بخش ۴۱ - رفتن سام به دربار فغفور چین
به آئین و رسم فریدون و جم
به ایوان فغفور برزد علم
یکی بارگه دید سر بر سپهر
درخشنده از روشنی همچو مهر
سراپرده برکشیده به ماه
زده تخت فغفور در پیشگاه
ستاده شه خُلخی تاجور
یکی تیره ره از برش دورتر
چو جیپال و قیصر دوصد بندهاش
به هر جا ز حیرت سرافکندهاش
جهان جوی شاهان کشورگشای
به رسم غلامان ستاده به پای
دلارای ترکان با دورباش
زده بر فلک نعره دورباش
سرای غلامان مجلس فروز
یکی عودساز و یکی عودسوز
ترنم سرایان ترنم سرای
خروشان صراحی به پردهسرای
دو رویه غلامان زرینکلاه
زده صف به گرد در بارگاه
گره گیر مویان نسرین بدن
ز مو بسته بر سرو سیمین رسن
شکر لب شگرفان شیرین چو قند
پراگنده بر مه شگرفی پرند
روان کرده می در بلورینه جام
به گردش برآورده ساغر مدام
نشسته شه شرق بر تخت عاج
ز یاقوت رخشنده برق تاج
بساطی فکنده ز دیبای چین
مرصع به یاقوت و در ثمین
درآمد چو سام از در بارگاه
ز گوهر به سر برنهاده کلاه
همه فر و فرهنگ و فرزانگی
نمودار مردی و مردانگی
به خدمت، زمین هفت جا بوسه داد
ثنا گفت و آنگه زبان برگشاد
که شاها پرستار بادت جهان
سرافکنده پیشت کهان و مهان
ز مهر تو روشن دل آفتاب
بلند از تو شاهان گردون جناب
چو خورشید، تیغت جهانگیر باد
سر دشمنان تو در زیر باد
پس آنگه برافشاند بر شهریار
طبقهای گوهر به رسم نثار
ز لعل بدخشان درخشان گهر
ز یاقوت و فیروزه و سیم و زر
بسی پیشکش کرد بر پیشگاه
در آن خیره گشتند شاه و سپاه
پس آن پیلتن پیش شه رو نهاد
سبک شاه فرخ برو دست داد
ببوسید دست وی و پای تخت
بپرسید پس شاه فیروز بخت
ز سعدان که برگوی این از کجاست
که سروی چنین راستی برنخاست
زمین را ببوسید سعدان پیر
ثنا گفت بر شاه روشن ضمیر
که شاه جهان در پناه تو باد
زمین، تخت و گردون، کلاه تو باد
قمر، عکسی از شمع خلوتگهت
فلک نقشی از دامن خرگهت
بدان ای جهان گیر کشورگشای
پدر بر پدر شاه و فرخندهرای
که چون دور گیتی به چینم دواند
به اقصای زابل برادرم ماند
کنون مدتی شد کزین خاکدان
برون رفت و از وی بماندی جوان
چو برطرف زابل گذر اوفتاد
جوان را سفر اختیار اوفتاد
به عزم زمین بوس این بارگاه
کمر بست و آورد رخ سوی شاه
پس آنگه چو سوسن زبان برگشود
بگفت آنچه سام او به ره کرده بود
ز حال پرینوش سیمین عذار
ز ژند و طلسمات گنجین حصار
ز رزم مکوکال و دیوان نر
بگفتش سراسر پسر با پدر
دلیری و گردیش را وانمود
ز رزمش هر آنچه به ره کرده بود
چو بشنید فغفور بنواختش
سر از طاق ایوان برافراختش
روان سام از باده شوق مست
در آن بزم فغفور چون مه نشست
شهش جام میداد و بنشاند پیش
بفرمود تشریفش از خاص خویش
کیانی کلاهش به سر بر نهاد
به منشور و گنجش بسی وعده داد
پس آنگه چو جم جام برداشتند
ز زرین قدح کام برداشتند
نواساز مستان نوا برگرفت
بزد چنگ و بربط به بر درگرفت
غلامان شیرینلب باده نوش
به پرده سرا درفکنده خروش
مه ساقی از لعل خورشید فام
چو خورشید در گردش آورده جام
شده توده در نقل دانهای سیم
به جای شکر، لعل و دُر یتیم
زده طعنه شکرلبان بر شکر
زده دست مه پیکران در کمر
اثر کرد در سام و فغفور، می
برآورده گلنارشان هر دو خوی
شکرخنده ترکان آتش عذار
گرفته به کف مجمر زرنگار
به سر بر شده دود دل عود را
زده عود صد طعنه داوود را
شراب عقیقی و بانگ سرود
لب لعل ساقی و آوای رود
ز جان حریفان ربوده قرار
