گنجور

قطعه شماره ۲۱

ای خون فشرده در دل یاقوتت از رقم
تیر فلک چو قوس ز رشک شده است خم
این بارهاست کز پی یک نامه سیاه
آدم روانه گشت، نه لا بود و نه نعم
چون تو سوار شاهی و بیمی زمات نیست
آن به صریح گویی و رخ ناوری به هم
این بار می فرست وگرنه ز دست تو
خواهیم برد شکوه به شاه فلک همم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خون فشرده در دل یاقوتت از رقم
تیر فلک چو قوس ز رشک شده است خم
هوش مصنوعی: ای خونی که در دل یاقوتت جمع شده، تیرهای تقدیر مانند قوسی به خاطر حسادت فرس خورده‌اند و خم شده‌اند.
این بارهاست کز پی یک نامه سیاه
آدم روانه گشت، نه لا بود و نه نعم
هوش مصنوعی: این بارهاست که به دنبال یک نامه تاریک و ناامیدکننده، آدمی راهی شده است، نه چیز خوبی در کار بوده و نه چیز بدی.
چون تو سوار شاهی و بیمی زمات نیست
آن به صریح گویی و رخ ناوری به هم
هوش مصنوعی: چون تو دارای مقام و قدرت هستی، هیچ نیازی به پنهان‌کاری و ترس از گفتن حقیقت نیست. واضح و روشن صحبت کن و به صداقت خود ادامه بده.
این بار می فرست وگرنه ز دست تو
خواهیم برد شکوه به شاه فلک همم
هوش مصنوعی: این بار از تو یاری می‌طلبم، و اگر نه، در آینده به مقام بلند آسمان گلایه خواهیم کرد.