گنجور

هنگام دیدن کوه‌های مدینه منوره

عجایب نشاه ای زین دامن کهسار می‌آید
تو گویی با نسیم صبح بوی یار می‌آید
ز خاکش یافت تسکین زخم‌های سینه ریشم
تعالی الله چسان از مشک این کردار می‌آید
نشانی از هلال عید وصل دوست می‌بخشد
هر آن نقشی ز سم توسن رهوار می‌آید
ندانم از کجا می‌آید اما این قدر دانم
دمادم نفحه‌هایی طلبه عطار می‌آید
علامت‌های روز و شب به کلی از میان برخاست
ز بس نگسسته از هم پرتو انوار می‌آید
اگر نه جای آن سر حلقه مشکین غزالان است
چرا زین خاک بوی نافه تاتار می‌آید
بلی این جلوه‌گاه دلربای عالم‌آشوبی است
که تصویر نظیرش بر خرد دشوار می‌آید
بر هر ساحت دمی کان مایه جان جلوه‌گر گردد
ز خاکش تا به محشر نکهت گلزار می‌آید
نشانی از کف پایش به هر منزل که شد پیدا
از آن جا سرمه چشم اولوالابصار می‌آید
همه آزاده‌سروان بنده بالای او گردند
خرامان چون به عزم جلوه در رفتار می‌آید
ته این خاک چندان از شهیدان غمش پر شد
به رنگ لاله‌ها بیرون دل‌افگار می‌آید
نگین خاتم جم شد مرا هر دانه سرخی
ز شوق لعل او کز دیده خونبار می‌آید
دلا هشیار باش از پرتو حسن ازل کآنجا
تجلی‌ها دمادم بر دل هشیار می‌آید
به بیداریم دادند آنچه در خوابش نمی‌دیدم
سعادت بین مرا کز دولت بیدار می‌آید
سخن سر بسته تا کی با نسیم صبحدم خالد
شمیم خاک کوی احمد مختار می‌آید
امین لی مع الله محرم اسرار ما اوحی
زهی وصفش که گویی برتر از پندار می‌آید
شه تخت لعمرک شهسوار عرصه لولاک
مجلدها ثنایش ز ایزد دادار می‌آید
ز یُمن پای‌بوسش فرش را بر عرش تفضیل است
سعود نحس را انکار در این کار می‌آید
ز ایوان جلالش بر صفوف زائران قدس
صدای دور شو دور از در و دیوار می‌آید
زهی ایوان که کمتر بندگان آستان او
ز شاهنشاهی روی زمینش عار می‌آید
ز زیرین پایه‌اش شهباز فکرت تا فراز عرش
به مقصد نارسیده خونش از منقار می‌آید
جنون دوره دارد چرخ از سودای پابوسش
ازین معنی چنین در گردش دوار می‌آید
اگر ز اهل عنادم در رهش خاری خلد بر دل
کجا گلچین ز خار گلشنش آزار می‌آید
مرا تا تاری از گیسوی طرارش به چنگ افتد
کجا هرگز سخن از نافه تاتار می‌آید
زهی شاهی که ناید غیر اندر رشته وصفش
ز گنج عرش اعظم هر دری شهوار می‌آید
برد یکتاییش سررشته تشبیه را از کف
به نعتش چون کمال حسن در اشعار می‌آید
ثنایش از خرد در تنگنای امتناع افتاد
معاذ الله چسان از عقل این مقدار می‌آید
بود از آفرینش، آفرینش بادپیمایی
همین جان‌آفرین از عهده این کار می‌آید
جهان را می‌توان در دانه خشخاش جا کردن
ولی مدحش کجا در حیز گفتار می‌آید
کسی کاو هردو عالم زو به سلک انتظام آمد
چه سود ار گویمش بر سروران سردار می‌آید
از اسرار درونش جبرئیل آگه نخواهد شد
ز بهر شق صدرش گر دمی صد بار می‌آید
درین موسم بیابان طی مکن بیهوده ای حاجی
که بیت‌الله به طوف روضه دلدار می‌آید
به نام ایزد کریمی کز وجود فائض‌الجودش
در از دریا، گهر از خاره، گل از خار می‌آید
نیابی غنچه‌ای لب از تبسم باز ناکرده
اگر از حسن خلقش بحث در گلزار می‌آید
به حسن التفاتش می‌توان رستن در آن روزی
که از گردن‌فرازان ناله‌های زار می‌آید
