گنجور

بخش ۴۵ - رفتن سام با فغفور به شکار

روان سام برخاست گفتش رواست
که فرمان فغفور ما را هواست
به چرمه درآمد چو سلطان شرق
به ایوان شه روی بنهاد برق
که ناگه ز هر سو برآمد خروش
ز خوبان چین شهر آمد به جوش
ز هر سو شتابان پری پیکری
ز هر گوشه تابان قمرمنظری
برون آمدند از حرم دختران
چو از قبه زرنگار اختران
پری‌دخت آن ماه خوبان عهد
ابر پشت پیلان نر بسته مهد
روان گشته در موکبش مهرُخان
چمان در رکابش شکرپاسخان
کله‌دار ترکان زرین‌کمر
کمربسته بر کوه سیمین ز زر
قصب پوش خوبان شیرین جواب
قصب بسته بر گوشه ماهتاب
پراکنده زلفان خورشید روی
به چوگان شبگون ز شب برده‌گوی
خواتین نگاران گلچهر چهر
کشیده به آئین خور تیغ مهر
یکی همچو خور تیغ زرین به دست
برانگیخته اسب چون پیل مست
یکی همچو گل در کفش دور باش
زدی نعره کز پیش ره دور باش
یکی بر کمر بسته زرین پرند
یکی بر خور افکنده مشکین‌کمند
چو مر سام دید آن پری‌چهر را
بت عالم آرای بی‌مهر را
دلش چون کبوتر طپیدن گرفت
ز مژگان سرشکش چکیدن گرفت
ز سودای آن افعی پرشکن
بپیچید چون مار بر خویشتن
نقیبان برو نعره برداشتند
ز هر سو بر آن دیده بگماشتند
بسا دورباشش که بر جان زدند
چو سرگشته گویش به چوگان زدند
که از ره برون شو که را تو نیست
مرین عرصه‌گه جایگاه تو نیست
به ناکام مر سام چرمه براند
ز ره چرمه خویش یک سو جهاند
نه هوشی که تن را بدارد به پای
نه عقلی که هوشش بماند به جای
نه روئی که از وی گزیند کنار
نه رائی که بی روش گیرد قرار
روان سام گفتش که شیرین عهد
کجا می‌برندش ز کاشانه مهد
بگفتا پری‌دخت فغفور چین
یکی باغ دارد چو خلد برین
مرآن باغ را طوبی آباد نام
درو ساخته کاخی از سیم خام
شده آب و خاک وی آب حیات
درختانش آورده شور از نبات
چو آید بهاران اردی‌بهشت
لب کشت گردد چو باغ بهشت
به هر سال چون گشت فصل بهار
درآیند مرغان خوش‌خوان هزار
پری‌دخت طوبی خرام از حرم
برافرازد از بام کاخش علم
دو هفته در آنجا بود بی‌درنگ
کشد باده یک هفته با نای و چنگ
غزالان غزل‌خوان در آن دشت و راغ
سرایان سرایان تذروان باغ
گهی در هوای ریاحین پرند
گهی از سمن برگ نسرین چنند
گهی چنگ بر ساز بلبل زنند
گهی چنگ در شاخ سنبل زنند
گهی بر لب رود ساغر کشند
گهی رود سازند و می درکشند
به خلوت‌گهی میل صهبا کشند
به نزهت‌گهی گشت صحرا کنند
دو هفته خود و ماه‌رویان دهر
پس از هفته‌ای بازگردد به شهر
سمن بر بتان در رکابش چو ماه
رخ آرند در دم به آرام‌گاه
کنون روز عیشست و فصل بهار
گه خلوت و باده خوش‌گوار
روان شد ز چشم جهان جوی خون
که می‌آمد از کار او بوی خون
برآورده سوزنده آهی به درد
بنالید پنهان و پیدا نکرد
ز سرچشمه دیدگان خون براند
پس آنگه روان اسب گلگون براند
از آن سو روان شد جهان‌پهلوان
به ایوان فغفور چین شد روان
کیانی بساط شهی بوسه داد
چو اشکش روان بر زمین اوفتاد
ملک آفرین کردش و خواند پیش
عقیقی میش داد و بنشاند پیش
که این باده بر قول مطرب بنوش
زمانی به پرده سرا دار گوش
که ده روز رو سوی صید آوریم
بسا کآهوان را به قید آوریم
هم امروز عزم تماشا کنیم
به نیک اختر آهنگ صحرا کنیم
ز سیمین‌بران جام می‌خواستند
قدح نوش کردند و برخاستند
