گنجور

غزل شماره ۵

چنان ببریدی آخر رشته‌های آشنایی را
که نتوان داد داد شکوه روز جدایی را
پس از هم‌خانگی چندان بیابان در میان آمد
کبوتر بر نتابد خط شرح بی‌نوایی را
کسی کاو باشد از اهل سعادت چون روا دارد
به حرف دشمن دین ترک احباب خدایی را
چنان دانم که ناگه دامن از وصلت برافشانم
که تا بینی جزای این همه بی‌اعتنایی را
به شی گفتم مشو زنهار مغرور تلفط‌ها
که لطف و قهر یکسان است رند لاابالی را
بود بس ناروا در ناز و نعمت ناسپاسی‌ها
چه سان هرگز روا دارد خدا این ناروایی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.