گنجور

غزل شماره ۵۱

خسروی دارم که کرده درگه مهمیز او
لشگر جانها لگد کوب سم شبدیز او
چون نهد بر هم لب نازک، توان دیدن چو در
عقد دندانها عیان از لعل قند آمیز او
گر کشد بر برگ گل مانی ز مشک تر رقم
کی کشد تصویر روی و خط عنبر بیز او
در پس آئینه بتوان دید رویش را ز بس
رخنه ها افتد در او از غمزه خونریز او
آنچه خار قاقمش با برگ نسرین می کند
دل نخواهد دید هرگز از خدنگ تیز او
گر زدی خالد به شیرین عکس روی خسروم
تنگ شکر می‌شدی بی شک دل پرویز او

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسروی دارم که کرده درگه مهمیز او
لشگر جانها لگد کوب سم شبدیز او
هوش مصنوعی: من یک پادشاه دارم که با شوکت و عظمت خود، قدرتی دارد که جان‌ها در برابر او به مانند لشگری زیر پا می‌روند و سوارش، شبدیز، بر آنان می‌تازد.
چون نهد بر هم لب نازک، توان دیدن چو در
عقد دندانها عیان از لعل قند آمیز او
هوش مصنوعی: وقتی که لب‌های نازک او را به هم می‌زند، می‌توان دید که مانند دندان‌هایش، زیبایی و دلربایی او به وضوح نمایان است و با شیرینی خاصی همچون قند در هم آمیزه شده است.
گر کشد بر برگ گل مانی ز مشک تر رقم
کی کشد تصویر روی و خط عنبر بیز او
هوش مصنوعی: اگر بر روی گلبرگ‌ها نقشی از خوشبویی مشک به جا بماند، چه کسی می‌تواند تصویر چهره و خطی که از عطر عنبر ناشی می‌شود را بکشد؟
در پس آئینه بتوان دید رویش را ز بس
رخنه ها افتد در او از غمزه خونریز او
هوش مصنوعی: در پشت آینه می‌توان چهره‌اش را دید، اما به خاطر زخم‌ها و فرورفتگی‌هایی که از تیرهای چشمان او به وجود آمده، تصویرش به خوبی نمایان نمی‌شود.
آنچه خار قاقمش با برگ نسرین می کند
دل نخواهد دید هرگز از خدنگ تیز او
هوش مصنوعی: آنچه که خار قاقم با برگ گل نسرین می‌کند، دل نمی‌تواند هرگز از تیر تیز او ببیند.
گر زدی خالد به شیرین عکس روی خسروم
تنگ شکر می‌شدی بی شک دل پرویز او
هوش مصنوعی: اگر خالد به شیرینی صورت خسرود نگاه می‌کرد، بدون شک دل پرویز نیز شاد می‌شد و احساس خوشی می‌کرد.