کسی کو شود صید شیرافکنی
گرفتار آهوی شیرافکنی
به صحرا خرامد به آهنگ صید
چو آهوی وحشی درافتد به قید
برآید کمان ابروئی از حرم
زند بر دل نازکش تیر غم
کند عزم نخجیر چو پیل مست
شود کشته آهوی شیر مست
چه پروای صیدش بود یا شکار
چو سودای عشقش بود یا بهار
ولی هر که بر تخت زرین بود
چه آگه ز درویش مسکین بود
جوانی که نبود به رنجی اسیر
چه اندیشه دارد ز تیمار پیر
به فال همایون شه کامیاب
برون آمد از کاخ اندر شتاب
خروش تبیره برآمد به ماه
جهان شد ز گرد سواران سیاه
برآمد غو کوس و آواز نای
درافتاد گرودن سرکش ز پای
علم برکشیدند گردن‌کشان
درخشنده شد خنجر سرکشان
تو گفتی ز بس تیغ‌ها و درفش
بپوشید گردون حریر بنفش
ملک را به صحرا کشیدند رخت
نهادند بر کوهه پیل تخت
شه چین و خلخ به آئین جم
ز خرگه به نخجیرگه زد علم
روان در رکابش شه باختر
جنیبت‌کشان هر طرف درگذر
دگر سام نیرم بر اسب سیاه
روان گشته بر طرف نخجیرگاه
به گردون برآمد غو طبل باز
به هامون رخ آورده صید از فراز
گرفته هوا مرغ نخجیرگیر
گشوده کمین سام یل شیرگیر
پلنگ‌افکنان خنجر افراخته
جهان از هژبران بپرداخته
عقابان ز هر سو شتابان شده
تذروان شکار عقابان شده
ز خون گوزنان همه کوه لعل
ز سم سمندان همه دشت نعل
هژبران اسیر دلیران شده
پلنگان گرفتار شیران شده
سرگور در چنبر سرکشان
دل ببر پرخون ز گردن‌کشان
سیه گوش بر آهوان گشته چیر
شده آب شمشیر در حلق شیر
ولی سام بی آهوی چشم یار
نمی‌بود با آهوانش قرار
ز سودای آن نرگس شیرگیر
نمی‌بودش از شیرگیری گزیر
ز تشویش آن تاب داده کمند
ز دستش به صحرا فتاده کمند
سواران چو فارغ شدند از شکار
علم برکشیدند بر مرغزار
بیاورد هر کس بر شاه صید
ولی سام بد پیش دلدار قید
چو آمد به نزدیک فغفور شاه
خرامنده بر پشت اسب سیاه
به یکبار چون آهوی پای‌بند
بپیچیده خود را ز پا برفکند
چو بسمل شده صید بر روی خاک
بغلطید گویا دل دردناک
که شاها به جانت که مردم ز درد
به نخجیرگه جان سپردم ز درد
چه سازم که بس بی‌امانم ز رنج
بیفتاد تیر و کمانم ز پنج
بپرسید شه کز چه داری الم
زمین را ببوسید و گفت از شکم
ز سوز دلم عالمی خون شده
وزین رنج حالم دگرگون شده
ندانست فغفور دردش ز چیست
دم آتشین آه سردش ز چیست
چه داند کسی کو ز دل غافلست
که بیماری بیدلان از دلست
بفرمود کامشب درین جای باش
درین مرغزار دل آرای باش
ولی چون سفیده برآرد نفس
به جنبش درآرند مرغان جرس
برانگیز چرمه که با ما رسی
ز تخت ثری بر ثریا رسی
پس آنگاه بیرق برافراختند
به نخجیرگاهی دگر تاختند
شب و روز منزل به منزل چو ماه
شکارافکنان می‌بریدند راه
چون زان جایگه رخت برداشتند
ولی سام را خسته بگذاشتند
چو پنهان شد از دیده یل غبار
شکم به شدش سام در عشق یار
رسد هر که آهنگ عشقش به شمع
چو پروانه خود را بسوزد به شمع
چو بلبل هر آن کو که دارد هوا
ز عشاق دارد هزاران نوا
روان سام چون برق از جا بجست
به که پیکر خاره سم برنشست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روان سام برخاست گفتش رواست
که فرمان فغفور ما را هواست
هوش مصنوعی: سام از جا برخاست و گفت: درست است که میل و رغبت ما به فرمان فغفور وجود دارد.
