گنجور

بخش ۶۸ - جنگ کردن سام با فغفور چین و چگونگی آن

سپاهش به یک ره کشیدند تیغ
خروشنده گشتند یکسر چو میغ
برانگیخت پس بارگی گرد سام
سوی شاه شد از پی انتقام
شهنشه به پیل و جهانجو به اسب
رخ آورد زی همچو آذرگشسب
نخستین شهنشاه شمشیربند
به دست اندر آورد پیچان کمند
بینداخت یال بر کینه‌خواه
به بند اندر آمد یل صف‌پناه
از آن سوی سام نریمان چو گرد
کمند یلی از میان باز کرد
بینداخت سوی شه خویش کام
شهنشاه چین اندر آمد به دام
ز یکدیگران روی برگاشتند
ز چرخ برین نعره بگذاشتند
زمین موج زن گشت چون رود نیل
ز نعل سمند و پی ژنده پیل
شد از نیروی شاه و آن ارجمند
چو رشته گسسته کیانی کمند
از افراز یک تن نیامد به خاک
دل شاه چین شد ازو دردناک
به دست اندر آورد چاچی کمان
کمانش کمین ساخت بر پهلوان
چپ و راست بر وی سواری گرفت
ز تیر و کمان کامکاری گرفت
کمان را برآورد فرخنده سام
ز بهر پریرخ رخش زردفام
کمان را به زه کرد چون نامور
دو ابروی یار آمدش در نظر
به سالار چین تیرباران گرفت
بکوشید رزم و سواران گرفت
برآمد شد ناوک کینه کوش
تو گفتی هوا شد یکی تیرپوش
چو تیر اسپری گشت درتاختند
به نو رزمی از نیزه برساختند
بدان سان نمودند راه ستیز
تو گفتی پدیدار شد رستخیز
برآمد به هم ناله گاودم
زمین شد پرآواز از روئینه خم
همی گفت با خویش فغفور چین
که جستم ز گردان بسی رزم و کین
ندیدم بدین‌سان سواری به جنگ
همانا که باشد دمنده نهنگ
چنین گفت با دل جهان‌پهلوان
که سالار چین است بس با توان
بکوشم ورا تا درین رزم‌گاه
بگیرم برم زی منوچهر شاه
چو از نیزه‌شان کار نامد به سر
خروشید شاهنشه تاجور
برآورد تیغ ستیز از نیام
چو تندر خروشید در پیش سام
برآورد سام سرافراز تیغ
خروشید بر شاه چون تند میغ
به هم درفتادند چون پیل مست
درآورده شمشیر و اسپر به دست
دمادم برو سام چیره شدی
وزو شاه را چشم خیره شدی
بترسید دستور از آن داوری
برانگیخت لشکر به کین‌آوری
سپه گشت انبوه بر دور سام
سراسر کشیدند تیغ از نیام
به هر سو برو بر کمین ساختند
به فرمان دستور کین آختند
درآمد بدیشان سوار دلیر
نشد هیچ از رزم و پیکار سیر
که از تیغ جستی ز گردان نبرد
که از گرز بر هم زدی اسب و مرد
به فرمان فغفور گندآوران
کشیدند یکباره گرز گران
ره رزم بر سام چون بسته شد
ز ملک تنش چند جا خسته شد
در آن خستگی بر بکوشید نیز
نشد هیچ بر جنگ کردن گریز
فروماند اسبش ز بس تاختن
نیارست دیگر کمین ساختن
باستاد در عرصه رزمگاه
بنالید بر داور دادخواه
پناهید بر داور دادرس
که ای دادگستر به فریاد رس
چنین چند مانم به گرداب غم
ز اندیشه اندر برم دل دژم
طرازنده طارم اختری
به هر داوری در جهان داوری
خداوند خورشید و انجم توئی
پدیدآور رزق مردم توئی
تو دادی مرا زور و هم فرهی
منوچهر شه را تو دادی شهی
تو بیمار غم را شفا می‌دهی
تو درماندگان را دوا می‌دهی
مرا هم به گیتی برآور امید
به زورم یکی تازه ده نور شید
بسی آرزو دارم اندر جهان
که بینم رخ دلبر مهربان
کنم جان شیرین فدای رخش
زمانی برآسایم از پاسخش
کزان لب شکر ریزد و شهد ناب
به زیر لبانش چو در خوشاب
به گیتی ندارم خیالی جز این
که بینم رخ یار زهره‌ جبین
ز وصل پری‌‌دخت سیمین‌عذار
برآسایم از گردش روزگار
وگرنه نترسم ز کشته شدن
که ناچار خاکست ما را وطن
دو صد سال اگر در جهان بلند
شوی عاقبت زیر خاک نژند
درین بد که برخاست ناگه غبار
نهان گشت گردون ز گرد سوار
غریویدن کوس و آوای و نای
دل کوه گفتی برآمد ز جای
گل‌آلود شد چشمه خور ز گرد
سیه گشت چشم زمانه ز گرد
همان گرد آن دیر لشکر گرفت
خروش تبیره جهان درگرفت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپاهش به یک ره کشیدند تیغ
خروشنده گشتند یکسر چو میغ
هوش مصنوعی: سپاهیان در یک لحظه شمشیرها را به کار گرفتند و مانند ابرهای تند و خروشان یک جا جمع شدند.
