رباعی شمارهٔ ۱۱۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
رباعی شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۱۱۵ به خوانش علی قلندری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در مصرع دوم ازبیت اول باید نوشت..
صد بوسهی مهر بر جبین میزندش
با سپاس
---
پاسخ: با تشکر، نسخهی تصحیحی «محمدعلی فروغی/قاسم غنی» همین است (...صد ز مهر ...)، به همین لحاظ تغییری اعمال نشد.
جامی است که عقل ، آفرین میزندش یا
"""""""""""""""" عق آفرین( افریننده عقل ) میزندش ؟
به نظر می رسد مورد دوم درست باشد
از اونجایی که خیام انسان رو به جام و یا به کوزه تشبیه می کند و خدا رو به کوزه گر
این شعر ایم معنی رو معنی رو می ده که خدا چنین انسانی رو می افرینه که همه ستایشش می کنند بعد بر زمین می زندش
به نظر شما اگه کوزه گر کوزه بسازدو باز بر زمین بزندش دیوانه نیست؟
منم نظرم بر سادیسم انسان ازاری کوزه گر(همون ک خودتون میدونید) هست...
اگه کوزه گر کوزه رو نمیشکوند تکاملی اتفاق نمیافتاد و اگر تکاملی اتفاق نمیافتاد سیر الی الله حاصل نمیشد
شر جزئی برای رسیدن به خیر کلی نشونه سادیسم نیست
پیشنهاد میکنم مطالب مولانارو بخونید
بله، مقداری مطالعه کردم
اما هدف این تکامل چیه؟
واقعا این زندگی برای چی ساخته شده؟ کسی نمیدونه و با این وجود از خدا هم شاکی نیست.
یک مثالی رو مولانا زده، اومده انسان با گندم رو با خدا و بنده مقایسه کرده که شاید از لحاظ ادبی زیبا، اما از لحاظ منطقی فاقد اعتباره مقایسش.
چون وجود خدا چیزی نیست که با انسان مقایسه بشه.
جای سیر کردن تکامل، میشد تکمیل شده ایجاد شد. حتی خدا از ادم و هوا نپرسید راضی هستید من شما رو ساختم؟ آخرم سر یه گندم (شایدم سیب، معلوم نیست) به رنج ابدی محکومشون کرد...
خود خیام می گوید: وقت سحر است خیز ای طرفه پسر/پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این کنج فنا/بسیار بجویی و نیابی دیگر*******
در خواب بدم مرا خردمندی گفت/کاز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟/می خور که به زیر خاک میباید خفت********
بر شاخ امید اگر بری یافتمی/هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند ز تنگنای زندان وجود/ای کاش سوی عدم دری یافتمی******
دریاب که از روح جدا خواهی رفت/در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای/خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت******
یک قطره آب بود با دریا شد/یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست/آمد مگسی پدید و ناپیدا شد***********
پس خیام خودش اهل شب زنده داری و اهل دل و ذکر بوده، سر رشته وجود هستیش را می دانست ، می دانست انسان از جسم و روح است و پس از مرگ روح باقی میماند و همچون قطره جدا شده از دریا، به خدا می پیوندیم.پس او می خواهد خوابیده ها را بیدار کند و تلنگری به مادیگران و ماتریالیستها بزند تا بیشتر فکر و اندیشه کنند ولی جوری بیان می کند که خواننده به راحتی مطلب را نگیرد بلکه باید همه شعر هایش را بخواند و بسیار تفکر نماید، همانطوری که خودش گفت:
هر راز که اندر دل دانا باشد/باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد در/آن قطره که راز دل دریا باشد
اعتقاد به معاد و جاودانگی به انسان آرامش می بخشد، از فشارهائی که در طریق انجام مسئولیت ها بر او وارد می شود نه تنها رنج نمی برد که از آن استقبال می کند، همچون کوه در برابر حوادث می ایستد، در برابر بی عدالتی ها تسلیم نمی شود، و مطمئن است کوچک ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانی وسیع تر که خالی از هر گونه ظلم و ستم است انتقال می یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مند می شود.
ناراحتی از مرگ یکی از علل پیدایش بدبینی فلسفی است . فلاسفه بدبین ، حیات و هستی را بی هدف و بیهوده و عاری از هر گونه حکمت تصور میکنند . این تصور ، آنان را دچار سرگشتگی و حیرت ساخته و احیانا فکر خودکشی را به آنها القاء کرده و میکند ، با خود میاندیشند اگر بنابر رفتن و مردن است، نمیبایست میآمدیم ، حالا که بدون اختیار آمدهایم این اندازه لااقل از ما ساخته هست که نگذاریم این بیهودگی ادامه یابد ، پایان دادن به بیهودگی خود عملی خردمندانه است (خودکشی)
نگرانی از مرگ زاییده میل به خلود و جاودانگی است ، و از آنجا که در نظامات طبیعت هیچ میلی گزاف و بیهوده نیست ، میتوان این میل را دلیلی بر بقاء بشر پس از مرگ دانست . این که ما از فکر نیست شدن رنج میبریم خود دلیل است بر اینکه ما نیست نمیشویم . اگر ما مانند گلها و گیاهان ، زندگی موقت و محدود میداشتیم ، آرزوی خلود به صورت یک میل اصیل در ما بوجود نمیآمد . وجود عطش دلیل وجود آب است . وجود هر میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالی است که استعداد و میل به سوی آن متوجه است .