به چرمه درآمد چو سلطان شرق
به ایوان شه روی بنهاد برق
هوش مصنوعی: وقتی که سلطان شرق به ایوان آمد، گویی آفتاب درخشانی بر چهره‌اش تابید.
که ناگه ز هر سو برآمد خروش
ز خوبان چین شهر آمد به جوش
هوش مصنوعی: در یک لحظه صدای بلندی از هر طرف به گوش رسید و این به خاطر محبت و زیبایی خوبان بود که شهر چین را به حرکت درآورده بود.
ز هر سو شتابان پری پیکری
ز هر گوشه تابان قمرمنظری
هوش مصنوعی: از هر سمت، پری‌ای به سرعت در حال حرکت است و از هر گوشه، قمری درخشان و زیبا نمایان شده است.
برون آمدند از حرم دختران
چو از قبه زرنگار اختران
هوش مصنوعی: دختران مانند ستاره‌هایی که از گنبدی زرین بیرون می‌آیند، به‌سرعت از حرم خارج شدند.
پری‌دخت آن ماه خوبان عهد
ابر پشت پیلان نر بسته مهد
هوش مصنوعی: دختر پری مانند آن ماه زیبای روزگار، که به دور از ابرها و در آغوش پسران نر قرار دارد.
روان گشته در موکبش مهرُخان
چمان در رکابش شکرپاسخان
هوش مصنوعی: در مسیر حرکت او، عشق و محبت جستجو می‌شود و در کنار او، افرادی با صفات شیرین و خوشایند حضور دارند که او را همراهی می‌کنند.
کله‌دار ترکان زرین‌کمر
کمربسته بر کوه سیمین ز زر
هوش مصنوعی: ترکان زیباروی با کمربندهای طلایی، به صورت باشکوهی بر کوه‌های نقره‌ای ایستاده‌اند.
قصب پوش خوبان شیرین جواب
قصب بسته بر گوشه ماهتاب
هوش مصنوعی: خوبان با زیبایی و ظرافت خود، همچون نی، صدای شیرینی دارند که می‌تواند دل‌ها را نرم کند. این صدا، مانند صدای بادی نرم است که بر گوشه ماهتاب می‌پیچد و آرامش و لطافت خاصی را به همراه می‌آورد.
پراکنده زلفان خورشید روی
به چوگان شبگون ز شب برده‌گوی
هوش مصنوعی: زلف‌های پراکنده خورشید در چمن به‌مانند بازی چوگان شب را به تماشا می‌طلبد.
خواتین نگاران گلچهر چهر
کشیده به آئین خور تیغ مهر
هوش مصنوعی: زنان زیبا و باوقار مانند گل، چهره‌ای خیره‌کننده و دلربا دارند که چون خورشید درخشان است و خوشبختی را با خود به ارمغان می‌آورد.
یکی همچو خور تیغ زرین به دست
برانگیخته اسب چون پیل مست
هوش مصنوعی: کسی مانند خورشید با شمشیر طلایی در دست، سوار بر اسبی چون فیلِ سرکش شده است.
یکی همچو گل در کفش دور باش
زدی نعره کز پیش ره دور باش
هوش مصنوعی: چنان‌که گلی در دستانت است، از کسی که دور است، دوری کن تا از آلودگی‌ها و دردسرهای آن ایمن بمانی.
یکی بر کمر بسته زرین پرند
یکی بر خور افکنده مشکین‌کمند
هوش مصنوعی: یک نفر دیواری از طلا به کمر زده و یکی دیگر هم دام مشکی بر افراشته است.
چو مر سام دید آن پری‌چهر را
بت عالم آرای بی‌مهر را
هوش مصنوعی: زمانی که سام آن پری‌چهر زیبا و بدون مهر را دید که دنیا را زینت می‌بخشید.