گهی مه نیمه می‌گردد از اعجار سرانگشتش
گهی بر تشنگان از پنج او انهار می‌آید
سخن با مشک چین از چین گیسویش خطا باشد
که این هر خسته را مرهم وزان آزار می‌آید
نه تنها آهوی وحشی به تصدیقش زبان بگشاد
ز سنگ خاره بر اعجاز او اقرار می‌آید
به اندک مدتی رفت و بیامد باز راهی را
که بر پیک خرد پیمودنش دشوار می‌آید
ملائک تا به سدره صف کشیده بر سر راهش
بشارت گوی کاینک سید مختار می‌آید
اگر بر مشتری خورشید رویش جلوه‌گر گردد
مه کنعان به نقد جان سوی بازار می‌آید
ز هجرش چوب می‌نالید زار و تو نمی‌میری
اگر مردی، ترا زین زندگانی عار می‌آید
گهی داده است نسبت قد و رخسارش به سرو و گل
خرد شرمنده این فکر ناهموار می‌آید
اگر از مهر گویی پرتوی از نور او باشد
وگر گل قطره‌ای خوی زان گل رخسار می‌آید
بود یک جذبه از عشق وی و یک پرتو از رویش
نیاز از بیدلان و ناز از دلدار می‌آید
ازو خیزد تجلی از درخت وادی ایمن
وزو بر طور موسی طالب دیدار می‌آید
ازو هل من مزید از بایزید تشنه لب برخواست
وزو بانگ اناالحق بر فراز دار می‌آید
بود حرف مفید و مختصر در بحث نیرویش
برون از آستینش پنجه قهار می‌آید
ز جودش ابر اگر بر خویش گرید جای آن دارد
کفش را صد هزاران خنده بر ابحار می‌آید
اگر برچکد یک قطره از دریای احسانش
به خشکی هر طرف صد قلزم ز خار می‌آید
درین معنی حکیم کوردل اندر غلط افتاد
وساطت زوست گفت از گنبد دوار می‌آید
ز سر سینه پاک وی از نص الم نشرح
همین دانی و بس کان مخزن اسرار می‌آید
گدازد انبیا را زهره اندر موقف محشر
اگر نه جلوه‌گر در عرصه اظهار می‌آید
کند ناموس اکبر فخرها از غاشیه داریش
بلی زین نکته بر خیل ملک سالار می‌آید
سخن در وصف او زین پایه بس بالاتر است اما
اگر برتر روم نا اهل را انکار می‌آید
به بزم قدسیان چون نکته از فضل بشر رانند
نخستین از مهاجر وآنگه از انصار می‌آید
جوانمردان گردون‌جاه دشمن‌سوز شیرافکن
که اوصاف پیمبر در همه تکرار می‌آید
ز جود خویش گو شرمنده شو ای حاتم طایی
کز آن گردن فرازان بحث از ایثار می‌آید
نه چون آن مهتر آزادگان، سرمایه ایمان
که در هر منقبت سر دفتر ابرار می‌آید
صدیق سرور و صدیق اکبر آنکه در شانش
به قرآن ثانی اثنین اذهما فی الغار می‌آید
ملائک ژنده‌پوش از خرقه پشمینه اویند
نوید ارتضایش ز ایزد دادار می‌آید
به کام مار پا بگذاشت تا زو دوست نازارد
تو این یاری نپنداری که از هر یار می‌آید
مگر کشورستان تاج‌بخش خرقه پشمینی
که با عزمش مقارن سطوت قهار می‌آید
گریزد از شکوهش دیو دون چون پشه صرصر
بجز وی کی چنین کردار از دیار می‌آید
ز علم و حلم و عدل و فضل و عرفان و کمالاتش
خرد سرگشته‌تر از گردش پرگار می‌آید
فرانگرفته در هردو سرا هردو سر از پایش
چنین باشد کسی کز بخت برخوردار می‌آید
بیا و داستان پور دستان را قلم درکش
که بحث از گیر و دار حیدر کرار می‌آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عجایب نشاه ای زین دامن کهسار می‌آید
تو گویی با نسیم صبح بوی یار می‌آید
هوش مصنوعی: عجایب و زیبایی‌هایی که از دامن کوهسار می‌آید، به‌گونه‌ای است که انگار بوی محبوب با نسیم صبح در فضا پخش می‌شود.
