رباعی شمارهٔ ۱۳۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش علی قلندری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با سلام و امتنان از تهیه این نرم افزار مفید و پربار
نظر من در مورد این رباعی نیست بلکه در باره برخی از رباعیاتیست که از قلم افتاده است . مثل :
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
این حل معما نه تو خوانی و نه من
هست در پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
ارادتمند
سالکی
---
پاسخ: با تشکر، منبع رباعیات خیام در گنجور تصحیح شادروان فروغی است که این رباعی معروف در آن نیامده.
به این قطعه رباعیی عشق می ورزم وهمیشه آنرا زمزمه میکنم
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
انسانهای روشن فکر، فارغ از اینکه در چه زمانی زندگی مکنند معمولن به یک نتیجه میرسند. حافظ نیز چند صد سال پس از خیام میگوید:
غم دنیای دنی چند خوری، باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد.
خیام دردش از دانش زیادی بوده و دانش زیادی عقل رو ضایع می کنه دیگه همه چیزدان میشه درد
دور میدانم که این چامه بدینگونه از خیام باشد . بیت نخست قافیه ندارد ( گذران ردیف است چون دو بار تکرار شده، گرچه در دو جایگاه دستوری گوناگون : زاب و فرمان)
با سلام و درود
به گمان بنده گذران اول در معنی فانی و گذران دوم در معنی سپری کردن آمده و اگر اینگونه بپنداریم قافیه صحیح است
مانند بیت حکیم فردوسی
خرامان بشد سوی آب روان
چنان چون شده باز جوید روان
روان اول در معنای جاری و روان دوم در معنای جان آمده
در مورد این شعر اتفاق نظر وجود ندارد ولی نظریاتی هست که مصرع دوم بیت اول متفاوت و بدینگونه میباشد:
بر خیز و مخور غم جهان گذران
"خوش باش" و دمی به شادمانی گذران
در طـبع جـهان اگــر وفـایی بودی
نوبت بـه تو خود نیامدی از دگـران
منطور از
مصرع اخر را متوجه نمی شم.
نوبت به تو خود نیامدی از دبگران
"بودی" را باید "می بود" ترجمه کنید و "نیامدی" را هم "نمی آمد".
در واقع "ی" آخر را تبدیل به "می" پیشین کنید. در گذشته این طور مرسوم بوده.
ترجمه میشود: در طبع جهان اگر وفایی می بود نوبت به تو خود نمی آمد (پس) از دگران.
در کل یعنی اگر دنیا وفا می داشت تو خودت هم الان اینجا نبودی.
با سلام
منظور از نوبت به تو خود نیامدی از دگران این است که اگر در دنیا وفایی بود دیگران را از نعمت زندگی محروم نمی کرد تا تو به دنیا بیایی و از نعمت زندگی برخوردار شوی بنابراین اگر در کار دنیا وفا بود دیگران را در خود نگه می داشت و نیازی به ایندگان نبود
از حکمت زندگی نه نعمت زندگی اول حکمت و بعد نعمت اول شناخت دوم وقتی شناختی آرامش و بوجود
بالاخره بشینیم یا پاشیم؟ :|
جناب بهرام خان سالکی
با درود
این رباعی :
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
این حل معما نه تو خوانی و نه من
هست در پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
که مرقوم فرمودید از هر کس که باشداشتباه دارد چون حل معما را نمی خوانند بلکه معما را حل می کنند ضمناً معما هنوز حل نشده که حل آن خوانده شود
درست آن اینست
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
این خط مقرمط نه تو خوانی و نه من
هست در پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من
قرامطه گروهی بودند که خط بخصوص خود را داشته اند
با احترام
مرسده
جناب آقای بهرام سالکی
برخی از اشعار جنابعالی را در مجموعه گرگنامه خواندم از جمله در مفهوم جبر و اختیار، جبر و اختیار و قضاوت روز حساب تنها در صورتی قابل توجیح و استدلال است که معتقد به حضور اهریمن و اهورامزدا و همچنین خداوند بلند مرتبه حق و عدالت و قضاوت باشیم، از جمله ایرادات سالکین و نرسیدن آنها به آن مقام والا این توحیدیست که میگوید زیبارویی و زشتی مردم و رزق و روزی نیز بر اساس عدالت است ، نه عزیز یک خدا نمیتواند هم گمراه و هم هدایت و هم قضاوت کند خدای محمد و عیسی هم یکی نیست.
شیطان است در جان بشر که هزاران سال حمد و ثنای خداوند را میکند تا انسان را آلوده سازد و او را با عمل و سخن نهان خویش آزار برساند.