دلش چون کبوتر طپیدن گرفت
ز مژگان سرشکش چکیدن گرفت
هوش مصنوعی: دل او مانند کبوتر به تپش افتاد و از چشمانش اشک‌ها سرازیر شد.
ز سودای آن افعی پرشکن
بپیچید چون مار بر خویشتن
هوش مصنوعی: از آرزوی آن افعی که بر خود می‌پیچد، به مانند ماری که دور خود می‌چرخد.
نقیبان برو نعره برداشتند
ز هر سو بر آن دیده بگماشتند
هوش مصنوعی: نگهبانان از هر طرف فریاد زدند و بر آن چشم‌ها متمرکز شدند.
بسا دورباشش که بر جان زدند
چو سرگشته گویش به چوگان زدند
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که دور او هستند، آسیب‌هایی به جان خود زدند، همان‌طور که وقتی کسی گیج و سردرگم است، در بازی چوگان به دیگران ضربه می‌زند.
که از ره برون شو که را تو نیست
مرین عرصه‌گه جایگاه تو نیست
هوش مصنوعی: از این مسیر بیرون برو، زیرا این مکان برای تو مناسب نیست و جایی برای تو ندارد.
به ناکام مر سام چرمه براند
ز ره چرمه خویش یک سو جهاند
هوش مصنوعی: به فردی که در زندگی به موفقیت نرسیده است، باید توجه کرد و مسیر او را تغییر داد. باید او را از جاده‌ای که در آن است، به سمت جدیدی هدایت کرد.
نه هوشی که تن را بدارد به پای
نه عقلی که هوشش بماند به جای
هوش مصنوعی: نه هوشی است که بدن را نگه دارد و نه عقل و اندیشه‌ای که به شایستگی در جای خود بماند.
نه روئی که از وی گزیند کنار
نه رائی که بی روش گیرد قرار
هوش مصنوعی: نه چهره‌ای وجود دارد که بتوان از آن کناره‌گیری کرد، و نه نظر و دیدگاهی که بدون روش درست بر آن آرام گرفت.
روان سام گفتش که شیرین عهد
کجا می‌برندش ز کاشانه مهد
هوش مصنوعی: سام به شیرین گفت که او را کجا می‌برند، از خانه و محل آسایشش.
بگفتا پری‌دخت فغفور چین
یکی باغ دارد چو خلد برین
هوش مصنوعی: پری‌دخت فغفور چین گفت که باغی دارد که مانند بهشت زیباست.
مرآن باغ را طوبی آباد نام
درو ساخته کاخی از سیم خام
هوش مصنوعی: در آن باغی به نام طوبی، ساختمانی از نقره ساخته شده است و بسیار زیبا و آباد به نظر می‌رسد.
شده آب و خاک وی آب حیات
درختانش آورده شور از نبات
هوش مصنوعی: او به وسیله آب و خاک، جان تازه‌ای به درختان داده و زندگی و شادابی را به گیاهانش بخشیده است.
چو آید بهاران اردی‌بهشت
لب کشت گردد چو باغ بهشت
هوش مصنوعی: وقتی بهار و ماه اردیبهشت فرا می‌رسد، زمین مانند باغی بهشت زیبا و سرسبز می‌شود.
به هر سال چون گشت فصل بهار
درآیند مرغان خوش‌خوان هزار
هوش مصنوعی: هر سال با آمدن بهار، هزاران پرنده خوش‌خوان وارد می‌شوند.
پری‌دخت طوبی خرام از حرم
برافرازد از بام کاخش علم
هوش مصنوعی: دختر پری‌گونه‌ای از درخت طوبی با ناز و زیبایی از حرم خود خارج می‌شود و علم را بر فراز بام کاخش به اهتزاز در می‌آورد.
دو هفته در آنجا بود بی‌درنگ
کشد باده یک هفته با نای و چنگ
هوش مصنوعی: او به مدت دو هفته در آنجا بدون وقفه بود و یک هفته از آن را به نوشیدن شراب و نواختن با نای و چنگ گذراند.
