گنجور

در وصف حضرت رضا (علیه السلام) هنگام زیارت

این بارگاه کیست که از عرش برتر است
وز نور گنبدش همه عالم منور است
وز شرم شمسهای زرش کعبتین شمس
در تخته نرد چرخ چهارم به ششدر است
وز انعکاس صورت گل آتشین او
بر سنگ جای لغزش پاس سمندر است
نعمان خجل ز طرح اساس خورنق است
کسری شکسته دل پی طاق مکسر است
بهر نگاهبانی کفش مسافران
بر درگهش هزار چو خاقان و قیصر و است
این بارگاه قافله سالار اولیاست
این خوابگاه نور دو چشم پیمبر است
این جای حضرتی است که از شرق تا به غرب
از قاف تا به قاف جهان سایه گستر است
این روضه رضاست که فرزند کاظم است
سیراب نوگلی ز گلستان جعفر است
سرو سهی ز گلشن سلطان انبیاست
نوباوه حدیقه زهرا و حیدر است
مرغ خرد به کاخ کمانش نمی پرد
بر کعبه کسی مجال عبور کبوتر است
تا همچو جان زمین تن پاکش به بر گرفت
او را هزار فخر برین چرخ اخضر است
بر اهل باطن آنچه ز اسرار ظاهر است
در گوشه ضمیر مصفاش مضمر است
خورشید کسب نور کند از جمال او
آری جزا موافق احسان مقرر است
آن کس به بندگیش شد آزاد از دو کون
ننگش ز تاج سلطنت هفت کشور است
برگرد حاجیا بسوی مشهدش روان
کآنجا توقفی نه چو صد حج اکبر است
بی طی ظلمت آب خضر نوش بر درش
کاین دولتی است رشک روان سکندر است
بتوان شنید بوی محمد ز تربتش
مشتق بلی دلیل به معنای مصدر است
از موج فتنه خرد شدی کشتی زمین
گرنه ورا ز سلسله آل لنگر است
زوار بر حریم وی آهسته پا نهید
کز خیل قدسیان همه فرشش ز شهپر است
غلمان خلد کاکل خود دست بسته اند
پیوسته کارشان همه جاروب این در است
شاها ستایش تو به عقل و زمان من
کی می توان که فضل تو از عقل برتر است
اصاف چون تو پادشهی از من گدا
صیقل زدن به آینه مهر انور است
جانا به شاه مسند لولاک کز شرف
بر تارک شهان اولوالعزم افسر است
آنگه به حق آنکه بر اوراق روزگار
بابی ز دفتر هنرش باب خیبر است
دیگر به نور عصمت آن کس که نام او
قفل زبان و حیرت مرد هنرور است
آنگه به سوز سینه آن زهر خورده ای
کز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است
دیگر به خون ناحق سلطان کربلا
کز وی کنار چرخ به خونابه احمر است
وانگه به حق آنکه ز بحر مناقبش
انشای بوفراس ز یک قطره کمتر است
دیگر به روح اقدس باقر که قلب او
سر مخزن جواهر اسرار را در است
وانگه به نور باطن جعفر که سینه اش
بحر لبالب از در عرفان داور است
دیگر به حق موسی کاظم که بعد از او
بر زمره اعاظم اشراف سرور است
وانگه به قرص طلعت تو کز اشعه اش
شرمنده ماه چهارده و شمس خاور است
دیگر به نیکی تقی و پاکی نقی
آنگه به عسگری که همه جسم جوهر است
وانگه به عدل پادشهی کز سیاستش
با بره شیر شرزه بسی به ز مادر است
بر خالد آر رحم کم پیوسته همچو بید
لرزان ز بیم زمزمه روز محشر است
تو پادشاه دادگری، این گدای زار
مغلوب دیو سرکش نفس ستمگر است
از لطف چون تو شاه، ستمدیده بنده ای
از جور اگر خلاص شود، وه، چه در خور است
نا اهلم و سزای نوازش نیم، ولی
نا اهل و اهل پیش کریمان برابر است
پیکی فرست بهر من بینوا به هند
سوی کسی که خاک درش مشک اذفر است
سالار کاروان طریق هدایت است
آگاه سر بندگی حی اکبر است
آسوده رهروی است به سر منزل بقا
پنهان به مکمن حرم قدس رهبر است
دیو مرید در نظر هر مرید او
مانند پشه در گذر باد صر صر است
وز نام نامیش بود این نکته آشکار
کز جان و دل زخیل غلامان این در است
دارم ز چشم پر فن او چشم رحمتی
ما مفلسیم و دیده او کیمیاگر است
نه نه که من شکسته ام و دارم این امید
زر سازدم که با نگهش مس همه زر است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این بارگاه کیست که از عرش برتر است
وز نور گنبدش همه عالم منور است
هوش مصنوعی: این مکان مقدس کیست که بالاتر از عرش الهی قرار گرفته و نور dome آن تمام جهان را روشن کرده است؟
وز شرم شمسهای زرش کعبتین شمس
در تخته نرد چرخ چهارم به ششدر است
هوش مصنوعی: از شرم نور خورشیدهای زرین، کعبه مانند خورشید در تخته نرد، چرخ چهارم به شش پر است.