چو افتد جان کس جمعی ز اضداد
برد آن آدمی از دیده و یاد
ز هر سو یک نبی داده به مردم
یکی احسان بود دیگر چو کژدم
چو آمد در جهان زین سو و آن سو
رسولی بایدی حق را خدا گو
که عدلش را کند معیار علمش
که گوید برکت و جایی ز حلمش
خدای بد نگو هرگز تو لبیک
بهشت و دوزخش هرگز نشد یک
چو پنهان باشدی راز نهفته
هزاران انجمن هر یک چه گفته؟
کلامش را بخوان با آن اراده
که گوید جمله ای با حرف ساده
ولی چون از نهان علمی نبد راست
خداوندی ثنا کاین جانم آراست
چو درد جامه را دادند بر تن
چو خون را آورد جاری در من
نریزد جز عدو خون را، که دون است
خداوندی ثنا کاو چون ستون است
عماد عالمی کاو بی تمنا
دهد جان را علا او بی تقلا
خدای راز را هل کاو به پرسش
کند هر دم به کذب او در جهان غش
چو آرد شاه پس عبد و گدا چیست
چو باشد قائم او پس مقتدا کیست
چرا خم بایدی پشتت مکرر
چو عالم باشدی از او مصور
چو ماری میبرد شیوا به دوشش
چه ماری میبرد یا حق به گوشش؟
کنون رحمت فزا مارم خمش کن
به فرقش کاوه ور هردم چکش کن
که کاوه بایدی ماری کشد چند
نباید هر زمان با او به پیوند
ثناگو بایدی این مار مردم
دعا گو بایدی تمساح و کژدم
امیرعلی(یا حق)
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
با درود
من فکر میکنم, برخیز و بنشین که خیام با هوشمندی گفته, یعنی برقص
صحیح مصرع دوم بیت اول به صورت زیر است
می نوش و دمی به شادمانی گذران
برخیز و بنشین کاملا با هم مناسبت داره و این رو خیام از قصد گفته
با سلام ، این شعر از کمال اسماعیل هست که به اشتباه به خیام نسبت داده شده
کلید فهم این رباعی کلمه گذران (در مصرع اول) به معنی رونده و ناپایدار بودن است، چرا که تمام رباعی بر پایه این واقعیت بنا شده است که جهان ما پیوسته در تغییر و تحول و دارای طبیعتی سیال و متحرک است. این موضوع یعنی سیال و متحرک بودن جهان همواره مورد توجه اندیشمندان بوده و از آنان تعابیر گوناگونی در این زمینه نقل شده است. یکی از آن تعابیر تشبیه جهان به رودخانه از سوی هراکلیتوس حکیم یونانی است که در شعر حافظ نیز انعکاس یافته و کلمه بنشین در مصرع دوم این رباعی یادآور همان بیت است که گفت: بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین / کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس. پس اگر کسی به این واقعیت هولناک دست پیدا کند که جهان مانند یک رودخانه خروشان است که دیر یا زود او را در کام خواهد کشید، از این جهان بیوفا امید شفقت نداشته و لحظات باقی مانده خود را جز به شادمانی نخواهد گذراند.
لطفا از کانال تلگرامی من با عنوان همراه با خیام دیدن فرمایید به آدرس:
پیوند به وبگاه بیرونی
برخیز یعنی حرکتی کن متحول شو تغییر کن
اما برای نوشیدن شراب و خوشی و عیش باید نشست و با آرامش نوشید منظور از نشست آرامش یافتن است و لذت بردن از زندگانی
با درود به کوشندگان گنجور و حاشیه نویسان.
متن دیگری از این رباعی در رباعیات کمال الدین اسماعیل اصفهانی وجود دارد.جهت بازدید به رباعی شماره 677 توجه فرمایید.
در مورد بکار بردن دو واژه برخیز و بنشین : برخیز برای دست کشیدن از انجام کاری ( برخیز و مخور غم جهان گذران )و بنشین برای مشغول شدن به کاری (بنشین وجهان بهشادمانی گذران)
چون برای اینکه از کاری دست برداریم برمیخیزیم و میرویم و برای انجام یک کار مینشینیم و دست به کار میشویم.
تا بتوانی غم جهان هیچ مسنج
برتن منه از آمده و نامده رنج
خوش مِی خور و می باش در این دیر سپنج
با خود نبری جوی اگر داری گنج
درود
این رباعی رو آقای مجتبی عسگری در آلبوم حادثه عشق، قطعه قلندری به همراه چند رباعی دیگه خوندن.
متن درست بیت اول چنین است:
برخیز و مخور غم جهان گذران
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
سلام بر دوستان ادب ورز
دنیا نکند وفا ،مگر می فهمیم؟!
رحمی نکند به ما، مگر می فهمیم؟!
گر اهل وفا بود جهان،کی می شد؟!
دوران من و شما، مگر می فهمیم؟!
یا
گر اهل وفا بود جهان،کی می داد؟!
نوبت به من و شما...
سپاس از دوستان ور مهر
با درود به دست اندر کاران گنجور؛ جسارتا عرض میکنم که وزن رباعی«مفعولْ مفاعیلْ مفاعیلٌ فَعْ» است یا همان «لاحول و لا قوّة الّا بالله». تندرست باشید.
یعنی خیام منظورش چی بوده، برخیزیم یا بنشینیم آخر؟ اون خوش باش بهتر جا میگیره بنظرم
این چه بساطی است در گنجور که هر خوانشی با هر صدای نخراشیده ای را برای اشعار گذاشته اند، مثل خوانش اول همین رباعی یا خوانش فرح اندوز در حافظ، خوانش شعر باید لطیف و با احساس باشد علی الخصوص غزل و رباعی، بعضی الحان حتی برای شاهنامه خوانی هم مناسب نیست آنقدر که خشن و زمخت هستند و حتی خش دار و گوش آزار