مولوی: پیل باید تا چو خسبد اوستان /خواب بیند خطه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان به خواب /خر زهندستان نکرده است اغتراب
ذکر هندستان کند پیل از طلب /پس مصور گردد آن ذکرش به شب
مرگ ، نسبی است
اشکال مرگ از اینجا پیدا شده که آن را نیستی پنداشتهاند و حال آنکه مرگ برای انسان نیستی نیست ، تحول و تطور است ، غروب از یک نشئه و طلوع در نشئه دیگر است ، به تعبیر دیگر ، مرگ نیستی است ولی نه نیستی مطلق بلکه نیستی نسبی ، یعنی نیستی در یک نشئه و هستی در نشئه دیگر .
دنیا ، رحم جان
طفل در رحم مادر به وسیله جفت و از راه ناف ، تغذیه میکند ، ولی وقتی پا به این جهان گذاشت ، آن راه مسدود میگردد و از طریق دهان و لوله هاضمه ، تغذیه میکند . در رحم ، ششها ساخته میشود اما بکار نمیافتد و زمانی که طفل به خارج رحم منتقل شود ، ششها مورد استفاده او قرار میگیرد.
شگفت آور است که جنین تا در رحم است کوچک ترین استفادهای از مجرای تنفس و ریهها نمیکند ، و اگر فرضا در آن وقت این دستگاه لحظهای بکار افتد ، منجر به مرگ او میگردد ،
استعدادهای روانی انسان ، بساطت و تجرد ، تقسیم ناپذیری و ثبات نسبی من انسان ، آرزوهای بی پایان ، اندیشههای وسیع و نامتناهی او ، همه ، ساز و برگهایی است که متناسب با یک زندگی وسیع تر و طویل و عریض تر و بلکه جاودانی و ابدی است . آنچه انسان را غریب و نامتجانس با این جهان فانی و خاکی میکند همین هاست . آنچه سبب شده که انسان در این جهان حالت نِیی داشته باشد که او را از نیستان بریدهاند ، از نفیرش مرد و زن بنالند و همواره جویای سینهای شرحه شرحه از فراق باشد تا شرح درد اشتیاق را بازگو نماید همین است . آنچه سبب شده انسان خود را بلند نظر پادشاه سدره نشین بداند و جهان را نسبت به خود کنج محنت آباد بخواند و یا خود را طایر گلشن قدس و جهان را دامگه حادثه ببیند همین است.
دنیا ، مدرسه انسان
دنیا برای بشر نسبت به آخرت مرحله تهیه و تکمیل و آمادگی است . دنیا نسبت به آخرت نظیر دوره مدرسه و دانشگاه است برای یک جوان ، دنیا حقیقتا مدرسه و دار التربیه است.
یعنی دنیا که تلفیق و ترکیبی از موت و حیات است آزمایشگاه نیکوکاری بشر است.باید توجه داشت که «آزمایش» خدا برای نمایان ساختن استعدادها و قابلیّتها است. نمایان ساختن یک استعداد همان رشد دادن و تکامل دادن آن است. این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجود نیست، بلکه برای فعلیّت دادن به استعدادهای نهفته چون راز است. در اینجا پرده برداشتن، به ایجاد کردن است. آزمایش الهی، صفات انسانی را از نهانگاه قوّه و استعداد به صفحه فعلیّت و کمال بیرون میآورد. آزمایش خدا تعیین وزن نیست، افزایش دادن وزن است.
اینکه برخی از افراد بشر حیات و زندگی را لغو میپندارند بدین جهت است که آرزوی جاوید ماندن دارند و این آرزو را غیر قابل تحقق میپندارند. اگر آرزو و میل به جاوید ماندن نبود، حیات و زندگی را لغو و بیهوده نمیدانستند
انسان غیر مؤمن به حیات ابدی میان ساختمان وجود خود از یک طرف و اندیشه و آرزوی خود از طرف دیگر ناهماهنگی میبیند ، با زبان سر میگوید : پایان هستی نیستی است و همه راهها به فنا منتهی میشود پس حیات و زندگی لغو و بیهوده است ولی با زبان استعدادها که رساتر و جامع تر است میگوید : نیستی در کار نیست ، راهی بی پایان در پیش است ، اگر زندگی من محدود بود با استعداد جاودان ماندن و آرزوی جاودان ماندن آفریده نمیشدم .
بی خیال بابا
سلام دوست گرامی عالی بود
این کوزه گر دهر که چنین جام لطیف
هربار که ساخت، بر زمین می زندش
دارد هدفی ز سازش و شکستنش
هربار که ز مهر، بر زمین می زندش
جامیست که عقل آفرین می زندش
(خیام در این مصرع به روشنی اشاره میکند به حدیث اول ما خلق الله العقل و همچنین آیه مبارکه فتبارک الله احسن الخالقین )
صد بوسه زمهر بر جبین میزندش
(و آنگاه که خداوندآدم را خلق کرد به فرشتگان فرمان داد تا به او سجده کنند وجبین برخاک بسایند و همه فرشتگان اطاعت کردند الا ابلیس سوره بقره آیه 34 )
این کوزه گر دهر چنین جام ظریف
(و خداوند که انسان را از آب و خاک آفریده است به این ظرافت )
می سازد و باز بر زمین می زندش
(و چه زیبا خیام این مفسر بزرگ قرآن آیه انا لله و انا الیه راجعون را برای درک اهل ظرافت به شعر در آکرده است )
و چه کج خیالان که خیام را کافر ماتریالیست و ... می خوانند
جامی است که عقل آفرین می زندش
سد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
/پس کوزه گرش، چرا چنین جام لطیف/
/پرسم که چرا کوزه گر این جام لطیف/
می سازد و باز، بر زمین می زندش؟
و شاید اشاره به تولد و مرگ بیگ بنگ ها ...
