بخش ۵ - کیومرث
بپوشید تن را به چرم پلنگ
که جوشن نبد آنگه آمین جنگ
پذیره شدش اهرمن جنگجوی
سپه را چو روی اندر آمد به روی
سیامک بیامد برهنه تنا
برآویخت با پور اهریمنا
دو تای اندر آورد بالای شاه
بزد چنگ وارونه دیو سیاه
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه
ز تیمار گیتی بدو شد سیاه
فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و گوشت پاره کنان
دو رخسار پر خون و دل سوگوار
دو دیده پر از نم چو ابر بهار
چو آگه شد از مرگ شاه انجمن
که گم گشت سرو سهی از چمن
خروشی برآمد ز لشکر به زار
کشیدند صف بر در شهریار
همه جامهها کرده فیروزه رنگ
دو دیده پر از خون و رخ با درنگ
دد و مرغ و نخجیر گشته گروه
خروشان و ویلهکنان سوی کوه
برفتند با سوگواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد
نشستند سالی چنین سوگوار
پیام آمد از داور کردگار
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش بازآر هوش
سپه ساز و برکش به فرمان من
برآور یکی گرد از آن انجمن
از آن بدکنش دیو روی زمین
بپرداز و پردخت کن دل ز کین
شه نامور سر سوی آسمان
برآورد و بدخواست بر بدگمان
بدان برتری نام یزدانش را
بخواند و بیالود مژگانش را
وز آن پس به کین سیامک شتافت
شب و روز آرام و خفتن نیافت
سیامک خجسته یکی پور داشت
که نزد نیا جای دستور داشت
گرانمایه را نام هوشنگ بود
که گفتی همه هوش و فرهنگ بود
به نزد نیا یادگار پدر
نیا پروریده مر او را به بر
نیایش به جای پدر داشتی
ز پیش دو چشمش بنگذاشتی
چو بنهاد دل کینه و جنگ را
بخواند آن گرانمایه هوشنگ را
همه گفتنیها بدو باز گفت
همه راز را برکشید از نهفت
که من لشکری کرد خواهم همی
خروش برآورد خواهم همی
ترا بود باید همی پیشرو
که من رفتنیام تو سالار نو
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر
ز درندگان گرگ و ببر دلیر
سپاهش دد و دام و مرغ و پری
سپهدار با کین و گنداوری
پس پشت لشکر کیومرث را
نبیره به پیش اندرون با سپاه
بیامد سیه دیو بیترس و باک
همی بآسمان بر پراگند خاک
به هم برشکستند هر دو گروه
شدند از دد و دام دیوان ستوه
بیازید هوشنگ در پیش جنگ
جهان کرد بر دیو نستوه تنگ
کشیدش سراپای یکسر دوال
ببرید از تن سر بیهمال
به پای اندر افکند و بسپرد خوار
دریده برو چرم و برگشته کار
چو آمد مر آن کینه را خواستگار
برآمد کیومرث را روزگار
برفت و جهان مردری ماند ازوی
نگر تا کرا نزد او آب روی
جهان فریبنده را گرد کرد
ره سرد پیمود و مایه نخورد
بخش ۴ - آغاز داستان پادشاهی کیومرث: پژوهنده نامه باستانبخش ۶ - سیامک: جهان سر به سر خون فشان است و بس
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بپوشید تن را به چرم پلنگ
که جوشن نبد آنگه آمین جنگ
هوش مصنوعی: تن خود را به چرم پلنگ بپوشانید، زیرا بدون آن هیچگونه دفاعی در برابر جنگ وجود ندارد.
پذیره شدش اهرمن جنگجوی
سپه را چو روی اندر آمد به روی
هوش مصنوعی: اهریمن که جنگجوی قدرتمندی است، وقتی که در برابر سپاه قرار گرفت، بهگونهای که چهرهاش نمایان شد، به مقابله با آنها پرداخت.
سیامک بیامد برهنه تنا
برآویخت با پور اهریمنا
هوش مصنوعی: سیامک به صورت عریان و بدون لباس آمد و با پسر اهریمنا درگیر شد.