وز انعکاس صورت گل آتشین او
بر سنگ جای لغزش پاس سمندر است
هوش مصنوعی: از بازتاب چهره‌ی شگفت‌انگیز او بر روی سنگ، کلمات نشان از سرگشتگی و ناپایداری سمندر دارد.
نعمان خجل ز طرح اساس خورنق است
کسری شکسته دل پی طاق مکسر است
هوش مصنوعی: نعمان، با وجود جایگاهش، از اساس و بنیاد خورنق خجالت می‌کشد. چنین ملکی (کسری) هم در دلش شکسته و هم به دنبال طاقی معیوب و آشفته است.
بهر نگاهبانی کفش مسافران
بر درگهش هزار چو خاقان و قیصر و است
هوش مصنوعی: برای حفاظت از مسافران، هزاران نفر مانند پادشاهان بزرگ در درگاه او ایستاده‌اند.
این بارگاه قافله سالار اولیاست
این خوابگاه نور دو چشم پیمبر است
هوش مصنوعی: این مکان، محل استراحت و جمع‌آوری بهترین‌ها و اولیا است و همچنین جایی است که چشم‌های پیامبر به نور آن روشن می‌شود.
این جای حضرتی است که از شرق تا به غرب
از قاف تا به قاف جهان سایه گستر است
هوش مصنوعی: این مکان مربوط به وجود مقدسی است که از سمت شرق تا غرب و از یک سر دنیا تا سر دیگر آن، سایه‌اش گسترش یافته است.
این روضه رضاست که فرزند کاظم است
سیراب نوگلی ز گلستان جعفر است
هوش مصنوعی: این مکان زیبا و دل‌انگیز به امام رضا تعلق دارد، که فرزند امام کاظم است. در اینجا، جوانی با طراوت و سرشار از زیبایی از گلستان امام جعفر صادق پرورش یافته است.
سرو سهی ز گلشن سلطان انبیاست
نوباوه حدیقه زهرا و حیدر است
هوش مصنوعی: در باغ بهشت، درختی بلند و زیبا وجود دارد که نماد شرافت و بزرگی است و به نوعی به خاندان پیامبر و اهل بیت اشاره می‌کند. این درخت، نماد اصلی و برتری در بین گل‌ها و گیاهان است که به رویش زیبایی و فضائل آنها می‌بالد.
مرغ خرد به کاخ کمانش نمی پرد
بر کعبه کسی مجال عبور کبوتر است
هوش مصنوعی: مرغ خرد نمی‌تواند به کاخ کمان پرواز کند، زیرا در کعبه تنها به برخی اجازه عبور می‌دهند و این نشان‌دهنده محدودیت‌ها و شرایط خاص است.
تا همچو جان زمین تن پاکش به بر گرفت
او را هزار فخر برین چرخ اخضر است
هوش مصنوعی: او با پاکی و زیبایی‌اش مانند جان زمین، از بی‌نظیری‌های خود در برابر آسمان سبز فخر می‌کند.
بر اهل باطن آنچه ز اسرار ظاهر است
در گوشه ضمیر مصفاش مضمر است
هوش مصنوعی: بر کسانی که به معرفت باطنی و درونی تعلق دارند، آنچه از رازهای دنیای ظاهری است، در عمق وجودشان به وضوح وجود دارد.
خورشید کسب نور کند از جمال او
آری جزا موافق احسان مقرر است
هوش مصنوعی: خورشید از زیبایی او نور می‌گیرد و به همین خاطر پاداش، بر اساس اعمال نیک تعیین شده است.
آن کس به بندگیش شد آزاد از دو کون
ننگش ز تاج سلطنت هفت کشور است
هوش مصنوعی: کسی که در خدمت او قرار گیرد، از هر دو جهان آزاد می‌شود و ننگش از تاج سلطنت بر هفت کشور کمتر است.