غزالان غزل‌خوان در آن دشت و راغ
سرایان سرایان تذروان باغ
هوش مصنوعی: در آن دشت و باغ، آهوهایی وجود دارند که شعر و غزل می‌خوانند و سرایندگانی که در آن مکان به شعرسرایی مشغولند.
گهی در هوای ریاحین پرند
گهی از سمن برگ نسرین چنند
هوش مصنوعی: گاهی در هوای گل‌ها و عطرهای خوش پرواز می‌کند و گاهی از درختان سمن و برگ‌های نسرین بهره‌مند می‌شود.
گهی چنگ بر ساز بلبل زنند
گهی چنگ در شاخ سنبل زنند
هوش مصنوعی: گاهی بلبل به آواز خواندن مشغول است و گاهی با نوای ساز خود بر روی گل‌های خوشبو می‌نوازد.
گهی بر لب رود ساغر کشند
گهی رود سازند و می درکشند
هوش مصنوعی: گاهی بر لب رود، جامی پر از شراب می‌نوشند و گاهی نیز به سمت رود صدا و ساز می‌زنند.
به خلوت‌گهی میل صهبا کشند
به نزهت‌گهی گشت صحرا کنند
هوش مصنوعی: گاهی به دشت و صحرا می‌روند و گاهی سرگرم نوشیدن شراب در خلوت می‌شوند.
دو هفته خود و ماه‌رویان دهر
پس از هفته‌ای بازگردد به شهر
هوش مصنوعی: دو هفته به خود و زیبایی‌های دنیای روزگار می‌گذرد و پس از یک هفته دوباره به شهر بازمی‌گردد.
سمن بر بتان در رکابش چو ماه
رخ آرند در دم به آرام‌گاه
هوش مصنوعی: سمن، که به گل اشاره دارد، بر گرد بت‌ها نشسته است و زیبایی آن‌ها را مانند ماه در لحظه‌ای آرام و بی‌صدا نشان می‌دهد.
کنون روز عیشست و فصل بهار
گه خلوت و باده خوش‌گوار
هوش مصنوعی: اکنون زمانی است برای شادی و لذت، و فصل بهار فرا رسیده است، زمانی که می‌توان در تنهایی از نوشیدنی خوشمزه و خوشایند بهره‌مند شد.
روان شد ز چشم جهان جوی خون
که می‌آمد از کار او بوی خون
هوش مصنوعی: چشم جهان پر از اشک شد و خون گریست، چون بوی خون از کار او به مشام می‌رسید.
برآورده سوزنده آهی به درد
بنالید پنهان و پیدا نکرد
هوش مصنوعی: آتش سوزی که در دل دارد، به آرامی آه و ناله‌ای را سر می‌دهد، اما هیچ‌کس صدای آن را نمی‌شنود.
ز سرچشمه دیدگان خون براند
پس آنگه روان اسب گلگون براند
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک می‌ریزد و سپس شعری از شادی و زیبایی به وجود می‌آید.
از آن سو روان شد جهان‌پهلوان
به ایوان فغفور چین شد روان
هوش مصنوعی: جهان‌پهلوان به طرف ایوان فغفور چین حرکت کرد.
کیانی بساط شهی بوسه داد
چو اشکش روان بر زمین اوفتاد
هوش مصنوعی: پادشاهی بر تخت سلطنت نشسته بود و هنگامی که اشک او بر زمین ریخت، به نشانه‌ی درد و غم، بر سرزمین تاثیر گذاشت.
ملک آفرین کردش و خواند پیش
عقیقی میش داد و بنشاند پیش
هوش مصنوعی: خداوند او را آفرید و نامش را بر خود گذاشت، سپس میش عقیقی به او داد و او را نشاند.
که این باده بر قول مطرب بنوش
زمانی به پرده سرا دار گوش
هوش مصنوعی: این باده را بر اساس موسیقی و آواز بنوش؛ زمانی را در جایی که نغمه‌ها در حال نواختن هستند، کنار بگذار و به صدای آنها گوش کن.
که ده روز رو سوی صید آوریم
بسا کآهوان را به قید آوریم
هوش مصنوعی: ما به مدت ده روز به شکار می‌رویم تا بتوانیم آهوها را به دام بیندازیم.
