گنجور

قطعه شماره ۱۸

ای گشته من فگار بی تو
نومید ز زندگانی خویش
زارم چو کشی به درد هجران
می ترس از نوجوانی خویش
تا چند فراشم گذاری
یاد آر ز مهربانی خویش
تا بی تو نزیستم، نکردم
اقرار به سخت جانی خویش
خود گوی که با که گویم آخر؟
شرح الم نهانی خویش
باز آی که بهر تو گذشتم
از مطلب دو جهانی خویش
تا چرخ تو را ز من بریده است
شاد است به نکته دانی خویش
یعقوب به کنج غم گرفتار
یوسف به جهان ستانی خویش
جانا به سعادتی که داری
رحم آر به یار جانی خویش
دریاب که بی تو گشت خالد
بیزار ز زندگانی خویش

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای گشته من فگار بی تو
نومید ز زندگانی خویش
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر غیبت تو دلم به شدت افسرده و ناامید از زندگی‌ام شده است.
زارم چو کشی به درد هجران
می ترس از نوجوانی خویش
هوش مصنوعی: من در غم دوری به شدت نزار و بی‌حال هستم، مراقب باش که در جوانی خودت دچار عذاب نشوی.
تا چند فراشم گذاری
یاد آر ز مهربانی خویش
هوش مصنوعی: تا کی باید فراموش کنم و به یاد مهربانی‌های تو باشم؟
تا بی تو نزیستم، نکردم
اقرار به سخت جانی خویش
هوش مصنوعی: هرگز با وجود تو زندگی نکردم تا اینکه به این امر اعتراف کنم که چقدر به سختی می‌توانم ادامه دهم.
خود گوی که با که گویم آخر؟
شرح الم نهانی خویش
هوش مصنوعی: بگو که با کی سخن بگویم در نهایت؟ توصیف ناخودآگاه خودم را.
باز آی که بهر تو گذشتم
از مطلب دو جهانی خویش
هوش مصنوعی: به نزد من برگرد، چون برای تو از همه چیزهایی که دارم، حتی از دو دنیای خودم هم گذشتم.
تا چرخ تو را ز من بریده است
شاد است به نکته دانی خویش
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا تو را از من دور کرده، به دانش و آگاهی خود خوشحال است.
یعقوب به کنج غم گرفتار
یوسف به جهان ستانی خویش
هوش مصنوعی: یعقوب در گوشه‌ای از اندوه و ناراحتی به‌سر می‌برد و یوسف در دنیا به دنبال جا و مقام خود می‌گردد.
جانا به سعادتی که داری
رحم آر به یار جانی خویش
هوش مصنوعی: ای دوست، به خوشبختی‌ای که داری رحم کن و به خاطر یار عزیز خود، مراعات کن.
دریاب که بی تو گشت خالد
بیزار ز زندگانی خویش
هوش مصنوعی: بدان که بدون تو، خالد از زندگی خود احساس بیزاری و ناراحتی می‌کند.