برانگیخت پس بارگی گرد سام
سوی شاه شد از پی انتقام
هوش مصنوعی: سپس گرد سام به سوی شاه رفت تا انتقام بگیرد.
شهنشه به پیل و جهانجو به اسب
رخ آورد زی همچو آذرگشسب
هوش مصنوعی: شاه بر روی فیل و جهانجو بر روی اسب ظاهر شدند، مانند آذرگشسب.
نخستین شهنشاه شمشیربند
به دست اندر آورد پیچان کمند
هوش مصنوعی: اولین پادشاه با شمشیر در دست، کمند را به شکل پیچیده‌ای به دور دشمنان انداخت.
بینداخت یال بر کینه‌خواه
به بند اندر آمد یل صف‌پناه
هوش مصنوعی: شجاعی که همیشه در حال نبرد و مطرح بود، به خاطر کینه‌اش به دشمنان، خود را در تنگنا و گرفتار کرد.
از آن سوی سام نریمان چو گرد
کمند یلی از میان باز کرد
هوش مصنوعی: سام نریمان به مانند یک یل (بزرگ و زورمند) که دور خودش را به گردن بسته، از فاصله‌ای دور، موانع را برطرف می‌کند و با قدرت و شجاعت راه را باز می‌سازد.
بینداخت سوی شه خویش کام
شهنشاه چین اندر آمد به دام
هوش مصنوعی: به سمت پادشاه خود چیزی فرستاد و شاه چین در تله‌ای گرفتار شد.
ز یکدیگران روی برگاشتند
ز چرخ برین نعره بگذاشتند
هوش مصنوعی: آن‌ها از روی دیگران فاصله گرفتند و از آسمان به زمین فریادی سر دادند.
زمین موج زن گشت چون رود نیل
ز نعل سمند و پی ژنده پیل
هوش مصنوعی: زمین به خاطر نعل سم اسب و پای فیل، مانند دریای نیل موجدار شد.
شد از نیروی شاه و آن ارجمند
چو رشته گسسته کیانی کمند
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت شاه و آن شخص بزرگ، مانند رشته‌ای که از هم گسسته شده، کیانی (بخشی از تاریخ و اسطوره‌های ایرانی) گرفتار می‌شود.
از افراز یک تن نیامد به خاک
دل شاه چین شد ازو دردناک
هوش مصنوعی: از جدا شدن یک انسان، دل شاه چین آسیب‌دیده و غمگین شد.
به دست اندر آورد چاچی کمان
کمانش کمین ساخت بر پهلوان
هوش مصنوعی: یک عارف با زحمت و تلاش، هدایتی را به دست آورد و سلاحی برای خود تهیه کرد تا بتواند بر قهرمانان پیروز شود.
چپ و راست بر وی سواری گرفت
ز تیر و کمان کامکاری گرفت
هوش مصنوعی: به چپ و راست او افرادی سوار شدند و با تیر و کمان به دنبال موفقیت و کامیابی رفتند.
کمان را برآورد فرخنده سام
ز بهر پریرخ رخش زردفام
هوش مصنوعی: فرخنده سام کمان خود را آماده کرد تا به خاطر آن پری با روی زیبا و اسب زرد رنگش اقدام کند.
کمان را به زه کرد چون نامور
دو ابروی یار آمدش در نظر
هوش مصنوعی: وقتی چشمانم به ابروان زیبا و خوش‌فرم محبوبم می‌افتد، مانند کمان‌داری که کمانش را برای شلیک آماده می‌کند، دل و جانم به تپش می‌افتد.
به سالار چین تیرباران گرفت
بکوشید رزم و سواران گرفت
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به نبردی است که در آن سالار یک لشکر در چین، تحت فشار و تیراندازی قرار گرفته و سعی در آماده‌سازی رزمندگان و سواران دارد. به نوعی نشان می‌دهد که در شرایط دشوار، تلاش و همت برای مقابله و آماده‌سازی نیروها بسیار اهمیت دارد.
برآمد شد ناوک کینه کوش
تو گفتی هوا شد یکی تیرپوش
هوش مصنوعی: کینه و دشمنی به طور ناگهانی ظاهر شد، تو گویی که در آسمان یکی تیرکی به پرواز درآمده است.