ز خاکش یافت تسکین زخم‌های سینه ریشم
تعالی الله چسان از مشک این کردار می‌آید
هوش مصنوعی: از خاکش آرامش زخم‌های دل من به دست آمد. شگفتا که چگونه این رفتار از مشک اتفاق می‌افتد.
نشانی از هلال عید وصل دوست می‌بخشد
هر آن نقشی ز سم توسن رهوار می‌آید
هوش مصنوعی: هر بار که نشانی از هلال عید و دیدار محبوب به دست می‌آید، آن حس و حال زیبا و تازه‌ای که از حرکت نرم و آزادانه‌ی اسب به ذهن می‌رسد، مرا به یاد می‌آورد.
ندانم از کجا می‌آید اما این قدر دانم
دمادم نفحه‌هایی طلبه عطار می‌آید
هوش مصنوعی: نمی‌دانم این احساس از کجا سرچشمه می‌گیرد، اما می‌دانم که هر لحظه عطر و بوی خوشی از عطار به مشامم می‌رسد.
علامت‌های روز و شب به کلی از میان برخاست
ز بس نگسسته از هم پرتو انوار می‌آید
هوش مصنوعی: نورهای روز و شب دیگر هیچ نشانه‌ای از خود نشان نمی‌دهند، زیرا پرتوهایی که به هم پیوسته‌اند، بی‌وقفه می‌تابند.
اگر نه جای آن سر حلقه مشکین غزالان است
چرا زین خاک بوی نافه تاتار می‌آید
هوش مصنوعی: اگر در این مکان جایگاه سر حلقه زیبای غزالان نیست، پس چرا از این خاک بوی خوش و دل‌انگیز نافه‌ی تاتاری به مشام می‌رسد؟
بلی این جلوه‌گاه دلربای عالم‌آشوبی است
که تصویر نظیرش بر خرد دشوار می‌آید
هوش مصنوعی: این مکان زیبایی است که دنیای شگفت‌انگیز در آن جلوه‌گری می‌کند و تصاویری مانند آن به سادگی در ذهن نمی‌گنجد.
بر هر ساحت دمی کان مایه جان جلوه‌گر گردد
ز خاکش تا به محشر نکهت گلزار می‌آید
هوش مصنوعی: در هر لحظه‌ای که روح زندگی خود را نشان می‌دهد، از خاک تا روز قیامت، بوی خوش باغ گل به مشام می‌رسد.
نشانی از کف پایش به هر منزل که شد پیدا
از آن جا سرمه چشم اولوالابصار می‌آید
هوش مصنوعی: هر جا که او پا می‌گذارد، نشانه‌هایی از وجودش باقی می‌ماند و از همان جا، از دیدگان افراد صاحب‌نظر و آگاه، آگاهی و بینش عمیق به وجود می‌آید.
همه آزاده‌سروان بنده بالای او گردند
خرامان چون به عزم جلوه در رفتار می‌آید
هوش مصنوعی: همه انسان‌های آزاد و بزرگ، در هنگام ورود او، همچون سربازان با احترام و ناز، به دور او جمع می‌شوند و رفتار او را با دقت و توجه دنبال می‌کنند.
