گنجور

غزل شماره ۱۸

این چه نام است کزو سکه دین یافت رواج
شد ازو مملکت کفر و ظلالت تاراج
بندگانش همگی خرقه صد پاره به بر
پای بر تارک گردون و در آزرم ز تاج
بر رخ قلزم امکان و وجوب ار نشدی
ذاتش آمیخته می گشت بهم عذب و اجاج
شد نبی و ولی از جرعه جامش مدهوش
ابن عمران ارنی گفت و انا الحق حلاج
لی مع الله ورا خاصه بلند اورنگی است
نردبان گشت مر آن تخت شرف را معراج
بازم ار دست به دامن رسدت پیش از مرگ
ندهم از کف شود ار چرخ به بازی لجاج
ای خوش آن وقت که بینم رخ بزم آرایت
چون مه چارده بار دگر اندر شب داج
چند نالم به غم از تو به صد مرحله دور
و اری العیش لمثواک لهن الاحلاج
خالد از وصف تو نام آورئی می خواهد
ورنه آیینه خور نیست به صیقل محتاج

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این چه نام است کزو سکه دین یافت رواج
شد ازو مملکت کفر و ظلالت تاراج
هوش مصنوعی: این چه اسمی است که به خاطر آن، سکه‌ی دین رواج یافته و به واسطه‌اش کشورهای کفر و گمراهی به تاراج می‌روند؟
بندگانش همگی خرقه صد پاره به بر
پای بر تارک گردون و در آزرم ز تاج
هوش مصنوعی: همه بندگان او لباس‌هایی پاره به تن دارند، اما بر بالای آسمان با افتخار و احترام مانند تاج نشسته‌اند.
بر رخ قلزم امکان و وجوب ار نشدی
ذاتش آمیخته می گشت بهم عذب و اجاج
هوش مصنوعی: اگر وجود و ضرورت در ذات دریا در هم نمی آمیخت، آب شیرین و شور هرگز با هم ترکیب نمی شدند.
شد نبی و ولی از جرعه جامش مدهوش
ابن عمران ارنی گفت و انا الحق حلاج
هوش مصنوعی: ابن عمران، که یکی از پیامبران بود، به واسطه یک جرعه از جام معرفت مدهوش و حیرت‌زده شد. او در حالتی از شگفتی گفت: «خدا را بر من بنما» و در پاسخ به او، حلاج، که به وحدت وجود معروف است، گفت: «من حق هستم». این نشان‌دهنده عمق تجربه‌های الهی و عرفانی است که انسان‌ها می‌توانند به آن برسند.
لی مع الله ورا خاصه بلند اورنگی است
نردبان گشت مر آن تخت شرف را معراج
هوش مصنوعی: من در این دنیا با معانی خاصی از خداوند ارتباط دارم و همانند نردبانی می‌مانم که مرا به عالی‌ترین مقام‌ها و مرتبت‌ها می‌رساند، مانند معراجی که انسان را به جایگاه‌های بلند می‌برد.
بازم ار دست به دامن رسدت پیش از مرگ
ندهم از کف شود ار چرخ به بازی لجاج
هوش مصنوعی: اگر قبل از مرگ به یاری‌ام بیایی، هیچ‌گاه از دستت نخواهیم داد، حتی اگر دنیا با تمام لجاجتش بازی کند.
ای خوش آن وقت که بینم رخ بزم آرایت
چون مه چارده بار دگر اندر شب داج
هوش مصنوعی: چه لحظه‌ای زیبا خواهد بود زمانی که چهره زیبا و خوشت را دوباره ببینم، چهره‌ای که همچون ماه چهارده شب در آسمان نورانی است.
چند نالم به غم از تو به صد مرحله دور
و اری العیش لمثواک لهن الاحلاج
هوش مصنوعی: چند بار به خاطر تو درد و غم می‌خورم، در حالی که زندگی من در دوری از تو سپری می‌شود و به خاطر تو به شادی می‌رسم که سزاوار آن هستم.
خالد از وصف تو نام آورئی می خواهد
ورنه آیینه خور نیست به صیقل محتاج
هوش مصنوعی: خالد می‌خواهد که به زیبایی تو اشاره کند، اما خودت نیازی به تعریف نداری، زیرا مثل آینه‌ای هستی که نیازی به جلا ندارد.