مرگ بیگ بنگ ها ؟!! جسارتا با اخترشناسی که مشخص هست آشنایی ندارید ، زبان انگلیسی هم آموزش ندیدید ؟؟ شاید منظور جنابعالی مرگ سیاه چاله ها هست ؟؟؟
با سلام و عرض احترام
برای اون بزرگوارایی که مثل آقای راقب به معنا توجه دارند ، نه صرفاً ظاهر،که ابهامی نیست و به قول حضرت مولانا :دانه معنی بگیرد مرد عقل - ننگرد پیمانه را گر گشت نقل....
ولی اون عزیزانی که ظاهر رو می بینن اگه مصرع آخر رو با حالت سوالی بخونن(که همینطور هم باید باشه)قضیه حله.
می سازد و باز، بر زمین می زندش؟
(نقل آقای علی سمراد عزیز)
ما به فرزندانمان ،به سنتهایمان ،به جامعه و به القاب و ارزشهای اجتماعی مان،
به تقواهای کوچک خویش چنگ زده ایم و چسبیده ایم . زیرا که خواهان امنیت و ثبات هستیم . بهمین جهت از مرگ می ترسیم . ما از ازدست دادن چیزها می ترسیم . اما زندگی آنچیزی نیست که ما مایلیم باشد .
چرا از طبیعت الهام نمی گیریم . برف ها ذوب می شود . پرندگان می میرند . درخت ها توسط طوفان از ریشه کنده می شوند . ولی ما می خواهیم هر آنچه بما رضایت می دهد دوام و ثبات داشته باشد .
خیام می فرماید :
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
آیا ما می توانیم همانند کوزه گر دهر ، ساخته های ذهنی خود را بر زمین بزنیم ؟
از قبول اینکه زندگی هر آنچیزی که در عمل است ، خودداری می کنیم .
زندگی مانند رودخانه ایست متلاطم که همواره در حال حرکت است . اما ما با چسبیدن به عقاید امن و بدون ریسک سنت و فرهنگ و دانستگی ها و دارایی ها و تقوا و اعمال ثواب خود دیواری در اطراف خویش بنا کرده ایم و همواره در ترس زندگی می کنیم که مبادا اعمال ثواب را از دست بدهیم . آبرو و شخصیت اجتماعی را از دست بدهیم . مبادا مورد هجوم فرهنگهای دیگر قرار بگیریم . یک بار نشده است که کتب مقدس کهن را در دست بگیریم و مطالعه کنیم . فرهنگ خود را از همه بالاتر می دانیم و شک را شرک می پنداریم . همواره از خود و سنت هایمان رضایت کامل داریم . هر آنچه بما گفته شده بی بروبرگرد قبول می کنیم .
رودخانه زندگی هیچ مکان استراحتی ندارد اما ما دوست داریم آسایش و استراحت داشته باشیم . تعقیب اقناع خویش صرفا دعوت بسوی اندوه و بدبختی است .
مولانا : جمله بیقراریت از طلب قرار توست .
استاد گرانمایه ای داشتم که پیشنهاد میکرد بیت دوم را با لحن پرسشی بخوانیم :
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش ؟؟
یعنی آیا تو باور میکنی کوزه گر دهر چنین جام لطیفی را با این همه توازن و ظرافت و زیبایی با این نقوش مینیاتور تحسن برانگیز بسازد تا بعد آنرا بر زمین بکوبد ؟؟
خوب منظور استادتون چی بوده ؟ یعنی چی ؟ من و شما باور کنیم یا خیر ، جام لطیفی ساخته و پرداخته می شود و بعد در هم می شکند ، آیا استاد گرانقدر سعی در نفی این واقعیت داشته است ؟ یا شاید استاد گرانقدر منظورشون به چالش کشیدن خدا بوده ؟ چطور اول وجود خدا را قبول می کند و بعد آن را به چالش می کشد ؟ غیر منطقی است . واقعا یر منطقی است . . .
خیام با خبری کردن بیت دوم، کار خدا رو زیر سوال میبره که حق هم داره
اما این دوستمون به گفته استادش، با سوالی کردن بیت دوم، میاد و ذهن خواننده رو به این سوال وا میداره که این دنیا پایان نیست
خدا دیوانه نیست پس این شکستنی که میبینید، پایان نیست
هرچند خودم به مورد اول معتقدم...
این همه داستان است برای تبریه این بزرگمرد از اتهام بی دینی
هر گونه که بخوانیم تردید در آفرینش به روایت ادیان است، مگر که با نشانه پرسش بیهودگی این گونه آفرینش را نیز به رخ میکشد.