ته این خاک چندان از شهیدان غمش پر شد
به رنگ لاله‌ها بیرون دل‌افگار می‌آید
هوش مصنوعی: در این خاک، غم‌های شهیدان به اندازه‌ای انباشته شده است که رنگ لاله‌ها حکایت از دل‌تنگی و اندوه آن‌ها می‌کند.
نگین خاتم جم شد مرا هر دانه سرخی
ز شوق لعل او کز دیده خونبار می‌آید
هوش مصنوعی: نگین انگشتری‌ام به خاطر زیبایی او به رنگ سرخ درآمده و هر دانه به خاطر احساس شوقی که نسبت به او دارم، اشکی از چشمم می‌ریزد.
دلا هشیار باش از پرتو حسن ازل کآنجا
تجلی‌ها دمادم بر دل هشیار می‌آید
هوش مصنوعی: ای دل، هوشیار باش! چرا که زیبایی ابدی و بی‌نظیر از زمان‌های گذشته همواره در حال تجلی است و این تجلی‌ها پیوسته بر دل هوشیار نازل می‌شوند.
به بیداریم دادند آنچه در خوابش نمی‌دیدم
سعادت بین مرا کز دولت بیدار می‌آید
هوش مصنوعی: در بیداری به من چیزهایی داده‌اند که در خواب هرگز نمی‌دیدم. خوشبختی‌ام را ببین که از نعمت بیداری به من می‌رسد.
سخن سر بسته تا کی با نسیم صبحدم خالد
شمیم خاک کوی احمد مختار می‌آید
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم تا کی با عشق و محبت این بوی دل‌انگیز خاک کوی احمد مختار را احساس کنم؟ نسیم صبحگاهی که حامل این عطر است، پیوسته در حال وزیدن است.
امین لی مع الله محرم اسرار ما اوحی
زهی وصفش که گویی برتر از پندار می‌آید
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره می‌شود که در نزد خداوند مورد اعتماد است و رازهای او را می‌داند. وصف او چنان زیباست که فراتر از تصورات ما به نظر می‌رسد.
شه تخت لعمرک شهسوار عرصه لولاک
مجلدها ثنایش ز ایزد دادار می‌آید
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که عمرت پایدار باد، تو شایسته‌ی سوارکار میدان لولاک هستی؛ نام نیک تو از سوی خداوند متعال می‌آید.
ز یُمن پای‌بوسش فرش را بر عرش تفضیل است
سعود نحس را انکار در این کار می‌آید
هوش مصنوعی: به سبب زیارت او، فرشی که بر عرش گسترده شده، برتری دارد. در این ماجرا، بدی‌ها و شومی‌ها رد می‌شوند.
ز ایوان جلالش بر صفوف زائران قدس
صدای دور شو دور از در و دیوار می‌آید
هوش مصنوعی: صدای دوری از ایوان بزرگ او به گوش می‌رسد و زائران قدس را به خود جلب می‌کند، گویی که ندا می‌دهد دور شو و از دیوارها و درها فاصله بگیر.
زهی ایوان که کمتر بندگان آستان او
ز شاهنشاهی روی زمینش عار می‌آید
هوش مصنوعی: آه از این کاخ که بندگان او کمتر از مقام شاهنشاهی خود در زمین خجالت می‌کشند.
ز زیرین پایه‌اش شهباز فکرت تا فراز عرش
به مقصد نارسیده خونش از منقار می‌آید
هوش مصنوعی: شهباز فکر انسان از پایین‌ترین نقطه‌اش به سوی عرش معنوی پرواز می‌کند، اما به مقصد نرسیده و از منقار او خون و رنج می‌ریزد.
جنون دوره دارد چرخ از سودای پابوسش
ازین معنی چنین در گردش دوار می‌آید
هوش مصنوعی: دیوانگی دوره‌های خاصی دارد و به خاطر آرزوی نزدیک شدن به محبوب، چرخ زمان به این دلیل در حال چرخش و تغییر است.