هم امروز عزم تماشا کنیم
به نیک اختر آهنگ صحرا کنیم
هوش مصنوعی: امروز تصمیم داریم که به تماشا برویم و به سوی دشت برویم که در آنجا بهترینی را ببینیم.
ز سیمین‌بران جام می‌خواستند
قدح نوش کردند و برخاستند
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که افرادی با موهای نقره‌ای و زیبا، از یک جام شراب خواسته و بعد از نوشیدن آن، از جا برخاستند.
کسی کو شود صید شیرافکنی
گرفتار آهوی شیرافکنی
هوش مصنوعی: کسی که به دام شیرفکن می‌افتد، خود به نوعی گرفتار می‌شود که مانند آهو در دام شیرفکن است. به عبارت دیگر، فردی که به دنبال شکار یا موفقیت است، ممکن است خود به تله بیفتد و در وضعیت دشواری قرار گیرد.
به صحرا خرامد به آهنگ صید
چو آهوی وحشی درافتد به قید
هوش مصنوعی: دختری زیبا و آزاد به دشت می‌رود و با شوق به دنبال شکار است، در حالی که مانند آهوهای وحشی گرفتار می‌شود.
برآید کمان ابروئی از حرم
زند بر دل نازکش تیر غم
هوش مصنوعی: از میان ابروهای زیبا و خمیده‌اش، تیر غم به دل لطیف و حساسش می‌زند.
کند عزم نخجیر چو پیل مست
شود کشته آهوی شیر مست
هوش مصنوعی: وقتی که فیل مستی به شکار می‌رود، به مانند شیر مستی که آهو را به قتل می‌رساند عمل می‌کند.
چه پروای صیدش بود یا شکار
چو سودای عشقش بود یا بهار
هوش مصنوعی: نگران نبودن از شکار یا هدف، زمانی است که عشق یا زیبایی بهار در دل است.
ولی هر که بر تخت زرین بود
چه آگه ز درویش مسکین بود
هوش مصنوعی: اما هر کسی که بر تخت زرین نشسته باشد، چه می‌داند که درویش بی‌نوا در چه حالی است؟
جوانی که نبود به رنجی اسیر
چه اندیشه دارد ز تیمار پیر
هوش مصنوعی: جوانی که تجربه‌های سختی را نچشیده، چه تصوری از درد و رنج سالخوردگی دارد؟
به فال همایون شه کامیاب
برون آمد از کاخ اندر شتاب
هوش مصنوعی: با نشانه‌های مبارک، شاه موفق و پیروز از کاخ خارج شد و با سرعت به سوی هدفش رفت.
خروش تبیره برآمد به ماه
جهان شد ز گرد سواران سیاه
هوش مصنوعی: صدای هیاهوی لشکر بلند شد و جهان درخشان شد از گرد و غبار سواران سیاه.
برآمد غو کوس و آواز نای
درافتاد گرودن سرکش ز پای
هوش مصنوعی: صدای طبل و نای به گوش می‌رسد و در این میان، غوغایی به پا شده است، مانند غول سرکش که از پا می‌افتد.
علم برکشیدند گردن‌کشان
درخشنده شد خنجر سرکشان
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی موجب شد تا کسانی که دریده‌خو و مغرور بودند، خود را به نمایش بگذارند و قدرت و نفوذ خود را نشان دهند.
تو گفتی ز بس تیغ‌ها و درفش
بپوشید گردون حریر بنفش
هوش مصنوعی: تو گفتی به خاطر تعداد زیاد شمشیرها و پرچم‌ها، آسمان مانند حریر بنفش پوشیده شده است.
ملک را به صحرا کشیدند رخت
نهادند بر کوهه پیل تخت
هوش مصنوعی: پادشاه را به بیابان بردند و بر فراز کوه، تخت او را برپا کردند.
شه چین و خلخ به آئین جم
ز خرگه به نخجیرگه زد علم
هوش مصنوعی: شاه چین و زینت‌های او به روش جمشید از جایی به جایی دیگر علم و فرهنگ را منتقل کردند.
روان در رکابش شه باختر
جنیبت‌کشان هر طرف درگذر
هوش مصنوعی: روان در کنار او، شاه باختر، به سمت جنیبت، هر طرف در حال عبور است.
