غزل شماره ۴۳
به چوگان قضا بادا شکسته دست چوگانم
که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم
مرا سودای چوگان بازی اندر سر کجا بودی؟
اگر قلاب مهرش چنگ واکردی ز دامانم
به وجه خونبها بر کف گرفته نقد جان و دل
به امید قبولش از دو دیده گوهر افشانم
غرامت چون توانم داد زخم ابروی او را
که دخل هر دو عالم را به موئی زان چو نستانم
چکد بر برگ نسرینش دمادم لاله زان هر دم
چو غنچه دل پر از خون، همچک گل پاره گریبانم
شفق شد خالد از خون مشرق پیشانی دلبر
قیامت خاست، تا کی زندهای؟ زین نکته حیرانم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به چوگان قضا بادا شکسته دست چوگانم
که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم
هوش مصنوعی: باید بگویم که به سرنوشت و قضا و قدر خود امیدی ندارم، زیرا مانند چوبی که در بازی چوگان شکسته شده است، دستم دیگر قادر به بازی نیست. این وضعیت به خاطر زیبایی و جذابیت هلال ابروی کسی است که در زندگیام تأثیر گذاشته است.
مرا سودای چوگان بازی اندر سر کجا بودی؟
اگر قلاب مهرش چنگ واکردی ز دامانم
هوش مصنوعی: آیا فکر میکنی که من به بازی چوگان علاقهمند بودم؟ اگر قلاب محبت تو به من چنگ نمیزد، هرگز به آن فکر نمیکردم.
به وجه خونبها بر کف گرفته نقد جان و دل
به امید قبولش از دو دیده گوهر افشانم
هوش مصنوعی: من جان و دل خود را به عنوان بهای خون بر دست گرفتهام و با امید اینکه او قبول کند، اشکهای گرانبهایم را از چشمانم فرو میریزم.
غرامت چون توانم داد زخم ابروی او را
که دخل هر دو عالم را به موئی زان چو نستانم
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم غرامت زخم ابروی او را بپردازم، وقتی که وارد هر دو جهان شوم و آن را با مویی فرابگیرم؟
چکد بر برگ نسرینش دمادم لاله زان هر دم
چو غنچه دل پر از خون، همچک گل پاره گریبانم
هوش مصنوعی: هر لحظه بر گلبرگهای نسریناش، اشکهای لاله میچکد و دل من مانند غنچهای پر از خون است. من هم همچون گلی ناگسسته در حالم.
شفق شد خالد از خون مشرق پیشانی دلبر
قیامت خاست، تا کی زندهای؟ زین نکته حیرانم
هوش مصنوعی: خالد از رنگ قرمز افق نشانههایی از خون را میبیند و با این احساس به فکر میافتد که دلبر او چه زمانی خواهد مرد. او درگیر این سوال است که تا کی باید با این احساس زنده بماند؟