دو تای اندر آورد بالای شاه
بزد چنگ وارونه دیو سیاه
هوش مصنوعی: دو تا پرنده در بالای شاه نشستهاند و مانند چنگی که به صورت معکوس نواخته شده، سیاهچهرهای را به تصویر میکشند.
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه
ز تیمار گیتی بدو شد سیاه
هوش مصنوعی: زمانی که شاه از مرگ فرزندش باخبر شد، به شدت ناراحت و دلسرد شد و چهرهاش به خاطر غم زندگی دگرگون و تیره گردید.
فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و گوشت پاره کنان
هوش مصنوعی: زنان از تخت سلطنت پایین آمدند و با فریاد و داد و فغان به سوی او آمدند، در حالی که بدنشان زخمی و پاره پوره بود.
دو رخسار پر خون و دل سوگوار
دو دیده پر از نم چو ابر بهار
هوش مصنوعی: دو چهرهای که از غم و اندوه پر است، و چشمانی پر از اشک مانند ابرهای بهاری.
چو آگه شد از مرگ شاه انجمن
که گم گشت سرو سهی از چمن
هوش مصنوعی: وقتی خبر مرگ شاه به جمع رسید، متوجه شدند که سرو بلند و زیبای چمن در میان گلها ناپدید شده است.
خروشی برآمد ز لشکر به زار
کشیدند صف بر در شهریار
هوش مصنوعی: صدایی از لشکر بلند شد و صفها را به هم ریختند، در حالی که در برابر پادشاه ایستاده بودند.
همه جامهها کرده فیروزه رنگ
دو دیده پر از خون و رخ با درنگ
هوش مصنوعی: همه لباسها به رنگ فیروزهای درآمده و چشمان پر از خون و چهره با حالتی مکثآمیز دیده میشود.
دد و مرغ و نخجیر گشته گروه
خروشان و ویلهکنان سوی کوه
هوش مصنوعی: حیوانات وحشی، پرندگان و شکارها همه به صورت جمعی و با سر و صدا به سمت کوه میروند.
برفتند با سوگواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد
هوش مصنوعی: با اندوه و غم فروان از درگاه بهدور رفتند و کسی که باید از جای خود بلند میشد، به هیچ وجه به پا نخاست.
نشستند سالی چنین سوگوار
پیام آمد از داور کردگار
هوش مصنوعی: سالها در اندوه و غم نشسته بودند، ناگهان پیامی از خداوندگار به آنان رسید.
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش بازآر هوش
هوش مصنوعی: به او سلام و درود بفرستید، زیرا پیام خوشی میآورد. از این بیشتر، دیگر او را نرنجانید و هوش و آگاهی خود را بازپس گیرید.
سپه ساز و برکش به فرمان من
برآور یکی گرد از آن انجمن
هوش مصنوعی: سربازان را آماده کن و به دستور من آنها را بلند کن تا جمعی از آن گروه در کنار هم جمع شوند.
از آن بدکنش دیو روی زمین
بپرداز و پردخت کن دل ز کین
هوش مصنوعی: از آن موجود بدکار که مانند دیو است، دوری کن و دل خود را از کینه خالی ساز.
شه نامور سر سوی آسمان
برآورد و بدخواست بر بدگمان
هوش مصنوعی: پادشاه معروف به آسمان نگاه کرد و از بدگمانیهای دیگران ناراحت شد.
بدان برتری نام یزدانش را
بخواند و بیالود مژگانش را
هوش مصنوعی: بدان که او برترین است و نامش را میخواند و چشمهایش را به خواب میبرد.
وز آن پس به کین سیامک شتافت
شب و روز آرام و خفتن نیافت
هوش مصنوعی: پس از آن، به خاطر کینهجویی از سیامک، شب و روز به شدت تلاش کرد و نتوانست آرام بگیرد یا بخوابد.
سیامک خجسته یکی پور داشت
که نزد نیا جای دستور داشت
هوش مصنوعی: سیامک خجسته فرزندی داشت که در محضر نیا مقام و منزلت بالایی داشت و در امور مهم مشغول به کار بود.
گرانمایه را نام هوشنگ بود
که گفتی همه هوش و فرهنگ بود
هوش مصنوعی: گرانبها کسی است که نامش هوشنگ است، او کسی بود که همه چیز را با هوش و فرهنگ خود میفهمید.