ز دست ندیمان برون برده کار
بتانی کز آتش ندیدند دود
ز گیسو بر آتش فکندند عود
ز هر گوشه سروی خرامان شده
ز هر برج ماهی درافشان شده
به هر حاجتی سر فرو برده مست
به یغمای دلها برآورده دست
به هر گوشه ترک ختائی نژاد
فکنده به چین زلف زنگی نهاد
مه آتشین چهره ساغر به دست
بت عنبرین طره مجمر به دست
سبک روح ترکان نازک میان
شده سرگران از شراب گران
بتان مست و در ساغر آویخته
قدح رفته از دست و می ریخته
همی ساقی افتاده مست و خراب
برون رفته از چنگ مطرب رباب
همه نیم خورده فتاده کباب
شده نرگسان همه مست خواب
می از چنگ شیرین لبان کرده نوش
به چنگ ترنم سرا داده گوش
چو سام نریمان بشد مست می
کمربسته در پیش فغفور کی
چو نرگس سرافکنده مست و خراب
شده نرگس جادویش مست خواب
می دوستکامی به کف برنهاد
به نوشید وانگه زمین بوسه داد
ثنا گفت به فغفور و برپای خاست
روان شد چو سرو خرامنده راست
برون آمد از قصر فغفور شاه
که تا رو نهد سوی آرامگاه
بخش ۴۰ - تعریف کردن پرینوش از سام در نزد پریدخت: خورش کمترین گوهری بر کمربخش ۴۲ - دیدن سام، پریدخت را و بیهوش شدن: زناگه پدید آمد از پیش طاق
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به آئین و رسم فریدون و جم
به ایوان فغفور برزد علم
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به فرهنگ و سنتهای ارجمند فریدون و جم شده است که پرچم و نماد خود را در قصر فغفور بر افراشتهاند. به نوعی، نشاندهندهی افتخار و عظمت گذشته است که در فضای سیاسی و اجتماعی آن زمان نمایان شده است.
یکی بارگه دید سر بر سپهر
درخشنده از روشنی همچو مهر
هوش مصنوعی: یک بار در گنبد آسمان، نورانی و درخشان مانند خورشید را مشاهده کردم.
سراپرده برکشیده به ماه
زده تخت فغفور در پیشگاه
هوش مصنوعی: پرچم را بلند کردهاند و در زیر نور ماه، تخت و تاج پادشاهی در برابر مردم قرار دارد.
ستاده شه خُلخی تاجور
یکی تیره ره از برش دورتر
هوش مصنوعی: شاهی با تاجی زیبا ایستاده است و یک گروه یا جمعیتی از او فاصله گرفتهاند.
چو جیپال و قیصر دوصد بندهاش
به هر جا ز حیرت سرافکندهاش
هوش مصنوعی: چون جیپال و قیصر، دو پادشاه بزرگ، که دوصد بندۀ آنها در هر مکان به خاطر حیرت و شگفتی از مقامشان، سر به زیر انداختهاند.
جهان جوی شاهان کشورگشای
به رسم غلامان ستاده به پای
هوش مصنوعی: جهان به گونهای است که پادشاهان برای فتح سرزمینهای جدید تلاش میکنند، اما در عین حال، این کارها به اندازهای که باید، از مقام و احترام غلامان پایین نیستند.
دلارای ترکان با دورباش
زده بر فلک نعره دورباش
هوش مصنوعی: دلارای ترکها به قدری امیدوارکننده و برجسته شده که صدای نعرهی شادیمان به آسمانها رسیده است.
سرای غلامان مجلس فروز
یکی عودساز و یکی عودسوز
هوش مصنوعی: در خانهی خدمتکاران، یکی سازندهی عود و دیگری سوزانندهی آن است.
ترنم سرایان ترنم سرای
خروشان صراحی به پردهسرای
هوش مصنوعی: آوای سرایندگان، نوای زنده و پر شور شراب در فضای هنری را میسازد.
دو رویه غلامان زرینکلاه
زده صف به گرد در بارگاه
هوش مصنوعی: دو دسته از خدمتگزاران با کلاهی طلایی در صفی منظم دور بارگاه ایستادهاند.
گره گیر مویان نسرین بدن
ز مو بسته بر سرو سیمین رسن
هوش مصنوعی: اگر موهای نسرین را به هم گره زدهاند، همچون رشتهای از مو که به درخت سرو نقرهای بسته شده است.
