غزل شماره ۴۰
باز شد دل به درون نائره افروز فراق
چون دهم شرح غم و غصه جانسوز فراق
خوابم از دیده و صبر از دل و تاب از تن شد
وای من گر همه زینسان گذرد روز فراق
بسکه در آرزوی وصل توام غرق خیال
تیر مژگان شمرم ناوک دلدوز فراق
دورم افکند به صد مکر و حیل از در خویش
آه ازین مکتبی مساله آموز فراق
من نه آنم که از وصل تو کنم قطع امید
خرمنم گر همه بر باد دهد سوز فراق
خالد سوخته از هجر تو روزش تار است
شب یلداست برش غره نور روز فراق
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز شد دل به درون نائره افروز فراق
چون دهم شرح غم و غصه جانسوز فراق
هوش مصنوعی: دل من به آتش فراق روشن شد و حالا نمیدانم چطور باید از غم و درد این جدایی بگویم.
خوابم از دیده و صبر از دل و تاب از تن شد
وای من گر همه زینسان گذرد روز فراق
هوش مصنوعی: خواب از چشمانم رفته، صبر از دلم تمام شده و از بدنم هم تاب و توان باقی نمانده است. وای بر من اگر روزهای جدایی اینگونه بگذرد.
بسکه در آرزوی وصل توام غرق خیال
تیر مژگان شمرم ناوک دلدوز فراق
هوش مصنوعی: چون به شدت در آرزوی دیدارت هستم، غرق خیال تو شدهام و تیر غم و دوریات برایم مانند نیزهای آزاردهنده است.
دورم افکند به صد مکر و حیل از در خویش
آه ازین مکتبی مساله آموز فراق
هوش مصنوعی: انگار به دورم حلقه زدهاند و با ترفندها و دسیسهها مرا محاصره کردهاند. ای کاش از این مکتب که تنها درسش جدایی است، رهایی مییافتم.
من نه آنم که از وصل تو کنم قطع امید
خرمنم گر همه بر باد دهد سوز فراق
هوش مصنوعی: من آنقدر به تو وابستهام که هرگز امیدم را از وصالت قطع نخواهم کرد، حتی اگر تمامی امیدهایم در آتش جدایی بسوزد.
خالد سوخته از هجر تو روزش تار است
شب یلداست برش غره نور روز فراق
هوش مصنوعی: خالد به خاطر دوری تو در روز احساس ناراحتی و تیرهروزی میکند. انگار شب یلداست، که طولانیترین شب سال است و در ظاهر هم ممکن است نور روز او را فریب دهد، اما در واقعیت، او به خاطر فراق تو در عذاب است.