گنجور

رباعی شمارهٔ ۱۰۴

این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار
آه این چه شراب است که تا روز شمار
بیخود شده و بی‌خبرند از همه کار

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار
هوش مصنوعی: این افراد که در گورستان به خاک سپرده شده‌اند، از خاک و غبار تشکیل شده‌اند و هر ذره‌ای از آن‌ها، غباری از دیگران را با خود دارد.
آه این چه شراب است که تا روز شمار
بیخود شده و بی‌خبرند از همه کار
هوش مصنوعی: آه، چه شرابی است که آدم‌ها را به حال خود رها کرده و از تمام امور بی‌خبر کرده است!

خوانش ها

رباعی شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش داوود ملک زاده
رباعی شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش زهرا بهمنی
رباعی شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش نازنین بازیان
رباعی شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش علی قلندری
رباعی شمارهٔ ۱۰۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1395/10/30 00:12
بهرام مشهور

هر ذره و هر ذره گرفتند کنار
شاید معنی شعر این باشد :
مردگان فاسد شدند و ذرات آنها از هم جدا شد
آه این چه شراب است منظور این چه مستی است که همه را درگیر کرده و تا روز رستاخیز بیخود شده ( از خود ناآگاهند ) و بی خبر از همه کار هستند

1398/05/23 23:07
انسیه افشاری

سلام جناب شهاب
فکر نمیکنم شما در جایگاهی باشید که تعیین کنید چه کسی چه اثری رو بخونه یا چه فرد یا عقایدی رو دنبال کنه یا نکنه!
و سوالی که از خدمتتون داشتم
میشه بگید از نظر شما منظور از روز شمار در این رباعی چیه؟

1398/11/31 03:01
حسین ش

با در نظر گرفتن اعتقادات فلسفی؍ مذهبی و علمی خیام من این شعر را چنین معنی میکنم. بیت اول میگوید تمام کسانی که مرده اند و در قبرستان ها هستند تمام اجزا بدنشان ذره ذره از هم جدا شده و به خاک و غبار تبدیل گشته اند. در بیت دوم منظور خیام از شراب سحر و جادوی صحبتها و دستورهای مذهبی است و او میگوید حرفهای مذهبی تا روز مرگ انسانها را بی خرد و بیخود (نادان) از همه چیز نگه میدارد.

1398/11/04 10:02
شمس

درود جناب حسین
بنظرم منظور شاعر در بیت دوم خیلی روشن است. چنانکه در بیت اول توصیف می کند که مردگان همه اش خاک و غبار گشتند و در بیت دوم، با تعجب و با نوعی تجاهل عارفانه می پرسد که این شراب مرگ چی شرابی است که این همه آدم را شبیه ذرات دیگر خاک و غبار، تا روز محشر بیخود و بی خبر از همه عالم انداخته است.

1399/01/07 08:04
بی نام

نمیدونم چرا بعضیا در هر شرایطی میخوان با دین ستیزی خودشون رو انسان فرهیخته نشون بدن در صورتی بیشتر اونها دانش کافی ندارن. کاری به تفکر و اعتقادات خیام هم ندارم فقط معنی و مفهوم این رباعی رو میگم: بیت اول : انسان های دفن شده در مقبره ها تبدیل به خاک و غبار شدن و در حقیقت همگی ذره ذره شدن و از بین رفتن و هیچ اثری از اونها نمونده.
اما گیر همه بیت دوم هست مسئله شراب خیلی پیچیده است که از حوصله اینجا خارجه اما بصورت کلی منظور از «شراب» جدا کردن عقل حسابگر از انسان است.( بحثش مفصله) اما مشکل شراب اینه که بعد از مدتی اثرش (مستی) از بین میره و دوباره عقل حساب گر که مزاحم عشق هست فعال میشه. خیام سوال میپرسه این مردگان چه شرابی خورده اند که تا روز رستاخیز که دوباره ذره هاشون به هم پیوند میخوره مست و بیخود و بی خیال شده اند و دنبال سود وسودای دنیا و آخرت نیستن! در حقیقت افسوس میخوره و خواستار همچین شرابی هست که تا روز حسابرسی به هوش نیاد.
البته سعدی این شراب رو پیدا کرده اونجا که گفته :
نماز شام قیامت به هوش باز آید
کسی که خورده بود می ز بامداد الست
با تشکر

1401/02/22 22:04
بهنام بهادری

آقای فرهیخته دقیقا این قسمت رو از کجاات دراوردی؟ منظورش اینه که ذره هاشون دوباره به هم میپیونده!!!!