برگرد حاجیا بسوی مشهدش روان
کآنجا توقفی نه چو صد حج اکبر است
هوش مصنوعی: ای حاجی، به سوی مشهد برو، زیرا که آنجا آرامشی است که ارزشی برابر با صد حج اکبر دارد.
بی طی ظلمت آب خضر نوش بر درش
کاین دولتی است رشک روان سکندر است
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، کسی که از آب خضر می‌نوشد، در حقیقت به دروازه‌ای وارد می‌شود که این سرزمین، خود حکایتی از ثروت و زیبایی دارد، به گونه‌ای که حتی سکندر نیز به آن غبطه می‌خورد.
بتوان شنید بوی محمد ز تربتش
مشتق بلی دلیل به معنای مصدر است
هوش مصنوعی: بویا می‌توان از خاک مدفن محمد (ص) عطر و بوی او را حس کرد، زیرا وجود او منبعی از معانی عمیق و بی‌نظیر است.
از موج فتنه خرد شدی کشتی زمین
گرنه ورا ز سلسله آل لنگر است
هوش مصنوعی: کشتی زمین به خاطر مشکلات و فتنه‌ها دچار تلاطم شده، به جز اینکه این کشتی به رشته‌ای از نسل آل، که مانند لنگر عمل می‌کند، وابسته است.
زوار بر حریم وی آهسته پا نهید
کز خیل قدسیان همه فرشش ز شهپر است
هوش مصنوعی: به آرامی و با احترام به حریم او قدم بگذارید، زیرا فرش او از جمع فرشتگان به‌دست آمده و با شکوه است.
غلمان خلد کاکل خود دست بسته اند
پیوسته کارشان همه جاروب این در است
هوش مصنوعی: پسران بهشتی با موهای زیبا و بسته در گویای عشق، همیشه مشغول تمیز کردن این در هستند.
شاها ستایش تو به عقل و زمان من
کی می توان که فضل تو از عقل برتر است
هوش مصنوعی: ای شاه، ستایش تو به واسطه عقل و زمان من ممکن نیست، زیرا فضلت فراتر از عقل است.
اصاف چون تو پادشهی از من گدا
صیقل زدن به آینه مهر انور است
هوش مصنوعی: تو چون پادشاهی و من گدایی هستم که می‌کوشم روحت را در آینه مهر و محبت تو منعکس کنم.
جانا به شاه مسند لولاک کز شرف
بر تارک شهان اولوالعزم افسر است
هوش مصنوعی: عزیزم، تو مانند جواهری هستی که بر سر پادشاهان بزرگی می‌درخشی و به خاطر شرافت و مقام‌ات، در رأس همه قرار داری.
آنگه به حق آنکه بر اوراق روزگار
بابی ز دفتر هنرش باب خیبر است
هوش مصنوعی: پس به حق آن کسی که در ورق‌های زندگی، یک فصل از کتاب هنر او، مانند دروازه خیبر است.
دیگر به نور عصمت آن کس که نام او
قفل زبان و حیرت مرد هنرور است
هوش مصنوعی: دیگر به نور پاکی آن فرد، که نامش باعث می‌شود زبان‌ها بند بیفتد و مردان هنر را متحیر کند.
آنگه به سوز سینه آن زهر خورده ای
کز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است
هوش مصنوعی: سینهٔ آن کسی که درد و رنج زیادی را تحمل کرده، هنوز پر از سوختن و اشتیاق است. حتی با گذشت زمان، اشک‌های او همچنان برای غم و اندوه خود جاری است.
دیگر به خون ناحق سلطان کربلا
کز وی کنار چرخ به خونابه احمر است
هوش مصنوعی: دیگر به خاطر خون ناحق امام حسین (ع) در کربلا، آسمان هم به رنگ خون درآمده است.
وانگه به حق آنکه ز بحر مناقبش
انشای بوفراس ز یک قطره کمتر است
هوش مصنوعی: سپس به حق کسی که ویژگی‌های او از یک قطره آب دریا هم کمتر است، نوشته‌ای مثل نوشته‌های بوفراس را نخواهم نوشت.
دیگر به روح اقدس باقر که قلب او
سر مخزن جواهر اسرار را در است
هوش مصنوعی: دیگر به روح پاک باقر اشاره می‌کند که قلب او همچون مخزنی پر از جواهرات و اسرار ارزشمند است.
وانگه به نور باطن جعفر که سینه اش
بحر لبالب از در عرفان داور است
هوش مصنوعی: سپس به نور باطن جعفر می‌نگرم که سینه‌اش پر از دریای دانش و عرفان الهی است.