دگر سام نیرم بر اسب سیاه
روان گشته بر طرف نخجیرگاه
هوش مصنوعی: دیگر سواری با حالتی نیرومند بر اسب سیاه سوار شده و به سمت محل شکار حرکت کرده است.
به گردون برآمد غو طبل باز
به هامون رخ آورده صید از فراز
هوش مصنوعی: در آسمان صدای طبل به گوش می‌رسد و شکار در ارتفاعات ظاهر شده است.
گرفته هوا مرغ نخجیرگیر
گشوده کمین سام یل شیرگیر
هوش مصنوعی: هوا به حالتی آرام و دلنشین است و پرنده‌ای که به شکار می‌رود، آماده‌ی کمین کردن است. سام، که یک شخصیت برجسته و قهرمان است، به دنبال شکار شیر می‌باشد.
پلنگ‌افکنان خنجر افراخته
جهان از هژبران بپرداخته
هوش مصنوعی: جوانمردانی با دلاوری و سلاح‌های کشیده، بر دشمنان نیرومند و بزرگوار تاخته و پیروزی را به دست می‌آورند.
عقابان ز هر سو شتابان شده
تذروان شکار عقابان شده
هوش مصنوعی: عقاب‌ها از هر سمت به سرعت در حال حرکت هستند و در جستجوی طعمه‌ خود به سر می‌برند.
ز خون گوزنان همه کوه لعل
ز سم سمندان همه دشت نعل
هوش مصنوعی: از خون گوزن‌ها، کوه‌ها به رنگ لعل درآمده‌اند و از سم سمندان، دشت‌ها پر از آثار نعل شده‌اند.
هژبران اسیر دلیران شده
پلنگان گرفتار شیران شده
هوش مصنوعی: پهلوانان به دست دلیران افتاده‌اند و پلنگ‌ها نیز در چنگال شیران گرفتار شده‌اند.
سرگور در چنبر سرکشان
دل ببر پرخون ز گردن‌کشان
هوش مصنوعی: در کنار مزار، در دام افراد شرور، دل‌ها را با خون می‌زنند و کسانی که در مقام قدرت هستند، ظلم و ستم می‌کنند.
سیه گوش بر آهوان گشته چیر
شده آب شمشیر در حلق شیر
هوش مصنوعی: گوش‌های تیره و سیاه، مانند آهوان، به دام افتاده‌اند و آب مانند شمشیری در گلوی شیر قرار گرفته است.
ولی سام بی آهوی چشم یار
نمی‌بود با آهوانش قرار
هوش مصنوعی: ولی سام بدون آهوی چشم یار با آهوانش آرامش نمی‌یافت.
ز سودای آن نرگس شیرگیر
نمی‌بودش از شیرگیری گزیر
هوش مصنوعی: اگر به جذابیت و زیبایی آن نرگس دل نبسته بود، هیچ‌گاه از شیفتگی و دل‌باختگی عذرخواهی نمی‌کرد.
ز تشویش آن تاب داده کمند
ز دستش به صحرا فتاده کمند
هوش مصنوعی: به خاطر نگرانی و اضطراب، کمند (رشته یا دام) که در دستش بود به زمین افتاده و در صحرا رها شده است.
سواران چو فارغ شدند از شکار
علم برکشیدند بر مرغزار
هوش مصنوعی: پس از اینکه سواران از شکار آزاد شدند، علم و دانش را در دشت و صحرا مطرح کردند و به آن پرداختند.
بیاورد هر کس بر شاه صید
ولی سام بد پیش دلدار قید
هوش مصنوعی: هر کسی که به شاه شکار بیاورد، ولی سام (که شاید به نوعی اشاره به مانع یا دشواری است) بداند که دلدار (محبوب) در قید و بند است.
چو آمد به نزدیک فغفور شاه
خرامنده بر پشت اسب سیاه
هوش مصنوعی: وقتی که او به نزد فغفور، شاه بزرگ، رسید، با ناز و شادی بر روی اسب سیاه خود سوار بود.
به یکبار چون آهوی پای‌بند
بپیچیده خود را ز پا برفکند
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، مانند آهو که به خاطر بندش به تنگ آمده، خود را از پای بندش رها می‌کند.
