بخش ۲۲ - حکایت
گویند بهرام گور روزی پیش نعمان منذر ایستاده بود که پروردگار او بود، بیک کمان دو تیر انداخت و دو مرغ را بدان دو تیر از هوا فرود آورد، نعمان گفت ای پسر تا جهان بوده است نه چون تو تیر انداز بود و نه تا جهان باشد خواهد بود،
بخش ۲۱ - حکایت: سام نریمان (را) پرسیدند که « ای پیروزگرِ سالار! آرایشِ رزم چیست؟» جواب داد که « حمیدِ شاه (؟حمیّتِ شاه) و دانشِ سپهبد به آرای و مبارزِ هنری که زره دارد و با کمان جنگ جوید.»بخش ۲۳ - حکایت: گویند روزی حکیمی پسر خویش را پند میداد گفت «ای پسر ، اسپ دوست دار و کمان عزیز دار و بیحصار مباش و حصار بیمترس مدار.» گفت «ای پدر ، اسپ و کمان دانستم. حصار و مترس از کجا؟» گفت « حصار، مبارزست و مترس زره » یعنی بیزره مباش تا توانی.
اطلاعات
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گویند بهرام گور روزی پیش نعمان منذر ایستاده بود که پروردگار او بود، بیک کمان دو تیر انداخت و دو مرغ را بدان دو تیر از هوا فرود آورد، نعمان گفت ای پسر تا جهان بوده است نه چون تو تیر انداز بود و نه تا جهان باشد خواهد بود،
هوش مصنوعی: روزی بهرام گور، که یکی از شخصیتهای معروف تاریخ ایران است، در حضور نعمان منذر که حاکم زمانهاش بود، ایستاده بود. بهرام با یک کمان دو تیر به سمت آسمان پرتاب کرد و دو پرنده را بهراحتی شکار کرد. نعمان با شگفتی گفت: «ای پسر، از قدیمالایام تا به حال، هیچکس به این مهارت تیراندازی نکرده و در آینده نیز کسی نخواهد کرد.»
حاشیه ها
1400/10/27 03:12
جهن یزداد
گویند بهرام گور روزی پیش نعمان ایستاده بود