری به این دلیل بوده است که از نظر قدما تمام موجودات از جماد و نبات و حیوان (موالید ثلاث) از همکاری و آمیزش این مادران چهارگانه با آن پدران هفتگانه متولد میشوند. بنابراین معنی بیت اول چنین است: ای آن که برآیند عناصر و اجرام زمینی و آسمانی هستی و پیوسته در تب و تاب آنها قرار داری (اکنون می بنوش). کاربرد کلمه می در رباعیات خیام به گونه‌ای است که میتوان آن را هم به معنی حقیقی و هم کنایه از هر کاری دانست که انجام آن سبب شادی و نشاط و کاستن از غم و اندوه میگردد، چرا که با نوشیدن می یا انجام کاری که در ما ایجاد شادی و نشاط کند، کشیدن بار سنگین وجود فانی انسان آسانتر خواهد شد. اما دلیل وجود فانی و تکرارناپذیر انسان همان ترکیب او از عناصر مادی و طبیعی است که با فرسایش آنها انسان نیز متلاشی و تجزیه میشود.

1398/08/04 20:11
حسین معتقدی فرد)

بنده ازسالهای خیلی دور یادم هست که اساتیدمان این رباعی رامرثیه می دانستندکه شاعر دررثای یاروهمدم خودش سروده ومصراع سوم هم بدین شکل بوده"برخاک بریختی می ناب مرا" یعنی معشوق ودلبر من رااز من گرفتی ودرمصرع اول هم همین مصیبت راذکر میکند"ابریق می مراشکستی ربی" =برمن درعیش راببستی ربی" به نظراینگونه خیلی منطقی تر است .

1398/08/13 23:11
کرمانشاهی

جهار و هفت در مصرع اول یعنی چهارعنصر و هفت فلک
اما در مصرع دوم آیا منظور هفت و چهار در بازی پاسور است. آیا در زمان خیام پاسوربازی وجود داشته است؟ یا این هفت و چهار در مصرع دوم مقصودش عددی مذهبی است و غیره ؟

1399/01/31 17:03
احمد نیکو

به این سه مصراع از رباعیات خیام توجه کنید:
خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت
آسوده ز باد و خاک و از آتش و آب
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی

1399/01/10 12:04
حسین

نوشته جناب ساکت کاملا درست و منطقی و علمی بوده و کاملا با عقاید و نیز علم خیام مطابقت دارد.خیام منجم بوده و پی برده بود که انسان و موجودات از ترکیب و تکامل چهار عنصر اصلی و تحت تاثیر موقعت فضایی سیاره ها و موقعیت آنها و نیز خورشید بوجود آمده نه اینکه گِلی رو درست کرده باشند و در آن فوت کرده باشند و انسان بوجود آمده باشه.این دقیقا منطبق با نظریه تکامل و انتخاب طبیعی و تدریجه و خیام اونو میدونسته هرچند نتونسته اونو توضیح بده و این افتخار نصیب داروین شده

1399/04/06 23:07
سینا ----

این که منظور از چهار و هفت در مصرع اول بیت نخست چه باشد نمیدانم. به گمانم منطقی ترین نظر، هفت به معنای 7 روز هفته و چهار 4 فصل سال نه چهار عنصر و هفت سیاره. نمیدانم به نظرم مفهوم نتیجه چهار عنصر و هفت سیاره بودن را درک نمیکنم. بیشتر توضیح دهید.

1399/04/07 01:07
nabavar

گرامی حسین
پیش داروین، ، ما عزیزالدین نسفی در سده ی هفتم را داریم که تئوری تکامل را به خوبی بیان کرده.
ببینید:
جنبه هایی از تکامل و تطور (فرگشت) موجودات در آن بیان شده:
...آنگاه از عناصر و طبایع عروج می‌کنند و به نبات می‌آیند، و اول صورتی که از صورت نبات پیدا می‌کنند، صورت «طحلب (خزه)» است و این طحلب گیاهی سبز است که در آب‌ها پیدا می‌آید. و به مراتب برمی‌آید و صورت نباتات و اشجار پیدا می‌کنند تا به حدی که شجر به حیوان نزدیک شود و همچون درخت خرما، و چندین هزار سال دیگر در این مرحله می‌باشند ... و اول صورتی که صورت جانوران پیدا می‌کنند، صورت خراطین است و این خراطین کرمی سرخ و دراز و باریک است که در گل و زمین آبناک بود، و به مراتب بر می‌آیند و صورت جانوران به تدریج پیدا می‌کنند، تا به حدی که حیوان غیر‌ناطق به حیوان ناطق نزدیک می‌شود، همچون ... بوزینه و نسناس. و چندین هزار سال دیگر در این مرتبه می‌باشند ... آنگاه از حیوان به انسان می‌آیند و اول صورتی که از صورت انسان پیدا می‌کنند، صورت زنگیان‏‏‏ است...