من بر این پندارم که با نشانه پرسش میتوان اینگونه تعبیر کرد که آیا چنین جامی که هر عقلی آن را تحسین میکند را میسازند که نیست و نابودش کنند ؟
همه ی مصرع ها اخباری ست
اگر پرسشی بود ، آیا ، مگر یا نظایر اینها را میآورد
مثلاً :
این کوزه گر دهر ” مگر “ جام لطیف
میسازد و خویش بر زمین میزندش؟
یا:
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
کی سازد و این چنین زمین میزندش؟
خیام بهتر میتوانست تصحیح کند
پس هم میسازد و هم بر زمین میزند
که اگر بر زمین نزند چرخ نظام نمی گردد
خیام اولین آتئیست تاریخ
آتیئیست چه اصراری بر سرودن در مورد خدا دارد ؟ برای آتیئیست وجودی به اسم خدا نیست ... بعد هم اولینش رو از کجاتون آوردید ؟ ؟ ؟
احتمالا خیام ندانم گرا بوده
یعنی نه قطعا خدا هست و نیست
میشینه، فکر میکنه و بالا پایین میکنه
اخرم بی جواب میگه: وز امدن و رفتن ما سودی کو؟
مطابق آخرین تحقیقات، عمر خیام در پنجشنبه 12 محرم سال 526 در سن 83 سالگی در نیشابور درگذشت. امام محمد بغدادی ـ داماد خیام ـ مرگ وی را چنین حکایت میکند، مطالعة الهی از کتاب الشفا میکرد، چون به فصل واحد و کثیر رسید، خلال دندان طلایی را که با آن دندان پاک میکرد، در میان اوراق موضع مطالعه نهاد و گفت مرا که جماعت را بخوان تا وصیت کنم. چون اصحاب جمع شدند و به شرایط وصیت قیام نمودند، به نماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد تا نماز [خفتن بگذارد و روی بر] خاک نهاد و گفت: اللهمانی عرفتک علی مبلغ امکانی، فاغفرلی، فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک. یعنی خدایا به درستی که من به اندازة توانم تو را شناختم، پس مرا بیامرز، که معرفت من به تو تنها وسیلة آمرزش من است به سوی تو. و جان تسلیم کرد.
خیام را در نیشابور به خاک سپردند، در محلی که خود پیشبینی کرده بود که «هر بهاری شمال بر من گلافشانی میکند.» گزارش نظامی عروضی از زیارت گور خیام «در سنة ست و خمسمائه ـ 506 ـ به شهر بلخ در کوی بردهفروشان در سرای امیرابوسعد جره، خواجه امام عمر خیامی، و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند، و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت از حجةالحق عمر شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گلافشان میکند!» مرا این سخن مستحیل نمود، و دانستم که چنویی گزاف نگوید. چون در سنة ثلاثین ـ 530 ـ به نیشابور رسیدم، چهار سال بود که تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود، و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود.
آدینهای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد، و بر دست چپ گشتم. در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده، و درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده، و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود؛ و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد، که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمیدیدم. ایزد تبارک و تعالی جای او در جنان کناد، به منه و کرمه.»
مطابق آخرین تحقیقات، عمر خیام در پنجشنبه 12 محرم سال 526 در سن 83 سالگی در نیشابور درگذشت. امام محمد بغدادی ـ داماد خیام ـ مرگ وی را چنین حکایت میکند، مطالعة الهی از کتاب الشفا میکرد، چون به فصل واحد و کثیر رسید، خلال دندان طلایی را که با آن دندان پاک میکرد، در میان اوراق موضع مطالعه نهاد و گفت مرا که جماعت را بخوان تا وصیت کنم. چون اصحاب جمع شدند و به شرایط وصیت قیام نمودند، به نماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد تا نماز [خفتن بگذارد و روی بر] خاک نهاد و گفت: خدایا به درستی که من به اندازة توانم تو را شناختم، پس مرا بیامرز، که معرفت من به تو تنها وسیلة آمرزش من است به سوی تو. و جان تسلیم کرد.
جناب بیدار،
مایه سپاسگزاریست اگر در باره این امام محمد بغدادی و منبع این نقل قول اطلاعاتی بیشتر به من و شاید ما بدهید
بیسواد گرامی:
این که نوشتم از کتاب می و مینا بود.
ولی منابع دقیقتری هم هستند:
... آن گاه بیهقی حکایتی از امام عمر مربوط به روزی که در خدمت ملکشاه نشسته بود و همچنین داستان نخستین ملاقات خود را با خیام و دو سوالی که خیام درباره یکی از ابیات حماسه و یک موضوع ریاضی از او کرده بود، می آورد و می گوید:...
ادامه همان است
پیوند به وبگاه بیرونی
چطور میشود این بیت را که میفرماید : جامی و بتی و بربطی بر لب کشت ، این هرسه مرا نقد و تورا نسیه بهشت . را با این تفاسیر قبول کرد. خیام خودش بود فکر کنم میخندید . خیام و نماز؟
آثار قطعیالصدور او خیامی مؤمن و معتقد برابر دیدگانمان ارائه میدهد. به عنوان مثال در رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس، خیام رساله را چنین آغاز میکند: الحمدلله ولی النعمه و الانعام و السلام علی عباده الذین اصطفی و خصوصاً علی سیدالانبیاء محمد و آله الطاهرین اجمعین. «ستایش خدای را که خداوند نعمت و رحمت است و درود بر بندگان برگزیدهاش به خصوص سید پیغامبران محمد مصطفی و پاکان خاندان او همگان» و به ویژه توجه به روایتی که امام محمد بغدادی داماد خیام از زمان و ذکرش به هنگام وفاتش دارد. به روایت داماد خیام، حکیم پس از مطالعات بخش الهیات کتاب شفا و گذاردن نماز و خواندن این ذکر که اللهم انی عرفتک علی مبلغ امکانی فاغفرلی فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک. بنابراین قطعاً نمیتوان بر اساس منابع قطعیالصدور او را کافر و ملحد دانست.