به نزد نیا یادگار پدر
نیا پروریده مر او را به بر
هوش مصنوعی: در نزد پدر بزرگ، یادگار پدر را پرورش دادهاند.
نیایش به جای پدر داشتی
ز پیش دو چشمش بنگذاشتی
هوش مصنوعی: تو برای پدرت دعا و نیایش کردی و به خاطر او، چشمانت را روی هم گذاشتی.
چو بنهاد دل کینه و جنگ را
بخواند آن گرانمایه هوشنگ را
هوش مصنوعی: زمانی که دل از کینه و خصومت دست بردارد، پس هوشنگ با ارزش و گرانقدر را فراخواند.
همه گفتنیها بدو باز گفت
همه راز را برکشید از نهفت
هوش مصنوعی: تمام آنچه را که باید گفته میشد، به او منتقل کردند و همه رازها را از پنهان بیرون آوردند.
که من لشکری کرد خواهم همی
خروش برآورد خواهم همی
هوش مصنوعی: من میخواهم لشکری ایجاد کنم و به صدا درآیم.
ترا بود باید همی پیشرو
که من رفتنیام تو سالار نو
هوش مصنوعی: تو باید جلوتر بروی و هدایتگر باشی، زیرا من در حال رفتن هستم.
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر
ز درندگان گرگ و ببر دلیر
هوش مصنوعی: پری و پلنگ جمع شدند و شیر، در میان موجودات بیرحم مثل گرگ و ببر، جسور و شجاع است.
سپاهش دد و دام و مرغ و پری
سپهدار با کین و گنداوری
هوش مصنوعی: نیروهای او شامل حیوانات وحشی و پرندگان است و فرماندهاش با کینه و خشم در میدان است.
پس پشت لشکر کیومرث را
نبیره به پیش اندرون با سپاه
هوش مصنوعی: پس در پشت لشکر کیومرث، نوهاش با سپاه به پیش آمده است.
بیامد سیه دیو بیترس و باک
همی بآسمان بر پراگند خاک
هوش مصنوعی: دیو سیاه بدون هیچ ترس و دلهرهای آمد و خاک را به آسمان پرتاب کرد.
به هم برشکستند هر دو گروه
شدند از دد و دام دیوان ستوه
هوش مصنوعی: هر دو گروه به شدت با یکدیگر درگیر شدند و از خطرات و وحشتهای موجود دچار ناامیدی و خستگی شدند.
بیازید هوشنگ در پیش جنگ
جهان کرد بر دیو نستوه تنگ
هوش مصنوعی: هوشنگ در جنگی بزرگ و دشوار با دیوی قوی و ناتوانناپذیر روبهرو شد.
کشیدش سراپای یکسر دوال
ببرید از تن سر بیهمال
هوش مصنوعی: او را به طور کامل در آغوش گرفت و بدون هیچ ملاحظهای از بدنش جدا کرد.
به پای اندر افکند و بسپرد خوار
دریده برو چرم و برگشته کار
هوش مصنوعی: او را به زمین انداخت و به حال خود رهایش کرد، مانند چرم پارهای که کاراییاش از دست رفته است.
چو آمد مر آن کینه را خواستگار
برآمد کیومرث را روزگار
هوش مصنوعی: وقتی دشمنی و کینهای به سراغ آمد، زمان کیومرث نیز آغاز شد.
برفت و جهان مردری ماند ازوی
نگر تا کرا نزد او آب روی
هوش مصنوعی: او رفت و تنها در این دنیا یاد او باقی ماند. ببین این یادگار به چه کسی نزدیک میشود و چه چیزهایی را به او منتقل میکند.
جهان فریبنده را گرد کرد
ره سرد پیمود و مایه نخورد
هوش مصنوعی: شخصی در دنیای فریبنده و دگرگونکننده، مسیر سختی را طی کرد و از آن هیچ بهرهای نبرد.
حاشیه ها
1401/07/03 18:10
علی جلالی
سراینده این ابیات نامعلوم نیست. همه این ابیات متعلق به بخش «کیومرث» شاهنامه فردوسی است.