دیگر به حق موسی کاظم که بعد از او
بر زمره اعاظم اشراف سرور است
هوش مصنوعی: این جمله به یک شخصیت بزرگ و محترم اشاره دارد، گفته می‌شود که او پس از موسی کاظم، از گردونه‌ای از افراد برجسته و اصیل برخوردار است و مورد احترام و توجه قرار دارد.
وانگه به قرص طلعت تو کز اشعه اش
شرمنده ماه چهارده و شمس خاور است
هوش مصنوعی: آنگاه به چهره ی زیبای تو که از نورش ماه چهارده و خورشید شرق شرمنده‌اند، نگاه می‌کنم.
دیگر به نیکی تقی و پاکی نقی
آنگه به عسگری که همه جسم جوهر است
هوش مصنوعی: به زودی دیگر از نیکی و پاکی تقی و نقی خبری نخواهد بود، سپس به مقام عسگری خواهیم رسید که همه وجودش جوهر و حقیقت است.
وانگه به عدل پادشهی کز سیاستش
با بره شیر شرزه بسی به ز مادر است
هوش مصنوعی: سپس دورانی می‌آید که پادشاهی با عدل و تدبیر خواهد آمد، که شیر خشمگین را به مادیانی مهربانتر تبدیل کند و این بسیار بهتر از مادر خواهد بود.
بر خالد آر رحم کم پیوسته همچو بید
لرزان ز بیم زمزمه روز محشر است
هوش مصنوعی: در دل خود ترس و اضطراب زیادی دارم، مانند بیدی که از شدت ترس می‌لرزد و در فکر روز قیامت به سر می‌برم.
تو پادشاه دادگری، این گدای زار
مغلوب دیو سرکش نفس ستمگر است
هوش مصنوعی: تو بزرگ‌ترین فرمانروای عدالت هستی و من، این گدای شکست‌خورده، تحت تسلط نفس سرکش و ستمگر قرار دارم.
از لطف چون تو شاه، ستمدیده بنده ای
از جور اگر خلاص شود، وه، چه در خور است
هوش مصنوعی: اگر بنده‌ای بر اثر ستم رها شود، چه نعمتی است که از لطف تو، ای شاه، نصیبش شده است.
نا اهلم و سزای نوازش نیم، ولی
نا اهل و اهل پیش کریمان برابر است
هوش مصنوعی: من شایسته‌ی محبت نیستم، اما بین اهل و نااهل در پیش بزرگان تفاوتی وجود ندارد.
پیکی فرست بهر من بینوا به هند
سوی کسی که خاک درش مشک اذفر است
هوش مصنوعی: پیامی به کسی در هند بفرست، کسی که درب خانه‌اش با خاک معطر و خوشبوی مشک آمیخته است. دوستم را به یاد من بینداز.
سالار کاروان طریق هدایت است
آگاه سر بندگی حی اکبر است
هوش مصنوعی: رئیس کاروان راهنمایی و هدایت است و باید از سر بندگی و تواضع نسبت به خداوند بزرگ آگاه باشد.
آسوده رهروی است به سر منزل بقا
پنهان به مکمن حرم قدس رهبر است
هوش مصنوعی: سفر آسان و بی‌دغدغه‌ای دارد کسی که به سرزمین جاودانگی رسیده است و در مکان‌های مقدس و با ارزش، یک راهنما و پیشوای پنهان وجود دارد.
دیو مرید در نظر هر مرید او
مانند پشه در گذر باد صر صر است
هوش مصنوعی: دیو در نظر هر کسی که به او تعلق دارد، به اندازه پشه‌ای است که در هوای سرد و طوفانی در حال گذر است.
وز نام نامیش بود این نکته آشکار
کز جان و دل زخیل غلامان این در است
هوش مصنوعی: از نام بزرگ او آشکار است که این در، از جان و دل، وابسته به خدمتگزارانش است.
دارم ز چشم پر فن او چشم رحمتی
ما مفلسیم و دیده او کیمیاگر است
هوش مصنوعی: چشمان او مانند چراغی برای ما هستند که به ما کمک می‌کنند، در حالی که ما خود در وضعیتی سخت و فقیر قرار داریم. او با نگاهش می‌تواند معجزه کند و ما را از این سختی‌ها رها سازد.
نه نه که من شکسته ام و دارم این امید
زر سازدم که با نگهش مس همه زر است
هوش مصنوعی: نه اینکه من ناامید شده‌ام، بلکه با امیدی که دارم، می‌خواهم بگویم نگاه او برایم از طلا هم باارزش‌تر است.