باسلام ایا کلمه چنین خود پرسشی نیست که خیام میفرماید. این کوزه گر دهرچنین جام لطیف
جناب جو کار
من هم گاهی این بیت را :
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
استفهامی و گاهی اخباری می خوانم . در حالت اخباری با تعجب هم می تواند همراه باشد.
به هر حال لذت بخش است.
مانا باشید
برخی از اتهامات اهل تشرع به خیام در زمان خود او هم به فراوانی وجود داشته.او را به اصطلاح فلسفی می دانستند.فلسفی بودن در آن زمان در میان اهل شریعت معادل زندیق بودن یا کافر و مشرک بودن پنداشته می شد.البته در دوره معاصر هم در میان برخی فقیهان همچنان فلسفه علمی است که به سبب چون و چرا کردن در هستی ، مکروه ، بلکه حرام شمرده می شود.این موضوع به تفصیل در کتاب " عارف و صوفی چه می گویند " به قلم فقیه و عالم و زاهدی همچون مرحوم آیت الله میرزا جواد تهرانی رحمت الله علیه ابراز شده. ایشان هم مثل بسیاری از اساتید و فقهای حوزه علمیه مشهد ، روی خوشی به فلسفه و فیلسوفان نشان نمیداد.از این دست مخالفت ها در تاریخ علم در کشور ما فراوان بوده است.از بارزترین آنها رفتار برخی مراجع و مجتهدین طراز اول با ملا صدرا بو د که وی را از حوزه درسی اصفهان آواره روستای قهک قم کرد.در عصر معاصر هم مخالفت های برخی مراجع نسبت به درس های فلسفی مرحوم علامه طباطبایی و حتی بی عنایتی آنان به تفسیر معروف "المیزان" ایشان بود.این فشارها در دوره خیام بسیار زیاد بود ؛ آنچنانکه خیام بالاجبار کم صحبت می کرد و در رباعیات خویش هم با رمز وراز سخن می گفت.اما وقتی از مخالف خوانی های فراوان نسبت به خود به تنگ آمد ، یک بار آشکارا در یک رباعی پاسخ اتهام زنندگان را چنین گفت : دشمن به غلط گفت که من فلسفی ام ایزد داند که آنچه او گفت نیم. این پاسخی روشن از جانب خود خیام است به اتهامات فلسفی ( بی دین بودن ) او .حال آن دوست عزیز که "تصور"فرموده اند که خیام اگر الآن خود حضور داشت به نماز خوان بودن خویش می خندید مقایسه نمایند که پاسخ خود خیام باید مستند فرض شود یا تصور ایشان. جسارتا عرض شد.
نکته ای که کمتر به آن توجه می شود این است که اعتبار این رباعیات ضرورتا به نسبت آنها به خیام تاریخی وابسته نیست. بلکه زیبایی و عمق آنها است که به آنها اعتبار بخشیده. پس ضرورتا اهمیت خاصی ندارد که این ها را خیام گفته باشد یا یک شخصیت گمنام که بیم جان داشته که صراحتا با نام خود آنها را بیان کند. مهم ارزش ذاتی خود رباعیات است که مشیی نو در سنت فکری و تاریخی ایران است.
با سلام
شرح این رباعی توسط دکتر ابراهیمی دینانی در برنامه معرفت:
پیوند به وبگاه بیرونی
دوستان، در شروع آهنگ کوزه گر از آابوم مزمن خیلی جالب به بیت دوم اشاره کرده،
پیشنهاد میکنم حتما گوش کنین، خیلی با مفهوم و با معنیه !
رض - کوزه گر
دوستان همه چیز را مطابق مذهب خود تفسیر میکنند . تفسیر یعنی به میل خود معنی را تغییر میدهید و چون مسلمانید آن را اسلامی میکنید در صورتیکه معنی واضح است و چه زیبا و در دو بیت وجود خدا را له چالش کشیده . ولی حتی بعضی در این دو بیت هم تفکر نمیکنند که نوشته اخر کسی که قادر و دانا است که چنین کوزه ای به این زیبایی خلق کند نمیتواند جلوی زمین خوردن وشکستنش را بگیرد ؟ این یعنی سازنده دانا و توانا ندارد .
اتفاقا تفسیر شما ، از تمام تفاسیر دیگه شخصی تر و خام تر هست. کجا گفته شده جلوی شکتستن جام را نمی تواند بگیرد ؟ نوشته خودش جام را بعد از ساختن می شکند ؟
منظور از کوزه گر ، خداوند است . قابل توجه دوستانی که از سر ناآگاهی برچسب های ناروایی را به مردان حق و اهل معرفت میزنند
منظور از کوزه گر ، باری تعالی است
به زیباترین شکل ممکن خدا رو تو دو بیت برد زیر سوال بعد دوستان میگن از خدا تمجید کرده و نماز هم میخوانده ووو !!!
در خدا باور یا نبودن حکیم در مانده ایم چ رسد به مسلمانی او !
از جماعتی که اینیشتن را شیعه میدانند توقع داشته باشید خیام را نیز مسلمان دانند !
