گنجور

غزل شماره ۷

ای گل رویت بود مژگان به چشمم خارها
صد ماه کنعانی برم چون نقش بر دیوارها
احوال آزار مرا پرسیده بودی از کرم
سهل است با هجر تو بر جان سختی آزارها
لیک از وفور انتظار، شد چشم گریانم چهار
شاید کند آن غمگسار، غم خواری بیمارها
نا آمدن را تیر بیم از طعن مردم وجه نیست
هستند صافی‌طینتان عاری ز عیب و عارها
نبود تفاوت پیش من از نامدن تا آمدن
این بس که خالد در دلت باری گذشت از بارها

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای گل رویت بود مژگان به چشمم خارها
صد ماه کنعانی برم چون نقش بر دیوارها
هوش مصنوعی: ای تو که چون گل، زیبایی چشمانت برایم مانند خار در چشم است و چهره‌ات از آن چنان جذاب است که برایم همانند صد ماه زیبای کنعانی می‌درخشد، مانند نقشی که بر دیوارها نقش بسته است.
احوال آزار مرا پرسیده بودی از کرم
سهل است با هجر تو بر جان سختی آزارها
هوش مصنوعی: تو از وضعیت آزاردهنده من سؤال کرده بودی، اما با جدایی‌ات، بر روح و جانم سختی‌های زیادی را تحمل می‌کنم.
لیک از وفور انتظار، شد چشم گریانم چهار
شاید کند آن غمگسار، غم خواری بیمارها
هوش مصنوعی: اما به دلیل زیاد شدن انتظار، چشمانم پر از اشک شده است. شاید آن دلسوز، بتواند دردی را از دل بیمارها کم کند.
نا آمدن را تیر بیم از طعن مردم وجه نیست
هستند صافی‌طینتان عاری ز عیب و عارها
هوش مصنوعی: عدم حضور کسی به خاطر ترس از قضاوت مردم، جای توجیهی ندارد. افرادی که از نظر اخلاقی پاک و بی‌عیب هستند، از این قضاوت‌ها آزادند.
نبود تفاوت پیش من از نامدن تا آمدن
این بس که خالد در دلت باری گذشت از بارها
هوش مصنوعی: برای من هیچ فرقی ندارد که چیزی نرسد یا بیاید، همین که خاطره‌ای از خالد در دل تو گذشته است، کافی است.