اگر ز اهل عنادم در رهش خاری خلد بر دل
کجا گلچین ز خار گلشنش آزار می‌آید
هوش مصنوعی: اگر از افرادی باشم که در مسیر او موانعی وجود دارد، چطور می‌توانم به دلم شادابی و خوشی بیاورم وقتی که در باغش به جای گل، فقط خاری از درد و رنج حس می‌کنم؟
مرا تا تاری از گیسوی طرارش به چنگ افتد
کجا هرگز سخن از نافه تاتار می‌آید
هوش مصنوعی: تا زمانی که یک تار موی گیسوی محبوبم به دستم بیفتد، هرگز سخن از بوی خوش گل نخواهم گفت.
زهی شاهی که ناید غیر اندر رشته وصفش
ز گنج عرش اعظم هر دری شهوار می‌آید
هوش مصنوعی: چه خوب است حکومتی که هیچ چیزی جز وصف او در توصیفش وجود ندارد. از گنجینهٔ بلند عرش، هر دروازه‌ای پر از زیبایی و جذابیت می‌باشد.
برد یکتاییش سررشته تشبیه را از کف
به نعتش چون کمال حسن در اشعار می‌آید
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و یکتایی خداوند اشاره دارد. شاعر می‌گوید که هیچ تشبیهی نمی‌تواند به او بپردازد و ویژگی‌های بی‌نظیرش به اندازه‌ای است که در اشعار خود به کمال زیبایی می‌درخشد. در واقع، خالق دارای ویژگی‌هایی است که فراتر از هر توصیف و مقایسه‌ای است.
ثنایش از خرد در تنگنای امتناع افتاد
معاذ الله چسان از عقل این مقدار می‌آید
هوش مصنوعی: دیوانگی انسان باعث شده تا حتی ستایش او از دانایی به جایی نرسد. چگونه می‌تواند عقل با این همه محدودیت چنین زیبایی را درک کند؟
بود از آفرینش، آفرینش بادپیمایی
همین جان‌آفرین از عهده این کار می‌آید
هوش مصنوعی: از آغاز خلقت، خالق این پرنده‌ی آسمانی به خوبی از عهده‌ی این کار برمی‌آید.
جهان را می‌توان در دانه خشخاش جا کردن
ولی مدحش کجا در حیز گفتار می‌آید
هوش مصنوعی: می‌توان همه‌چیز را در یک دانه کوچک جا داد، اما ستودن و توصیف آن کار آسانی نیست.
کسی کاو هردو عالم زو به سلک انتظام آمد
چه سود ار گویمش بر سروران سردار می‌آید
هوش مصنوعی: آدمی که در هر دو جهان، یعنی دنیای مادی و معنوی، به نظم و ترتیب دست یافته است، چه فایده‌ای دارد اگر بگویم او در بین بزرگان و سرداران خودنمایی می‌کند؟
از اسرار درونش جبرئیل آگه نخواهد شد
ز بهر شق صدرش گر دمی صد بار می‌آید
هوش مصنوعی: جبرئیل از رازهای درون او مطلع نخواهد شد، حتی اگر بارها برای باز کردن سینه‌اش بیاید.
درین موسم بیابان طی مکن بیهوده ای حاجی
که بیت‌الله به طوف روضه دلدار می‌آید
هوش مصنوعی: در این فصل، در بیابان به طور بی‌هدف نگرد، ای زائر؛ زیرا خانه خدا به طور واقعی در دل محبوبش قرار دارد و به آنجا می‌آید.
به نام ایزد کریمی کز وجود فائض‌الجودش
در از دریا، گهر از خاره، گل از خار می‌آید
هوش مصنوعی: به نام خداوند بخشنده و مهربان که از وجود نیکو و فراوانش، دریاها گوهر می‌آورند و گل‌ها از خارها روی می‌زنند.
نیابی غنچه‌ای لب از تبسم باز ناکرده
اگر از حسن خلقش بحث در گلزار می‌آید
هوش مصنوعی: اگر در میان گل‌ها به زیبایی و خوش‌خلق بودن کسی اشاره شود، به هیچ‌وجه نمی‌توانی غنچه‌ای را پیدا کنی که لبخندش را باز نکرده باشد.