عشق به زندگی در نهاد بشر به ودیعت نهاده شده، به¬همین سبب، از مرگ میهراسد، زیرا آن¬سوی زندگی، تاریکی و ابهام است. بشر با هرچیزی که از آن بیخبر است، دشمنی میورزد به همین سبب، مرگ را به این سبب که در پس پردة ابهام است، خوش نمیدارد. از نکتههای قابل تأمّل در این¬خصوص اینکه چرا آدمی به-طور طبیعی، وقتی با سختی و مرارت بسیار دوران کودکی و یادگیری را طی می¬کند، مستی و غرور جوانی را پشت سر می¬گذارد، تجربههای تلخ و شیرین به¬دست میآورد، امکانات زندگی را فراهم میکند، قسطهایش به¬پایان میرسد ... فرصت زندگی از او سلب میشود.
او که در جوانی هزار خواستۀ بیپاسخ داشته است، چرا در دوران کهنسالی و رشد و کمال، باید بار سفر ببندد و با دنیا و عزیزان خود وداع کند و پا در جایی گذارد که از کم و کیف آن بیخبر است؟
واقعیت این است که آدمی در دوران کهولت و رویارویی با مرگ، دچار حیرت و شگفتی میشود و از خود می¬پرسد: این¬همه رنج و عذاب برای رشد و کمال، این¬همه تلاش برای یادگیری و گردآوری لوازم زندگی، این¬همه تجربههای تلخ جوانی و عبرت و پشیمانی چرا باید به مرگ ختم شود؟
خیام این موضوع را در قالب تمثیلی زیبا با زبانی فاخر و ادبی مطرح کرده است. کوزهگری کوزههایی در نهایت زیبایی و ظرافت به¬گونهای میسازد که عقل و خرد او را میستاید، بعید نمی¬نماید که این ستایش، اشاره¬ای به تبریک خداوند به خود، در زمان آفرینش آدم دارد. عقل به سبب بزرگی و عظمت آدمی با فروتنی و احترام، او را بوسه¬باران میکند. اما همین¬که جامهای لطیف و شگفت را میسازد، آنها را به زمین میزند و خُرد میکند.
سعدی نیز عمر طبیعی را برای آدمی کافی نمیداند، احساس میکند که مشکلی در کار است و برای بهکاربستن تجربههای جوانی، عمر دیگری در این دنیا لازم است:.
مرد هنرمند هنرپیشه را
تا به یکی تجربه آموختن
عمر دو بایست در این روزگار
با دگری تجربه بردن به¬کار
این ابهام و اعتراض در سخنان بسیاری از بزرگان ازجمله فردوسی در آغاز داستان رستم و سهراب، ناصرخسرو، ابوالعلای معرّی و... دیده میشود.
خیام در جایی دیگر میگوید:
اجزای پیالهای که درهم پیوست
چندین سر و پای نازنین از سر و دست
بشکستن آن روا نمی¬دارد مست
از مهر که پیوست و به کین که شکست
در جاییکه یک مست به خود اجازه نمیدهد یک کاسه را بشکند، چگونه خداوند هستی، جام وجود آدمی را به زمین می¬زند؟
از این پرسش خیام برخی بوی کفر و بیایمانی به قیامت را استشمام کردهاند. برخی نیز گفتهاند: خیام با طرح این پرسش، ضرورت وجود جهان پس از مرگ را اثبات کرده است. بدین معنا که جهان هستی بدون زندگی دوباره عبث و بیهوده شده، با حکمت الهی ناسازگار است. به همین سبب، در دیدگاههای دینی و عرفانی، مرگ تولّدی دیگر برای زندگی در جهانی بزرگ¬تر است، همان¬گونه که جنین با رشد چشم و گوش و دهان و ... باید از رحم مادر خارج شود تا بتواند ببیند، بشنود، سخن گوید و ...، انسانهای کمال¬یافته نیز باید وارد دنیای جدید شوند، زیرا این دنیا ظرفیت لارم را برای یک انسان رشدیافته ندارد.
اما حقیقت این است که عشق عموم انسان¬ها به زندگی، در این دنیا به¬قدری زیاد است و آن¬قدر از مرگ هراس و وحشت دارند که زنده¬ماندن در این دنیا را حتّی در زمان ضعف و پیری، به زندگی در دنیای دیگر ترجیح میدهند.
سپاس بسیار از شما بابت تفسیر مبسوط و دقیقی که ارائه فرمودید
هراکلیتوس در یکی از پاره نوشت های بجامانده از او می گوید:
«هستی کودکی است که نرد می بازد؛ پادشاهی از آنِ کودک است!»
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی دارد مست
پندین سر و پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست؟!
العاقل الاشاره!
خداوند در آیه 68 سوره یاسین می فرماید: "وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ۖ أَفَلَا یَعْقِلُونَ"
و ما هر کس را عمر دراز دهیم (به پیری) در خلقتش تغییر دهیم. آیا (در این کار) تعقل نمیکنند (که اگر عمر به دست طبیعت بود پس از کمال به نقصان باز نمیگشت). در خصوص واژه "ننکسه" که "نکس" به معنای وارونه کردن (نگونسار کردن) می باشد؛ بیشتر باید تامل کرد.
غرض این است که خداوند خود در قرآن چنین چیز هدف داری را فرموده است وخیام این را می دانسته است. برخی نظرات شرک آلود و انتساب مطالب وهن به پروردگار متعال در رابطه با این بیت، به هیچ وجه با منطق برخی از اشعار دیگر این شاعر مناسبت ندارد.