چو بسمل شده صید بر روی خاک
بغلطید گویا دل دردناک
هوش مصنوعی: مثل اینکه شکارچی بر روی زمین، زخمی و در حال درد کشیدن، به سختی دست و پا می‌زند.
که شاها به جانت که مردم ز درد
به نخجیرگه جان سپردم ز درد
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که شخصی به خاطر درد و رنجی که در زندگی متحمل شده، جانش را فدای محبت یا عشق به کسی کرده است. او از عمق دل احساس می‌کند که به خاطر این درد، جانش را در راه آن شخص تقدیم کرده است.
چه سازم که بس بی‌امانم ز رنج
بیفتاد تیر و کمانم ز پنج
هوش مصنوعی: چه کار باید بکنم که بدون وقفه به شدت از درد رنج می‌برم، تیر و کمانم از چنگم رها شده است.
بپرسید شه کز چه داری الم
زمین را ببوسید و گفت از شکم
هوش مصنوعی: پادشاه از شخصی پرسید که چرا زمین را می‌بوسد. او در جواب گفت که این کار را به خاطر دلایلی از زندگی خود انجام می‌دهد.
ز سوز دلم عالمی خون شده
وزین رنج حالم دگرگون شده
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و عذاب است و این رنج و سوزی که دارم، باعث شده که حال و اوضاع من به کلی تغییر کند و دنیا در نظر من به حالت دیگری درآمده است.
ندانست فغفور دردش ز چیست
دم آتشین آه سردش ز چیست
هوش مصنوعی: فغفور نمی‌داند که دردش ناشی از چیست. او در حالی که احساس آتش در دل دارد، آهی سرد از میانش برمی‌آید.
چه داند کسی کو ز دل غافلست
که بیماری بیدلان از دلست
هوش مصنوعی: کسی که از دل و احساسات خود غافل است، نمی‌داند که درد و رنج بی‌خواب‌ها و بیدلان ناشی از درون آن‌هاست.
بفرمود کامشب درین جای باش
درین مرغزار دل آرای باش
هوش مصنوعی: امشب در این مکان بمان و در این باغ زیبا و دلپذیر حضور داشته باش.
ولی چون سفیده برآرد نفس
به جنبش درآرند مرغان جرس
هوش مصنوعی: اما زمانی که سفیده صبح نمایان شود، پرندگان با صدای جرس به تحرک درمی‌آیند.
برانگیز چرمه که با ما رسی
ز تخت ثری بر ثریا رسی
هوش مصنوعی: ای دل، بیدار شو و آماده باش که به درگاه بالاترین مقام و جایگاه برسی، جایی که به اوج خوشبختی و کمال دست می‌یابی.
پس آنگاه بیرق برافراختند
به نخجیرگاهی دگر تاختند
هوش مصنوعی: سپس آنها پرچمی برافراشتند و به منطقه‌ای دیگر حرکت کردند.
شب و روز منزل به منزل چو ماه
شکارافکنان می‌بریدند راه
هوش مصنوعی: شب و روز، مانند ماهی که شکارچیان به دنبالش هستند، در حال طی کردن مسیر به مقصد بودند.
چون زان جایگه رخت برداشتند
ولی سام را خسته بگذاشتند
هوش مصنوعی: وقتی از آن مکان حرکت کردند، اما سام را خسته و تنها رها کردند.
چو پنهان شد از دیده یل غبار
شکم به شدش سام در عشق یار
هوش مصنوعی: زمانی که یل (جنگجو) از دید ناپدید شد، غبار (پوشش) شکم او که به نوعی نماد عشقش به یار است، برملا شد.
رسد هر که آهنگ عشقش به شمع
چو پروانه خود را بسوزد به شمع
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشقش مشتاق باشد، باید مانند پروانه‌ای باشد که برای شمع خود را فدا می‌کند و می‌سوزد.
چو بلبل هر آن کو که دارد هوا
ز عشاق دارد هزاران نوا
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق را در دل دارد، مانند بلبل مست، نغمه‌ها و سرودهای فراوانی از خود به نمایش می‌گذارد.
روان سام چون برق از جا بجست
به که پیکر خاره سم برنشست
هوش مصنوعی: روان سام مانند برق از جای خود جهید، بهتر است که او از پیکر خاره سم فاصله بگیرد.