قطعه شماره ۳۷
بی روی تو رفت طاقت از دل
در دست نماند اختیارم
جز شوق وصال روی خوبت
نبود به دل حزین قرارم
از هجر تو جان به لب رسیده
رحمی بنما به حال زارم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی روی تو رفت طاقت از دل
در دست نماند اختیارم
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، از دل طاقت و توانم از بین رفت و دیگر کنترل و اختیاری برایم باقی نماند.
جز شوق وصال روی خوبت
نبود به دل حزین قرارم
هوش مصنوعی: به جز اشتیاق برای دیدن چهره زیبایت، هیچ چیز دیگر نمیتواند دل غمگین من را آرام کند.
از هجر تو جان به لب رسیده
رحمی بنما به حال زارم
هوش مصنوعی: از دوری تو جانم به لب رسیده است، پس به حال زار من رحم کن.