اگر دوست داری اعتقادات خودتو به این موضوع ربط بدی، شخصیه ولی تو رو خدا برای خودت فلسفه نباف، شعر و شاعر هم با خاک یکسان نکن با این تفسیر بی معنی. 

1399/02/07 16:05
مهرداد پارسا

جای بحث ندارد: خیام در رباعیات بسیاری اظهار نظر در باب مفاهیمی مانند معاد را که در ورای شناخت خردمندانه و حسی است کاری عبت می داندو مشیی ندامگرایانه را در باب آنها اتخاذ می کند. حال حتی اگر این رباعی را واقعا از شخص خیام هم بدانیم نه یک صوفی، باز هم در اصل قضیه فرقی نمی کند. از رباعیات متواتر خیام مشخص است که او با تکیه بر خرد خود باوری در باب معاد ندارد و در اینجا نیز می توانسته برای راست آمدن قافیه یا وزن شعر یا صرفا برای اشاره به باوری عمومی مصرع سوم را سروده باشد.

1401/12/22 11:02
سیاوش عیوض‌پور

واقعا فکر میکنید کتمان روح از خرد ورزیه؟!

1402/09/11 02:12
پارسا نوری

درود سیاوش جان

روح رو که کسی ندیده و اثبات عقلانی همه شمولی برای آن ارائه نشده که لفظ کتمان رو بیان می‌کنید.

خیام در نفی یا حداقل ندانم‌گری ماورا و ادیان و به خصوص نداسنستن از دنیای پس از مرگ صحبت می‌کنه.

نفی یا قبول روح یا هر پدیده دیگری به طور صرف خردورزی یا بی‌خردی نیست. همان طور که از اسم خردورزی پیداس تفکر در مورد پذیرش یا عدم پذیرش این دو است و نه خود این دو عمل. پس چه نفی یا قبول در صورتی که با فکر انجام باشد با خردورزی است.

البته این بحث که خرد آیا به قبول یا رد رای می‌دهد یه بحث دیگه‌س...

اینکه شما در مورد روح از کتمان حرف می‌زنید انگار پدیده‌ای هست که آشکار هست و می شه دیدش و جایی برای مناقصه نداره و اینکه حرف از تقابل این موضوع با خردمندی حرف می‌زنید و به نوعی از برهان خلف استفاده می‌کنید به طور ضمنی که می‌گه «روح که عیان است پس کتمانش یعنی خردورز نبودن ولی تو خودت رو خردورز می‌دونی»  حقیقتا رویکرد درستی نیست. 

1402/10/16 00:01
سیاوش عیوض‌پور

اگر من هم مثل شما میتونستم ساده فکر کنم شاید به همین راحتی مهم ترین مسئله در راه شناختن خود بعنوان انسان رو نادیده میگرفتم. اما حضرت عقل میگه کسی که این جملات رو مینویسه میلیاردها سلول ناخودآگاه که تصادفا با هم هماهنگ شدن نیست. بلکه شخصیت واحد و نظم یافته ایه که خودش رو میشناسه. و طبعا از این بدن مستقله.

1402/11/21 00:01
پارسا نوری

قطعا ساده‌اندیشی نیست. این مسئله سال‌هاست که بر سرش صحبت هست. حضرت‌هایی مانند نیچه و کانت و هیوم و شلنبرگ و ... ساده‌اندیش نبودند که به عنوان فلاسفه‌ی سرآمد در دنیا مشهور شدند. اصلا هم مسئله مهم‌ترین راه شناخت خود انسان نیست. انسان خودش رو با علومی مثل علوم شناختی و زیست‌شناسی می‌شناسه و نه داستان‌های از پیش رسیده.

برهان نظم که شما ازش حرف می‌زنید بعد از David Hume دیگه اصلا در فلسفه جایگاهی نداره.

شما می‌گین جهان نظم داره، هر منظومی ناظم داره پس جهان ناظم داره. اولا که ثابت نکردید که جهان نظم داره. هر المان که ازش صحبت می‌کنید مثل عقل مخالفش هم در طبیعت وجود داره مثل آلزایمر یا اسکیزوفرنی یا اختلال دو قطبی یا OCD یا ADHD یا..... یا میوه رو مثال بزنیم می‌گید که سلول داره فلان و ... ولی می‌بینیم که این میوه براش المان متضادی هم هست که باعث می‌شه کپک بزنه. یا نظم در منظومه‌های ستاره‌ها رو مثال می‌زنند. وجود سیارک‌ها که مثلا یکیشون خورد به زمین دایناسورها مردن خود حاکی از ناهماهنگی در چنین منظومه‌هایی هست. حیات چیزی هست که به مرور این شکل رو به خودش گرفت.  شروعش با تک‌سلولی‌های ساده بود تا اینکه رسید به ما.

