گنجور

غزل شماره ۳

به معمار غمت نو ساختم ویرانه خود را
به یادت کعبه کردم عاقبت بتخانه خود را
فرو ماندند اطبای جهان از چاره‌ام آخر
به دردی یافتم درمان، دل دیوانه خود را
ز سودایت چنان بد نام گشتم در همه عالم
به گوش خود شنیدم هر طرف افسانه خود را
به گرد شمع رویت بس که گشتم ماندم از پرواز
سرت گردم چه زیبا سوختی پروانه خود را
ادیب من جلیس من شود در حلقه رندان
به گوشش گر رسانم ناله مستانه خود را
در اقلیم محبت از خرابی‌هاست معموری
به سیل اشک باید کند اساس خانه خود را
سراپا نعمتم با این همه درماندگی خالد
نمی‌دانم چه سان آرم به جا شکرانه خود را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به معمار غمت نو ساختم ویرانه خود را
به یادت کعبه کردم عاقبت بتخانه خود را
هوش مصنوعی: من به خاطر درد و غم تو، ویرانه‌ی دلم را بازسازی کردم و به یاد تو، عبادتم را به جای کعبه، به دوست داشتن بدعهدان تبدیل کردم.
فرو ماندند اطبای جهان از چاره‌ام آخر
به دردی یافتم درمان، دل دیوانه خود را
هوش مصنوعی: در نهایت، پزشکان دنیا از درمان درد من ناتوان شدند، اما من برای دل دیوانه‌ام راه حلی پیدا کردم.
ز سودایت چنان بد نام گشتم در همه عالم
به گوش خود شنیدم هر طرف افسانه خود را
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، آن‌قدر بدنام شدم که در تمام جهان به گوش خودم شنیدم که هر طرف داستان عاشقانه‌ام را می‌گویند.
به گرد شمع رویت بس که گشتم ماندم از پرواز
سرت گردم چه زیبا سوختی پروانه خود را
هوش مصنوعی: چقدر به دور چهره‌ی زیبات که شمعی درخشان است، می‌چرخم و نمی‌توانم پرواز کنم. تو چقدر زیبا می‌سوزی، ای پروانه‌ی خود!
ادیب من جلیس من شود در حلقه رندان
به گوشش گر رسانم ناله مستانه خود را
هوش مصنوعی: در محفل اهل هنر و ادب، اگر من ناله‌های عاشقانه‌ام را به او برسانم، او هم به جمع من خواهد پیوست و هم‌صحبت من خواهد شد.
در اقلیم محبت از خرابی‌هاست معموری
به سیل اشک باید کند اساس خانه خود را
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، برای ساختن زندگی جدید باید از ویرانی‌ها و مشکلات گذشته عبور کرد و با اشک و درد، بنیان‌های جدیدی برای خانه قلب خود بنا کرد.
سراپا نعمتم با این همه درماندگی خالد
نمی‌دانم چه سان آرم به جا شکرانه خود را
هوش مصنوعی: من با این همه ناتوانی و مشکلاتی که دارم، نمی‌دانم چگونه شکرگزاری خود را به جا بیاورم، با وجود اینکه نعمت‌های فراوانی surrounds me.