غزل شماره ۱۳
ز رشک سرو قدت، سرو پای در خاک است
کتان پیرهن گل ز روت صد چاک است
کنایت از دهن توست سر جوهر فرد
برون ز دایره فهم و حد ادراک است
چو بگذری به سر کوی کشتگان غمت
هزار جان گرامیت بند فتراک است
نه دیده من مسکین نظاره باشد و بس
نظارهات همه شب چشم هشت افلاک است
مع الوجود زلال دهان و زلف کجت
چه جای چشمه حیوان و مار ضحاک است
بدان امید که باد بگذری به سرش
به رهگذار تو خالد فتاده چون خاک است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز رشک سرو قدت، سرو پای در خاک است
کتان پیرهن گل ز روت صد چاک است
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و قامت بلندی تو، سرو در زمین از حسادت خم شده است و پیراهن گل به خاطر زیبایی چهرهات صد تکه شده است.
کنایت از دهن توست سر جوهر فرد
برون ز دایره فهم و حد ادراک است
هوش مصنوعی: این سخن از تو نشاندهنده معنایی عمیق است و حقیقتی فراتر از فهم و درک ما را نمایان میکند.
چو بگذری به سر کوی کشتگان غمت
هزار جان گرامیت بند فتراک است
هوش مصنوعی: وقتی به سرکوچهای که پر از یاد آنانی است که بخاطر غم تو جان باختهاند میگذری، بدان که هزاران جان ارزشمند به پای تو فدای شدهاند.
نه دیده من مسکین نظاره باشد و بس
نظارهات همه شب چشم هشت افلاک است
هوش مصنوعی: چشم من فقط تماشاگر نیست؛ بلکه تو مانند نوری هستی که تمام شب را پر کرده و نگاه تو فراتر از زمین و آسمان است.
مع الوجود زلال دهان و زلف کجت
چه جای چشمه حیوان و مار ضحاک است
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی خالص و طبیعی لبها و موهای پیچیدهات، دیگر چه نیازی به چشمههای حیات و ماری مثل ضحاک است؟
بدان امید که باد بگذری به سرش
به رهگذار تو خالد فتاده چون خاک است
هوش مصنوعی: بدان که در امید و آرزوهای خود منتظر باش، چرا که کسی که به سر راه تو میرسد و در مسیر تو قرار میگیرد، مانند خاکی است که بر زمین افتاده و برای او هیچ ارزشی ندارد.