به حسن التفاتش می‌توان رستن در آن روزی
که از گردن‌فرازان ناله‌های زار می‌آید
هوش مصنوعی: با توجه به توجه و نیکی او، می‌توان در روزی که از افراد بلندمرتبه صدای ناله و فریاد به گوش می‌رسد، نجات پیدا کرد.
گهی مه نیمه می‌گردد از اعجار سرانگشتش
گهی بر تشنگان از پنج او انهار می‌آید
هوش مصنوعی: گاهی ماه به طور نیمه درخشان می‌شود و از جادوگری انگشتانش، گاهی هم آب‌های پنج‌گانه‌اش بر تشنگان نازل می‌شود.
سخن با مشک چین از چین گیسویش خطا باشد
که این هر خسته را مرهم وزان آزار می‌آید
هوش مصنوعی: گفتن به فردی که موهایش را با مشک می‌چینند، نادرست است؛ زیرا این فرد نه تنها برای خود عذابی ندارد، بلکه می‌تواند درمانی برای دیگران باشد.
نه تنها آهوی وحشی به تصدیقش زبان بگشاد
ز سنگ خاره بر اعجاز او اقرار می‌آید
هوش مصنوعی: حتی آهوی وحشی نیز به تأیید او زبان باز کرده و از سختی سنگ به معجزه‌اش اعتراف می‌کند.
به اندک مدتی رفت و بیامد باز راهی را
که بر پیک خرد پیمودنش دشوار می‌آید
هوش مصنوعی: او به سرعت به جایی رفت و دوباره برگشت؛ مسیری را طی کرد که برای عقل و خرد درک و پیمودن آن دشوار است.
ملائک تا به سدره صف کشیده بر سر راهش
بشارت گوی کاینک سید مختار می‌آید
هوش مصنوعی: فرشته‌ها در کنار درخت سدره صف بسته‌اند و در انتظار آمدن او هستند تا به دیگران بگویند که آقا و سرور انتخاب شده در حال آمدن است.
اگر بر مشتری خورشید رویش جلوه‌گر گردد
مه کنعان به نقد جان سوی بازار می‌آید
هوش مصنوعی: اگر خورشید زیبایی‌اش را به مشتری نشان دهد، ماه کنعان نیز به خاطر ارزش زندگی‌اش به بازار می‌آید.
ز هجرش چوب می‌نالید زار و تو نمی‌میری
اگر مردی، ترا زین زندگانی عار می‌آید
هوش مصنوعی: از دوری او چوب درخت به شدت ناله می‌کند و اگر تو مردی، همچنان زنده می‌مانی. به نظر می‌رسد زندگی برایت ناپسند است.
گهی داده است نسبت قد و رخسارش به سرو و گل
خرد شرمنده این فکر ناهموار می‌آید
هوش مصنوعی: گاهی او قیاس قد و چهره‌اش را به سرو و گل می‌زند، اما این فکر باعث شرم و ناامیدی من می‌شود.
اگر از مهر گویی پرتوی از نور او باشد
وگر گل قطره‌ای خوی زان گل رخسار می‌آید
هوش مصنوعی: اگر درباره عشق و محبت سخن بگوییم، این عشق خود نشانه‌ای از نور و زیبایی اوست. حتی اگر بخواهیم از گل و زیبایی آن صحبت کنیم، این زیبایی و لطافت به خاطر همان عشق و محبت است که در چهره و سیمای او بازتاب دارد.
بود یک جذبه از عشق وی و یک پرتو از رویش
نیاز از بیدلان و ناز از دلدار می‌آید
هوش مصنوعی: عشق او باعث جذبه‌ای در دل‌ها شده و نوری از چهره‌اش به زندگی نیازمندان می‌بخشد. این زیبایی و ناز او از دل باشتاب و بی‌تابی عاشقان ناشی می‌شود.