چو تیر اسپری گشت درتاختند
به نو رزمی از نیزه برساختند
هوش مصنوعی: چون تیر افشانده شده‌ای به سمت هدف پرتاب شد، همگان به سرعت به میدان جنگ رفتند و جدیدی از نبرد با نیزه تشکیل شد.
بدان سان نمودند راه ستیز
تو گفتی پدیدار شد رستخیز
هوش مصنوعی: آن‌ها به گونه‌ای جنگ تو را نشان دادند که گویی قیام و جنبش نمایان شد.
برآمد به هم ناله گاودم
زمین شد پرآواز از روئینه خم
هوش مصنوعی: گالی از گله‌ام به آسمان برخاست، زمین پر از صدا شد از صدای گاوها.
همی گفت با خویش فغفور چین
که جستم ز گردان بسی رزم و کین
هوش مصنوعی: فغفور چین با خود می‌گفت که از جنگ‌ها و دشمنی‌های بسیاری فرار کرده‌ام.
ندیدم بدین‌سان سواری به جنگ
همانا که باشد دمنده نهنگ
هوش مصنوعی: من هرگز سوارکاری را ندیده‌ام که مانند او در میدان جنگ باشد، همچنان که نهنگ در دریا، با قدرت و شدت خود جلوه‌گری می‌کند.
چنین گفت با دل جهان‌پهلوان
که سالار چین است بس با توان
هوش مصنوعی: دلیرمردی که فرمانده چین است، گفت: "من با قوت و قدرت بسیار این سخن را می‌زنم."
بکوشم ورا تا درین رزم‌گاه
بگیرم برم زی منوچهر شاه
هوش مصنوعی: من تلاش می‌کنم تا در این میدان نبرد، پیروزی را به دست آورم و نزد شاه منوچهر بروم.
چو از نیزه‌شان کار نامد به سر
خروشید شاهنشه تاجور
هوش مصنوعی: زمانی که جنگجویان نتوانستند از نیزه‌های خود نتیجه‌ای بگیرند، شاهنشاه تاجور به تندی و با خروش به میدان آمد.
برآورد تیغ ستیز از نیام
چو تندر خروشید در پیش سام
هوش مصنوعی: تیغ جنگی از نیام بیرون آمد و مانند رعد و برق در برابر سام به صدا درآمد.
برآورد سام سرافراز تیغ
خروشید بر شاه چون تند میغ
هوش مصنوعی: سام، با افتخار و قدرت، شمشیرش را بالا برد و همانند ابر تند، بر روی شاه فریاد زد.
به هم درفتادند چون پیل مست
درآورده شمشیر و اسپر به دست
هوش مصنوعی: آنها مانند فیل مستی که شمشیر و سپر به دست گرفته، به هم برخورد کردند.
دمادم برو سام چیره شدی
وزو شاه را چشم خیره شدی
هوش مصنوعی: به تدریج برو، ای سام، که برتری یافتی و چشم شاه به تو دوخته شده است.
بترسید دستور از آن داوری
برانگیخت لشکر به کین‌آوری
هوش مصنوعی: بترسید از اینکه این داور به شما دستور دهد، زیرا که لشکری به خاطر انتقام برانگیخته خواهد شد.
سپه گشت انبوه بر دور سام
سراسر کشیدند تیغ از نیام
هوش مصنوعی: سپاه به‌هم‌پیوسته در اطراف سام جمع شدند و شمشیرها را از نیام کشیدند.
به هر سو برو بر کمین ساختند
به فرمان دستور کین آختند
هوش مصنوعی: به هر طرف که بروی، در کمین نشسته‌اند و به دستور، به دنبال انتقام هستند.
درآمد بدیشان سوار دلیر
نشد هیچ از رزم و پیکار سیر
هوش مصنوعی: دخالت آنها در جنگ و نبرد، هیچ تأثیری بر رفتار شجاعانه و نترس آنها نداشت و از طرح جنگ و مبارزه خسته نشدند.
که از تیغ جستی ز گردان نبرد
که از گرز بر هم زدی اسب و مرد
هوش مصنوعی: از آن تیغی که در میدان جنگ به پرچم و دشمن ضربه می‌زند، و از ضربه گرز بر دشمن و اسب، تو در این نبرد توانسته‌ای به پیروزی برسی.
به فرمان فغفور گندآوران
کشیدند یکباره گرز گران
هوش مصنوعی: به دستور فغفور، دلاوران با شدت و عجله ضربه‌های سنگینی را وارد کردند.
ره رزم بر سام چون بسته شد
ز ملک تنش چند جا خسته شد
هوش مصنوعی: زمانی که راه جنگ بر سام بسته شد، او از بدن خود چندین نقطه خسته و آزرده شد.
در آن خستگی بر بکوشید نیز
نشد هیچ بر جنگ کردن گریز
هوش مصنوعی: در آن حال خستگی، حتی تلاش کردن هم نتیجه‌ای نداشت و نتوانستم از جنگ کردن فرار کنم.
