غزل شماره ۵
چنان ببریدی آخر رشتههای آشنایی را
که نتوان داد داد شکوه روز جدایی را
پس از همخانگی چندان بیابان در میان آمد
کبوتر بر نتابد خط شرح بینوایی را
کسی کاو باشد از اهل سعادت چون روا دارد
به حرف دشمن دین ترک احباب خدایی را
چنان دانم که ناگه دامن از وصلت برافشانم
که تا بینی جزای این همه بیاعتنایی را
به شی گفتم مشو زنهار مغرور تلفطها
که لطف و قهر یکسان است رند لاابالی را
بود بس ناروا در ناز و نعمت ناسپاسیها
چه سان هرگز روا دارد خدا این ناروایی را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنان ببریدی آخر رشتههای آشنایی را
که نتوان داد داد شکوه روز جدایی را
هوش مصنوعی: تو به حدی آشناها را از خود دور کردی که دیگر نتوان روز جدایی و غصهاش را وصف کرد.
پس از همخانگی چندان بیابان در میان آمد
کبوتر بر نتابد خط شرح بینوایی را
هوش مصنوعی: بعد از مدتها زندگی مشترک، فاصلهای ایجاد شد که دیگر کبوتر هم نتواند پیام تنهایی و مشکلات را منتقل کند.
کسی کاو باشد از اهل سعادت چون روا دارد
به حرف دشمن دین ترک احباب خدایی را
هوش مصنوعی: اگر کسی از اهل سعادت باشد، چگونه میتواند به حرف دشمنان دین گوش دهد و دوستان خدا را ترک کند؟
چنان دانم که ناگه دامن از وصلت برافشانم
که تا بینی جزای این همه بیاعتنایی را
هوش مصنوعی: من میدانم که به یکباره ممکن است دامنم را از عشق تو کنار بزنم و آن موقع خواهی دید که برای این همه بیتوجهیات چه نتیجهای در انتظار توست.
به شی گفتم مشو زنهار مغرور تلفطها
که لطف و قهر یکسان است رند لاابالی را
هوش مصنوعی: به شی گفتم که مراقب باش و فریب لفظهای زیبا و پرزرق و برق را نخور. زیرا نیکی و بدی در نظر برخی یکسان به نظر میرسد، مخصوصاً برای کسانی که بیپروا و بیخیال هستند.
بود بس ناروا در ناز و نعمت ناسپاسیها
چه سان هرگز روا دارد خدا این ناروایی را
هوش مصنوعی: چقدر نادرست و ناپسند است که انسان از نعمتها و خوبیها به درستی قدردانی نکند. آیا خداوند میتواند این بیاحترامی و ناعدالتی را بپذیرد؟