ازو خیزد تجلی از درخت وادی ایمن
وزو بر طور موسی طالب دیدار می‌آید
هوش مصنوعی: نور و روشنی از درختان وادی ایمن منتشر می‌شود و از همان نور بر کوه طور، موسی به دنبال دیدار با خالق می‌آید.
ازو هل من مزید از بایزید تشنه لب برخواست
وزو بانگ اناالحق بر فراز دار می‌آید
هوش مصنوعی: از او کمک و نیازی دوباره خواستند. بایزید که تشنه و تشنه لب بود، از جا برخاست و با صدای بلند گفت: "من حقیقت را اعلام می‌کنم."
بود حرف مفید و مختصر در بحث نیرویش
برون از آستینش پنجه قهار می‌آید
هوش مصنوعی: در اینجا، بیان می‌شود که در یک گفت‌وگو یا بحث، کلامی که به خوبی و به طور مختصر ارائه شود، به گونه‌ای قوی و اثرگذار است که توانایی و قدرت فرد را به وضوح نشان می‌دهد.
ز جودش ابر اگر بر خویش گرید جای آن دارد
کفش را صد هزاران خنده بر ابحار می‌آید
هوش مصنوعی: اگر ابر از رحمت او بر زمین ببارد، جایی برای گلایه نیست و خود را در این حال شایسته می‌داند، زیرا در این صورت، شادی‌های بی‌شماری بر موجودات جاری می‌شود.
اگر برچکد یک قطره از دریای احسانش
به خشکی هر طرف صد قلزم ز خار می‌آید
هوش مصنوعی: اگر تنها یک قطره از دریای مهربانی او بر روی زمین بیفتد، به هر سو صدها چشمه زنده و سرسبز پدید می‌آید.
درین معنی حکیم کوردل اندر غلط افتاد
وساطت زوست گفت از گنبد دوار می‌آید
هوش مصنوعی: در این معنا، شخصی نادان به اشتباه افتاده و تصور کرده که دانشی از نوعی واسطه‌گری وجود دارد، حال آنکه این آگاهی از گردش آسمان ناشی می‌شود.
ز سر سینه پاک وی از نص الم نشرح
همین دانی و بس کان مخزن اسرار می‌آید
هوش مصنوعی: از دل پاک این شخص، علم و دانشی سرچشمه می‌گیرد که به تمامی مسلمانان روشن است. او همچون منبعی است که اسرار و رازهای زیادی را به همراه دارد.
گدازد انبیا را زهره اندر موقف محشر
اگر نه جلوه‌گر در عرصه اظهار می‌آید
هوش مصنوعی: پیامبران در روز قیامت به شدت دچار ترس و اضطراب می‌شوند، مگر اینکه جلوه‌ای از حقایق بر آن‌ها نمایان شود که آرامش و قدرت را به آن‌ها بازگرداند.
کند ناموس اکبر فخرها از غاشیه داریش
بلی زین نکته بر خیل ملک سالار می‌آید
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم این بیت را به زبان ساده‌تری بیان کنیم، می‌توان گفت: "نام بزرگ اکبر، مانند یک زینت و افتخار برای اوست و این نکته باعث می‌شود که در صف طولانی فرمانروایان برجسته، او بیشتر دیده شود."
سخن در وصف او زین پایه بس بالاتر است اما
اگر برتر روم نا اهل را انکار می‌آید
هوش مصنوعی: سخن درباره او به قدری والاتر از این است که بتوانم به خوبی بیانش کنم، اما اگر بخواهم فراتر بروم، برای ناآگاهان دشوار است که آن را درک کنند.
به بزم قدسیان چون نکته از فضل بشر رانند
نخستین از مهاجر وآنگه از انصار می‌آید
هوش مصنوعی: در میهمانی ملایکان، زمانی که فضیلت انسان را مطرح می‌کنند، ابتدا از مهاجران، سپس از انصار یاد می‌شود.
