غزل شماره ۳۱
دل پراکنده شد از یاد دلارامی باز
لاله وش شد جگر، از داغ گل اندامی باز
داده ام جان به خیال لب شور انگیزی
دل ربوده ز کفم شیفته بادامی باز
شکرین خنده بتی برده به غارت دینم
کرده در رهگذر هر نگهی دامی باز
هر دم از بهر خدا، باد صبا از سر لطف
برسانش ز من دلشده پیغامی باز
دهد آیا دگرم دست ز مسعودی بخت؟
که برآید ز لب لعل توام کامی باز
وز پس محنت دوری بنشینیم بهم
کنم از درد جدایی گله هنگامی باز
خالد ار خون خوردم نرگس جادوش چه غم؟
لعل میگون ویم می کند اکرامی باز
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل پراکنده شد از یاد دلارامی باز
لاله وش شد جگر، از داغ گل اندامی باز
هوش مصنوعی: دل از یاد کسی که دلنشین و زیب است ناراحت و بیقرار شد و از غم عشقی که شبیه گل است، دل به درد آمده است.
داده ام جان به خیال لب شور انگیزی
دل ربوده ز کفم شیفته بادامی باز
هوش مصنوعی: جانم را به خاطر تصور لبهای شيرين و دلفریب سپردهام، دل من را از دست داده و مجذوب زیبایی بادام شدهام.
شکرین خنده بتی برده به غارت دینم
کرده در رهگذر هر نگهی دامی باز
هوش مصنوعی: خنده شیرین یک معشوقه به قدری جذاب است که باعث شده ایمان و دینم را در مسیر هر نگاهی که به او بیفکنم، به دمار بکشاند و مرا در دام عشق گرفتار کند.
هر دم از بهر خدا، باد صبا از سر لطف
برسانش ز من دلشده پیغامی باز
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر خدا، باد سحرگاهی با رحمت و مهربانی از جانب من پیغامی به او برساند.
دهد آیا دگرم دست ز مسعودی بخت؟
که برآید ز لب لعل توام کامی باز
هوش مصنوعی: آیا دوباره دستِ بختِ خوب به من میرسد؟ چون از لبان خوش رنگ تو، کامی به دست میآورم.
وز پس محنت دوری بنشینیم بهم
کنم از درد جدایی گله هنگامی باز
هوش مصنوعی: بعد از تحمل رنج و سختی ناشی از دوری، به هم مینشینیم و از درد جدایی شکایت خواهیم کرد وقتی که دوباره به هم برسیم.
خالد ار خون خوردم نرگس جادوش چه غم؟
لعل میگون ویم می کند اکرامی باز
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر نرگس جادوگر خونی بریزم، چه غصهای دارم؟ لعل میگون با عطرش دوباره مرا مورد بخشش قرار میدهد.