غزل شماره ۲۸
ای به امید وصالت تلخی هجران لذیذ
آب تیغت در گلو چون قطره حیوان لذیذ
لذت زیبایی خال رخت از دل نرفت
وه که هندو بچه مینو بود چندان لذیذ
گاه مژگانت رباید از کفم دل، گاه خط
در گلستان رخت هم خار و هم ریحان لذیذ
جان من از دوریت جانم به لب نزدیک شد
هوشمندان جان نپندارند بی جانان لذیذ
یاد خورشید رخت بر دل نماید آن چنان
بنده ای را پرتو خور در تک زندان لذیذ
خار خار غنچه پیکان مژگانت به جان
چون تبسمهای گل بر بلبل خوشخوان لذیذ
خالدا بر روی زیبایش به فردوسم مخوان
آتش دوزخ مرا صدبار از آن بستان لذیذ
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به امید وصالت تلخی هجران لذیذ
آب تیغت در گلو چون قطره حیوان لذیذ
هوش مصنوعی: ای کسی که به امید رسیدن به تو، تلخی جدایی را به شیرینی میچشیم، درد نازکت همچون قطرهای دلچسب در گلویمان جا گرفته است.
لذت زیبایی خال رخت از دل نرفت
وه که هندو بچه مینو بود چندان لذیذ
هوش مصنوعی: لذت زیبایی خال صورت تو از دل من پاک نشد، و چه باصفاست آن بچه هندو که همچون مینوست و بسیار دلپذیر است.
گاه مژگانت رباید از کفم دل، گاه خط
در گلستان رخت هم خار و هم ریحان لذیذ
هوش مصنوعی: گاهی مژگان تو دل مرا به دست میگیرد و در موقعی دیگر، طرح زیبای چهرهات در گلستان، هم مانند خار و هم مثل نعناع خوشبو است.
جان من از دوریت جانم به لب نزدیک شد
هوشمندان جان نپندارند بی جانان لذیذ
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری تو به شدت در تنگنا است و به مرز جان دادن نزدیک شده است. اما عاقلها نمیدانند که بیحالی و بیحیات بودن برای بیعاشقان لذت بخش نیست.
یاد خورشید رخت بر دل نماید آن چنان
بنده ای را پرتو خور در تک زندان لذیذ
هوش مصنوعی: یادگار خورشید چهرهات در دل روشنایی میبخشد و حتی در محبسی که در آن هستی، نور تابناک او لذتآور است.
خار خار غنچه پیکان مژگانت به جان
چون تبسمهای گل بر بلبل خوشخوان لذیذ
هوش مصنوعی: خار غنچه و تیر مژگانت، چون گلهای خوشبو به جان بلبل مینشیند.
خالدا بر روی زیبایش به فردوسم مخوان
آتش دوزخ مرا صدبار از آن بستان لذیذ
هوش مصنوعی: زیبایی او را به بهشت تشبیه نکن، چون عذاب جهنم را هزار بار از آن باغ خوشمزهاش برای من قابل تحملتر است.