1399/04/07 01:07
nabavar

پوزش
پیش از داروین

1399/04/07 17:07
سیـنا ---

ناباور گرامی، این نوشته از عزیزالدین نسفی در کدام نسخه خطی قدیمی آمده؟! ممکن نیست. جالب است که بدجوری هم مطابق واقعیت هایی است که امروزه به آنهارسیده اند. ( نه کامل - جدایی مسیر فرگشت جانور و گیاه قبل از چندسلولی ها بوده تا آنجا که به خاطرم هست). من خودم خیلی ناباور تر از شما هستم. داروین تقریبا دور دنیا را گشت و هزاران سنگواره و گونه های منقرض شده و زنده را بررسی کرد تا به این رسید. لطفا دلیل خوبی بیاورید برای اثبات سخنتان.

1399/04/08 00:07
nabavar

گرامی سینا
با نام عزیزالدین نسفی در دانشگاه آشنا شدم و در مورد او کنفرانسی داشتم، با استفاده از کتابی که استادمان در اختیارم گذاشته بود.چند سالی گذشته و نام کتاب را به خاطر نمی آورم. در مورد تکامل بود. این تکه را هم از ویکی پدیای فارسی به دست آوردم . البته اگر اطلاعاتی دقیق تر یافتم با کمال میل خدمت شما خواهم نوشت.
خوب و خوش باشید

1399/04/09 17:07
nabavar

گرامی یحیی
جوینده یابنده است را برای همین مواقع گفته اند.
من نیز در جسجو و یافتن ان کتابی هستم که از نسفی در تکامل خوانده ام.
ولی تختئه و به سخره گرفتن افکار متفکران ، جز انکه به نقص عقل ویسکی نوشیده ای سرگردان دلالت کند، نتیجه ی دیگری نداشت.

1399/04/09 17:07
nabavar

پوزش
تخطئه درست است

1399/04/13 16:07
حسن خورگوئی

با سلام خدمت دوستان
در خصوص 4 و 7 در مصرع اول جمع ودر مصرع دوم تفریق می باشد و با تایید فرمایشات دوستان در خصوص زمان و فضا با این حال او خیام مسلم بوده به اصل توحید معتقد لذا در مورد بحث من و تو که دو واژه خلقت و جاودانگی میباشد سیر میکند من و تو و ما سه واژه میابد 4+7=11و 4-7 =3
اعداد از یک به بعد تعریف میشود
با تشکر

1399/08/24 06:10
حیدر هارونی

درود
بگمانم منظور خیام از 4 و 7 ,اشاره به مراحل کیمیاگریست. چرا که حکیمان گذشته جملگی دستی بر آتش کیمیاگری داشته اند.
بر طبق تحقیقی که کارل گوستاو یونگ تدارک دیده, کیمیاگری شامل مراحل 12 گانه ایست. که مراحل چهارم آن : ترکیب و درآمیختن و مرحله هفتم تغذیه است.
با در نظر گرفتن این موارد میتوان بیت اول را اینگونه معنی کرد:
ای آنکه وجودت حاصل درآمیختن دیگران با هم , و غذا رسانیدنشان به توست
و تو هم اکنون تمام هم و غمت خوردن و آمیزش است!

1399/08/27 14:10
سینوهه

به به،به به
انصافا چقدر زیبا گفته خیام و دوستان چقدر خوب اشاره کردند به دو معنی از چهار و هفت
چهار و هفت دو معنی میدهد،اولی پهار عنصر و هفت سیاره،دومی چهار فصل و هفت روز هفته
هفت و چهار مصرع اول،معنی چهار عنصر و هفت سیاره را میدهد و" هفت و چهار" مصرع دوم هفته و فصل را بیان میکند.
ای کسی که حاصل برآیند عناصر زمینی و اجرام اسمانی هستی
و از گذر ایام و زمان در تب و تاب هستی .....
یعنی چهار وهفت در مصرع اول و دوم معنی مختلف میده

1402/06/04 23:09
مجتبی احمدی زاده

درود بر تو حکیم که لذت ها بردیم از این رباعی 

1402/06/15 19:09
حسن جعفری

با درود فراوان؛ جدای از باور پیشینیان در باره چگونگی پیدایش این گیتی،  رباعی زیر به اندیشه و زبانم آمد که این جا را برای نگارش برگزیدم:

خیام تو گفتی که چو رفتی، رفتی

در خواب به من تو چیز دیگر گفتی

 

گر مهر بورزی و کنارش مستی

افتی به بهشت من تو مفتی، مفتی

 

با سپاس از گنجور

1403/03/16 05:06
حسین خشوعی

سلام... 

اتفاقا من یک رباعیات خیام دارم نسخه ی خطی این دو رباعی بسیار زیبا هست تو اون کتاب... حتی  تو نسخه ی ترجمه شده به انگلیسی هم هست... این که این داستان بچه گانه ست و به خیام بزرگ نسبت داده شده اینا به نظر من حقیر ساختگیه تا شعر های زیبایی که تو نسخ قدیمی هست و الان متاسفانه حذف میکنن... به حال ما مردم باید گریه کرد که تو  جامعه ای زندگی می‌کنیم  که شعر دو بیتی حافظ رو از دیوان حذف میکنن بعد رو دیوار مدرسه به اسم فلانی  می‌نویسن  برای چاپلوسی باید خون گریه کرد 

1403/05/18 23:08
حبیب شاکر

سلام بر همراهان باصفا 

دنیا ندهد فرصت دیگر ما را

باید برسی به هر چه خواهی حالا 

قورباغه ابوعطا خواند اما

آن گه که رود آب به سمت بالا

باتشکر از همه عزیزان