البته این نکته که چرا برخی شعرا تا این اندازه با زبان ایهام سخن می گویند، داستان دیگری دارد و در این خصوص برخی ابیات حافظ نیز ممکن است این چنین به نظر برسند. اما کسی که "قرآن زبر بخواند با چهارده روایات" قطعا نگاه دیگری به مسائل و کلمات دارد. به هر حال باید خیلی مراقب بود و در این خصوص باید به نظرات اهل فن رجوع کرد.
این شعر یکی از زیبا ترین و فلسفی ترین شعریست که از زبان یک شرقی کفته شده جه چالش کشیدن و سئوال کردن از خدا وبر هم زدن که نظمی وجود ندارد یک سئوال بی جواب؟
استاد شجریان در تشیع استاد همایون خرم خواندند ...
از نظر من اگر سوالی بپرسیم باز مثل برخی دیگر از اشعار خیام ،خیام سوالی را از هستی و طبیعت و اطراف و آفرینش و خدا و ... از ما میپرسد. ولی اگر غیر سوالی باشد این سوال نخواهد بود ؛
در دیوان هایی که من دارم برخی ازاشعار علامات نگرانی را گذاشته است ؛در دیوان رباعیات خیام به این رباعی نگاه کردم و علامت ای نداشت ؛
خب پس شاید نباید به این رباعی به صورت پرسشی خوانده شود !
البته تصحیح ها متفاوت است نظرات هم همین طور ؛
ولی در هر صورت چه پرسشی بخوانیم و چه غیرپرسشی در یک چیز اشتراک دارد
و آن خلقت و مردن آدمی ست ...
و ویژگی های مشابه دیگر :
خیام اینجا عقل آفرین آورده
چه پرسشی و چه غیر پرسشی بخوانیم عقل آفرین اینجا همان خدا هست ؛
اینکه میگوید عقل آفرین و در کل شعر به مردن و آفرینش انسان اشاره دارد ،نشان میدهد که خیام به خدا ایمان داشته ؛یعنی یقین داشته که خدایی هست و همین که به خدا باور داشته و میدانسته که آدمی میمیرد و به دنیا میآید یعنی که حتی اگر دین هم نداشته باشد باز باورهای خود را داشته ،
بارها هم گفته ام که من از دین او خبر ندارم ؛ولی نظر من به یقین نزدیک است و این نظر من این ست که خیام به هیچ دین ای که بین مردم بوده نبوده و تنها به باورها و افکار خود دین داشته ؛جدا و متفاوت از دیگران ...
این شعر خیام زیبا هست یک زیبایی عجیبی در آن موج میزند ؛با صدای استادشجریان که در تشییع استاد همایون خرم اشک ها ریختم ، ...ولی استاد این شعر را پرسشی نخوانده بود ؛
باز نمیدانم ؛هر کس نظری دارد ...
به نام او
جام به معنای جسم است که در شکل کامل آن جام جهان بین می گردد.
گفت این جام جهان بین به تو کی داد حکیم گفت آنگاه که این گنبد مینا می کرد
بنابراین آنگاه که این گنبد مینا را درست می کرد یعنی در نقطه آغازین زمان برای این جهان (ونه جهان های دیگر) او تو را بدرجه حکمت آفرید !؟ ولی چرا الان خبری از این حکمت در تو نیست ؟ برای اینکه تو در دنیای ذهنی خود گرفتاری و از حقیقت سر سوزنی درک نفرموده ای !
حالا منظور خیام چیست ؟ می گوید آفریدگار این جام یعنی جسم را برای منظوری خاص آفریده و به او عقل و درک داده و بسیار لطف و محبت در حق او انجام داده است تا در نهایت این جام به دیدگاه خدای دست یابد و جام جهان بین گردد ولی چه اتفاقی می افتد که او این عزیز کرده خویش را نیست و نابود میکند ؟ جواب بسیار ساده است . چون این جام یا جسم آرزوی خلود در دنیای خیالی خویش را دارد پس محکوم به فنا و نابودی است!
در اینجا این سوال اساسی پیش می آید که در نهایت کار انسان به فنا خواهد کشید پس تفاوت در کجاست؟
اصحاب حقیقت (توجه داشته باشید که نه اصحاب شریعت و نه اصحاب طریقت بلکه تنها اصحاب حقیقت که راستگوی حقیقی هستند!) گویند هنگامیکه انسان در مقابل حقیقت قرار می گیرد یا تسلیم محض آن گردیده و خویش را فنا می کند و بقا می یابد و یا در من ذهنی غوطه خورده و به فنا می رود!
در این رباعی «جام» نسلِ انسان است و «عقل» نمادِ انسانِ عاقل.
می گوید انسانِ عاقل، نسلِ انسان را تحسین می کند و با آن با مهر و عشق برخورد می کند.
اما آفریننده این انسانِ لطیف را خلق می کند و باز نابودش می کند.
خیام در چندین رباعی نشان داده که واهمه ای به ابراز احساساتش و یا ابراز خشم به آفریننده برای ساختن جهانی پر از درد نداشته.
اما خیامِ «عاقل» عاشقِ نسلِ انسان بود و بر خلاف دیگر سرایندگان، حتی با مخالفینش با نرمی برخورد می کرد.
