گنجور

غزل شماره ۵۳

ای گشته چو مجنونم در عشق تو افسانه
از بهر خدا رحمی با این دل دیوانه
پروانه صفت مائیم بر گرد رخت دایر
وز سوز و گداز ما هیچت غم و پروا نه
آخر نگهی میکن بر حال من بیدل
چون گشت ز سودایت جان از همه بیگانه
تا دانه خالت را در رشته جان دیدم
ما را نبود کاری با سبحه صد دانه
وز عشق تو زآنسانم، رسوای جهان جانم
خوانند به دستانم در مسجد و میخانه
تسبیح ز کف دادم، زنار نبندم نیز
جز رشته گیسویت گر رندم و مردانه
گر باده به کف آری خالد تو نه هشیاری
تا پیش نظر داری آن نرگس مستانه

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای گشته چو مجنونم در عشق تو افسانه
از بهر خدا رحمی با این دل دیوانه
هوش مصنوعی: ای که در عشق تو مانند مجنون شده‌ام، از خدا بخواه که بر این دل دیوانه‌ام رحمی کند.
پروانه صفت مائیم بر گرد رخت دایر
وز سوز و گداز ما هیچت غم و پروا نه
هوش مصنوعی: ما مانند پروانه‌ای هستیم که دور زیبایی تو می‌چرخد و از عشق و شوق ما، هیچ ناراحتی یا نگرانی برای تو وجود ندارد.
آخر نگهی میکن بر حال من بیدل
چون گشت ز سودایت جان از همه بیگانه
هوش مصنوعی: بیدل، وقتی به حال من نگاه کنی، می‌بینی که چطور از عشق تو جانم به کلی جدا شده و از دیگران بی‌خبرم.
تا دانه خالت را در رشته جان دیدم
ما را نبود کاری با سبحه صد دانه
هوش مصنوعی: وقتی دانه‌ای از خال تو را در عمق جانم مشاهده کردم، دیگر برایم اهمیتی نداشت که با تسبیح صد دانه‌ای مشغول باشم.
وز عشق تو زآنسانم، رسوای جهان جانم
خوانند به دستانم در مسجد و میخانه
هوش مصنوعی: از عشق تو به حالتی در آمده‌ام که مردم مرا رسوا می‌دانند. در هر جا که بروم، چه در مسجد و چه در میخانه، نام مرا با اشاره به وضعیت و حال درونم می‌برند.
تسبیح ز کف دادم، زنار نبندم نیز
جز رشته گیسویت گر رندم و مردانه
هوش مصنوعی: من تسبیح را از دستانم رها کرده‌ام و نمی‌خواهم از هیچ دلیلی غیر از رشته گیسوی تو خود را وابسته کنم. حتی اگر به شیوه‌ای سرکش رفتار کنم، این کار را به طور مردانه انجام می‌دهم.
گر باده به کف آری خالد تو نه هشیاری
تا پیش نظر داری آن نرگس مستانه
هوش مصنوعی: اگر تو جام می در دست بگیری، ای خالد، نباید هشیار باشی؛ زیرا وقتی که آن نرگس زیبا و مست را ببینی، دیگر خود را نخواهی یافت.