فروماند اسبش ز بس تاختن
نیارست دیگر کمین ساختن
هوش مصنوعی: اسب او از بس که دویده خسته و ناتوان شده است و دیگر نمی‌تواند کمین بگیرد.
باستاد در عرصه رزمگاه
بنالید بر داور دادخواه
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، به یاری استاد خود، برای حق و عدالت فریاد زدند.
پناهید بر داور دادرس
که ای دادگستر به فریاد رس
هوش مصنوعی: به یک قاضی عادل پناه ببرید که ای نیکوکار، به کمک نیازمندید.
چنین چند مانم به گرداب غم
ز اندیشه اندر برم دل دژم
هوش مصنوعی: چندین بار در گرداب غم گرفتار می‌شوم و از اندیشه‌هایم دل‌زده می‌شوم.
طرازنده طارم اختری
به هر داوری در جهان داوری
هوش مصنوعی: هر کس در دنیا قضاوتی می‌کند، طرازا و زیبایی او مانند ستاره‌ای در آسمان است.
خداوند خورشید و انجم توئی
پدیدآور رزق مردم توئی
هوش مصنوعی: تو ای معبود، خالق خورشید و ستاره‌ها هستی و تو رزق و روزی مردم را فراهم می‌کنی.
تو دادی مرا زور و هم فرهی
منوچهر شه را تو دادی شهی
هوش مصنوعی: شما به من قدرت و همچنین دانایی بخشیدی، همانند منوچهر که تو به او سلطنت عطا کردی.
تو بیمار غم را شفا می‌دهی
تو درماندگان را دوا می‌دهی
هوش مصنوعی: تو غم‌ها را درمان می‌کنی و به کسانی که به کمک نیاز دارند، یاری می‌رسانی.
مرا هم به گیتی برآور امید
به زورم یکی تازه ده نور شید
هوش مصنوعی: در زندگی به من امیدی بده تا با قدرت بتوانم نوری تازه و درخشان را به وجود آورم.
بسی آرزو دارم اندر جهان
که بینم رخ دلبر مهربان
هوش مصنوعی: در این دنیا آرزویم این است که چهره محبوب مهربانم را ببینم.
کنم جان شیرین فدای رخش
زمانی برآسایم از پاسخش
هوش مصنوعی: من جان شیرینم را فدای زیبایی تو می‌کنم تا در زمانی به آرامش برسم و از پاسخ تو منتفع شوم.
کزان لب شکر ریزد و شهد ناب
به زیر لبانش چو در خوشاب
هوش مصنوعی: از لبانش شیرینی و نوشیدنی گوارایی سرازیر می‌شود، همچنان که این خوشی در دل می‌نشیند.
به گیتی ندارم خیالی جز این
که بینم رخ یار زهره‌ جبین
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ آرزویی ندارم جز این که چهره محبوبم را ببینم.
ز وصل پری‌‌دخت سیمین‌عذار
برآسایم از گردش روزگار
هوش مصنوعی: از پیوند با دختر پری‌سا، از چرخش‌های تلخ روزگار آرامش می‌یابم.
وگرنه نترسم ز کشته شدن
که ناچار خاکست ما را وطن
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد که کشته شوم، از آن نمی‌ترسم؛ زیرا در نهایت گرد و غبار ما به وطن ما برمی‌گردد.
دو صد سال اگر در جهان بلند
شوی عاقبت زیر خاک نژند
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است سال‌های زیادی در این دنیا زندگی کنی و به مقام و مرتبه‌ای بلند برسی، در نهایت همه ما به خاک بازمی‌گردیم و مرگ همه‌ ما را فرا می‌گیرد.
درین بد که برخاست ناگه غبار
نهان گشت گردون ز گرد سوار
هوش مصنوعی: در این زمان بد، ناگهان غبار پیدا شد و آسمان از گرد و غبار سواری، پوشیده گردید.
غریویدن کوس و آوای و نای
دل کوه گفتی برآمد ز جای
هوش مصنوعی: صدای نوا و ساز از دل کوه به گوش می‌رسد، گویی که از عمق زمین برخاسته و به فضایی پرنفوذ و پرهیاهو تبدیل شده است.
گل‌آلود شد چشمه خور ز گرد
سیه گشت چشم زمانه ز گرد
هوش مصنوعی: چشمه نورانی آفتاب به خاطر غبار و کثیفی، گل‌آلود شده و چشم زمانه نیز به خاطر این آلودگی، تیره و تار گشته است.
همان گرد آن دیر لشکر گرفت
خروش تبیره جهان درگرفت
هوش مصنوعی: در آن محوطه، جمعیتی گرد آمده و صدای ناله و فریاد بلند شده است و این صدای آرامش جهان را به هم زده است.