واقعا تفسیری خارج از منطق است . انسان عاقل چه کسی است ؟ خدا جام ساخته شده را می شکند ولی انسان عاقل آن را تحسین می کند ! خوب منظور از این که میفرمایید اصلا چیست ؟ اگر منظورتون این هست که خیام سعی در نفی خداوند دارد، که اصلا با این که فرمودید در تضاد است . چون خداوند است که جام را می شکند (و البته که جام واقعا می شکند) . اگر سعی در ساختن وجودی به اسم انسان عاقل در برابر وجود خدا دارید که باز مسخره هست که در این نبرد خداوند هست که برنده هست و جام را می شکند ؟ منظور شما از انسان عاقل چیست ؟ آیا این انسان عاقل جز تحسین کاری ازش بر نمی آید ؟
سلام میم عزیز. نوشته ساده من را خیلی پیچیده و فلسفی برداشت کردید.
خیام در هیچ رباعی خدا را نفی و یا حتی سعی در اینکار نکرده.
او در بیت دوم، مانند چندین ابیات دیگرش، از آفریننده ایراد میگیرد که چرا جهانمان را پر از این همه درد آفریده. پرسش و اندیشه ای ساده که در هنگام درد و رنج در ذهن بسیاری انسانها شکل می گیرد. نمی دانم، شاید خیام پس از فوت عزیزی اینگونه رباعیات را برای دل خود می سروده.
اما، “عاقل” کسیست که در برابر چالش ها و دشواری ها و دردهای زندگی با به کار گیری درست از عقل و ارزیابیِ وضعیت، بهترین تصمیم را گزینه می کند. ناعاقل و یا به اصطلاح “بی عقل” هم کسیست که در این اوضاع، با درگیری احساسات و حساسیت ها و تعصبات در ذهن، بدون ارزیابی و شتابزده، عقل را به نادرستی به کار میگیرد و اغلب با تصمیم گیری های غلط وضعیت را خرابتر می کند.
یقینا انساندوست بودن که در رباعیات خیام فراوان می توان یافت عاقلانه است، و توهین و تحقیر و ایجاد درد برای دیگران بی عقلی.
نباید آنقدرها غیر منطقی و مسخره باشد اگر منِ نوعی، هر از چند گاهی در خلوت، خشم خود را به آفریننده ای که نه میدانم کیست و یا چیست ابراز کنم، اما با آفرینش که در آن زندگی می کنم و انسانها جزئی از آن هستند، با مهر و احترام و درک برخورد کنم.
جناب وحید سبزیان پور عزیز درودها برشما بسیا لذت بردیم و مستفیض گشتیم چقد موشکافانه و دقیق بود توضیحات جامع تان حرف دل خیل هاست فرمایشات شما🙏 واما زیبائی این شعرشاعر بزرگ دانشمندی شهیر ونام آور ستاره سناس خیام بااجرای فوق لعاده دل نشین شجریان در البوم شبهای نیشابور صد چندان میشود 🙏🙏
سلام بر دوستان بزرگوار
عقل ار به مثل روز بود می شام است
عاقل بجهان نامی و مست بد نام است
تحسین نکند عقل ،می و مست و سبو
این شعر بگمان از پسر خیام است
سپاس از همه دوستان
با کمال احترام به جناب خیام بزرگ.چون کمی مضمون رباعی ایراد داشت مزاح کردم.
😂😂😂🌹🌹🌹
زنده باد :)
خیام فیلسوفی ضد دین بوده
واکر رسالات خود را با شعائر مذهبی آغاز کرده
مجبور بوده تقیه کند
افکار اصلی خیام در چهار پاره های اوست نه در رسالاتش
دوستان خیام به شدت ضد دین بوده
قصه از خودتون تعریف نکنید
گواه این مدعا هم آن است که آخوندها در آن زمان اجازه دفن خیام در قبرستان مسلمانان را ندادن
دوست عزیز خیام ضد دین نبوده فقط مسلمان نبوده..هرکس که مسلمان نباشه بی دینه ؟ آدم ازاد افریده شده و میتونه هر دینی داشته باشه اصلا میتونه موش پرست باشه ..اما کارش از اونجا یی خراب میشه که اون موش پرسته بگه دین من از همه بهتره....به نظر من خیام و امثال اون نشانه هایی از وجود خدا یند ...منصور حلاج نمیگفت اناالحق ؟؟.به نظرم بیراهم نمیگفت ..قطره ای از دریا میشه همون دریا
کامران جان سلام
تازه کلی خوش به حالش شده که بعد از مرگ لا اقل آسایشی پیدا کرده اگر بعضی از دوستان حاشیه نویس بهش اجازه بدن !!
دوستان بهتر است تنها اطلاعات خود را در اختیار بگذارد
و نظر در مسلمان بودن و نبودن یا به اختصار موحد و ملحد(آتئیست) بودن خیام ندهند
زیرا اولا قطعی کسی نمیتواند قسم حضرت عباس بخورد، ثانیا در خصوص عقاید شخصیت های تاریخی بخصوص افراد مرموز و در سایه ای همچون خیام اصلا نمیتوان نظر قطعی داد.
اصلا به دنبال تبرد خیام از بی دینی نباشید، اون بی دین و ملحد بوده، شراب خوار بوده و دائم الخمر،او ملحد به حکمت الهی بوده و حتی شاید مسلمان شش امامی، اما منجم و ریاضی دان و فیلسوفی بزرگ بوده پشته سنگینی علم داشته و تنها چیزی که نداشته دین بوده و یکی از چون خیامی به از هزاران دین دار بی هنر