جوانمردان گردون‌جاه دشمن‌سوز شیرافکن
که اوصاف پیمبر در همه تکرار می‌آید
هوش مصنوعی: جوانمردان در آسمان، دشمنان را از بین می‌برند و مانند شیر قدرتمند عمل می‌کنند، به طوری که ویژگی‌های پیامبران در هر زمان و مکان در آن‌ها نمود پیدا می‌کند.
ز جود خویش گو شرمنده شو ای حاتم طایی
کز آن گردن فرازان بحث از ایثار می‌آید
هوش مصنوعی: حالا ای حاتم طایی، از بخشندگی‌های خود خجالت بکش، چرا که از این ویژگی تو، کسانی که خود را برتر می‌دانند، به موضوع ایثار می‌پردازند.
نه چون آن مهتر آزادگان، سرمایه ایمان
که در هر منقبت سر دفتر ابرار می‌آید
هوش مصنوعی: این روایت بیان می‌کند که مانند آن بزرگمرد آزادگان نیستند، یعنی ایمان آنها به گونه‌ای است که در هر فضیلت و ویژگی نیک، همواره درخشان و برجسته جلوه می‌کند.
صدیق سرور و صدیق اکبر آنکه در شانش
به قرآن ثانی اثنین اذهما فی الغار می‌آید
هوش مصنوعی: این شعر به شخصیت والای صدیق اکبر اشاره دارد، که در قرآن نام او به عنوان کسی که در غار همراه پیامبر بود، ذکر شده است. او به عنوان صداقتی بزرگ و همراهي وفادار در تاریخ اسلام شناخته می‌شود.
ملائک ژنده‌پوش از خرقه پشمینه اویند
نوید ارتضایش ز ایزد دادار می‌آید
هوش مصنوعی: فرشتگان در لباس‌های کهنه و ساده از جلوه‌ی عارفانه و زهد او با خبرند و بشارت موفقیت و پسندیدگی او از سوی خداوند می‌رسد.
به کام مار پا بگذاشت تا زو دوست نازارد
تو این یاری نپنداری که از هر یار می‌آید
هوش مصنوعی: شخصی برای حفظ دوستی‌اش پا بر روی دشواری‌های زندگی می‌گذارد، تا مبادا دوستش آزرده خاطر شود. تو هم فکر نکن که این نوعی دوستی نیست، زیرا در واقع این تلاش از سوی هر دوستی ممکن است.
مگر کشورستان تاج‌بخش خرقه پشمینی
که با عزمش مقارن سطوت قهار می‌آید
هوش مصنوعی: شاید سرزمین تاج‌دار خرقه پشمی، با اراده‌اش به قدرت و اقتدار دست می‌یابد.
گریزد از شکوهش دیو دون چون پشه صرصر
بجز وی کی چنین کردار از دیار می‌آید
هوش مصنوعی: دیوی که از قدرت و شکوه او فرار می‌کند، مانند پشه‌ای در برابر طوفان است. جز خود او، هیچ کس دیگری نمی‌تواند چنین رفتاری از جایی دیگری از دنیا داشته باشد.
ز علم و حلم و عدل و فضل و عرفان و کمالاتش
خرد سرگشته‌تر از گردش پرگار می‌آید
هوش مصنوعی: انسان با دانش، بردباری، انصاف، فضیلت، عمیق‌ترین شناخت و کمالاتش، چنان حیران و سردرگم است که عقل او از پی‌گرفتن و درک این موضوعات هم ناتوان می‌ماند.
فرانگرفته در هردو سرا هردو سر از پایش
چنین باشد کسی کز بخت برخوردار می‌آید
هوش مصنوعی: کسی که از سرنوشت خوب برخوردار است، در هر دو دنیا (دنیا و آخرت) از همه جهات راضی و خوشبخت خواهد بود.
بیا و داستان پور دستان را قلم درکش
که بحث از گیر و دار حیدر کرار می‌آید
هوش مصنوعی: بیا و داستان پور دستان را بنویس که موضوع به حیدر کرار و ماجراهای او می‌رسد.