دوما شما می‌گید هر نظمی ناظم داره. که گفته چنین چیزی یک اصل هست که در مورد جهان و مبدا جهان هم درسته؟ اینکه چشم ما عادت کرده که هر مصنوع یک صانع داره که انسان هست. کی گفته این عادت ما در مورد نسبت مبدا جهان و جهان هم صادق هست؟

سوما نظم وقتی دارای ارزش هست که هدف خاصی رو دنبال کنه. جهان چه هدفی داره؟ انسان؟ واقعا جهان به این عظمت که فقط حدود ۱۰ به توان ۲۳ داره که هرکدوم بالقوه می‌تونه شرایط حیات داشته باشه، هدف از خلقش المان کوچکی در یکی از این ستاره‌هاست که اخیرا ظهور کرده؟ واقعا اون خدای عاقلی که ازش صحبت می‌کنید این حجم از جهان رو خلق کرده که یه انسان یه گوشه‌ش باشه؟ جهان برای زیست انسان واقعا نمی‌تونست بهینه‌تر باشه؟ یا باید به قادر مطلق بودن خدا شک کرد یا باید در دانا بودنش. 

چهارما (شاید همون سوما باشه) شما از ناظم واحد داشتن هر منظومه صحبت می‌کنید. اولا که از این آشوبی که در دنیا وجود داره و توضیح دادم، و تو اخبار هم حتی آثار کارش رو می‌بینید، قطعا حاصل کار یک دانای قادر مطلق نیست. خیلی منطقی‌تر هست که فکر کنیم آشپز دو تا شده یا شور شده یا بی‌نمک و المان‌های ساخت این خدا با اون یکی خدا تو جنگ هستن یا با هم ناسازگاری دارن. ولی اگه حتی فرض کنیم که دنیا نظم داره، باز هم حاکی از وحدانیت خدا نیست. به گوشی یا لپتاپی که باهاش دارید پیام می‌دید نگاه کنید. منظم و دقیق داره کار می‌کنه. از هر بخشش استفاده مناسب شده و فضایی بی‌دلیل مصرف نشده (برعکس دنیا) ولی این گوشی و لپ‌تاپ رو یک نفر عمرا نساخته و نمی‌تونسته بسازه. هزاران نفر روی سخت‌افزار کار کردن و هزاران نفر رو نرم‌افزار تا این محصول در دست شماست و شما باهاش با من اینجا می‌کنید. آیا منطقی است که بگیم که چون گوشی و لپ‌تاپ نامنظمی نداره پس خالق واحد داره؟ پس چرا در مورد دنیا چنین نمی‌گید؟

به شما پیشنهاد می‌کنم کتاب گفت و گوهایی در باب دین طبیعی اثر David Hume و هم‌چنین کتاب ساعت‌ساز نابینا اثر پروفسور Richard Dawkins رو در مورد این مسائل بخونید.

1400/01/02 23:04
Sd bvt

داره میگه مردگان خاک و غبار و دود شدند رفتند هوا
اونوقت شما تا ابد با این شرابتون مست این باشید که دارند تو جهانی دیگر سیر می‌کنند

1401/12/22 11:02
سیاوش عیوض‌پور

اخوی پس مصرع سوم چی میشه

1401/05/25 23:07
احمد نیکو

ای اهل قبور خاک گشتید و غبار

هر ذره زهر ذره گرفتید فرار

این خود چه سرای است که تا روز شمار

بی خود شده اید و بیخبر از همه کار

رباعی شماره 42 از عطار (مختارنامه) باب 24

1401/11/30 17:01
حبیب شاکر

سلام بر عزیزان

یاران همه رفته اند بی میل و رضا

از جوی قدر چو قطره با سیل قضا 

چون نیست ره گریز زین سیل فنا 

خوش باش و مخور حسرت ایام مضی 

تشکر از توجه دوستان.

1401/12/22 11:02
سیاوش عیوض‌پور

قشنگ بود

1401/12/21 02:02
ابوتراب. عبودی

باسلام و عرض ادب محضر فرهیختگان ارجمند

 

شد موسم فرودین و ایام بهار

ساقی قدحی زان می ِ دوشینه بیار

امروز که زنده ای بنوشان و بنوش

فردا چو رسد خزان بـُـوَد آخر ِ کار

 

،با احترام چاپ دوم دیوان ابوتراب عبودی