شکر لب شگرفان شیرین چو قند
پراگنده بر مه شگرفی پرند
هوش مصنوعی: لبهای زیبا و دلبران مانند قند شیرین و پراکندهاند، و شکوه و زیبایی آنها همچون ماه در آسمان میدرخشد.
روان کرده می در بلورینه جام
به گردش برآورده ساغر مدام
هوش مصنوعی: شراب را در لیوان بلورین ریخته و دائم در حال گردش است. ساغر همیشه آماده است.
نشسته شه شرق بر تخت عاج
ز یاقوت رخشنده برق تاج
هوش مصنوعی: یک پادشاه شرق بر تختی از عاج نشسته است و تاجی درخشان از یاقوت بر سر دارد.
بساطی فکنده ز دیبای چین
مرصع به یاقوت و در ثمین
هوش مصنوعی: فرشی گسترده شده است از پارچهای نرم و زیبا که با سنگهای قیمتی زینت شده و در آن جلوهای خاص وجود دارد.
درآمد چو سام از در بارگاه
ز گوهر به سر برنهاده کلاه
هوش مصنوعی: سام از در بارگاه وارد شد و کلاهی از سنگهای قیمتی بر سر گذاشته بود.
همه فر و فرهنگ و فرزانگی
نمودار مردی و مردانگی
هوش مصنوعی: تمام زیبایی، فرهنگ و عقل و دانایی، نشاندهنده شجاعت و مردانگی یک فرد است.
به خدمت، زمین هفت جا بوسه داد
ثنا گفت و آنگه زبان برگشاد
هوش مصنوعی: زمین هفت بار به خدمت پروردگار سجده کرد و ستایش گفت و سپس زبان گشود.
که شاها پرستار بادت جهان
سرافکنده پیشت کهان و مهان
هوش مصنوعی: ای شاه، دنیا در برابر تو به حالت سرافراز و فروتنی ایستاده است، که همگان و بزرگان همگی در مقابلت خضوع دارند.
ز مهر تو روشن دل آفتاب
بلند از تو شاهان گردون جناب
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو روشن شده است، مانند آفتابی که بلند و درخشان است. تو برای شاهان آسمان جایگاهی ویژه داری.
چو خورشید، تیغت جهانگیر باد
سر دشمنان تو در زیر باد
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید، قدرتی داری که جهانیان را تحت تأثیر قرار میدهد و دشمنان تو در برابر این قدرت، ضعیف و ناتوان هستند.
پس آنگه برافشاند بر شهریار
طبقهای گوهر به رسم نثار
هوش مصنوعی: سپس او بر شاه ظرفهای پر از جواهر را به عنوان هدیه میگستراند.
ز لعل بدخشان درخشان گهر
ز یاقوت و فیروزه و سیم و زر
هوش مصنوعی: از زیباییهای گوهرهای بدخشان، درخشش آنها به چشم میآید، همانگونه که درخشش یاقوت، فیروزه، نقره و طلا نیز مشهود است.
بسی پیشکش کرد بر پیشگاه
در آن خیره گشتند شاه و سپاه
هوش مصنوعی: بسیاری از هدایا را به دربار فرستادند و در این میان، هم شاه و هم سربازان مجذوب و متوجه شدند.
پس آن پیلتن پیش شه رو نهاد
سبک شاه فرخ برو دست داد
هوش مصنوعی: پس آن دیو بزرگ به سوی شاه رفت و با احترام دست او را فشرد.
ببوسید دست وی و پای تخت
بپرسید پس شاه فیروز بخت
هوش مصنوعی: او دست و پای فردی را بوسید و پس از آن از شاهی پرسید که خوشبخت و پیروز است.
ز سعدان که برگوی این از کجاست
که سروی چنین راستی برنخاست
هوش مصنوعی: این بیت به بررسی منبع و طبیعت وجود یک فرد خاص یا ویژگیهای او میپردازد. گویا گویننده تعجب کرده که از کجا میتوان چنین شخصیتی را با ویژگیهایی خاص و برجسته پیدا کرد. به عبارتی، او به دنبال ریشه و هویت این ویژگیها و چگونگی پیدایش آن میگردد.
زمین را ببوسید سعدان پیر
ثنا گفت بر شاه روشن ضمیر
هوش مصنوعی: سعدان پیر به زمین احترام گذاشت و به ستایش شاهی پرداخت که ذهنی روشن و آگاه دارد.
که شاه جهان در پناه تو باد
زمین، تخت و گردون، کلاه تو باد
هوش مصنوعی: مامن و پناهی که بر روی زمین و در زیر آسمان وجود دارد، به خاطر توست و همه امکانات و نعمتها به تو اختصاص دارد.
قمر، عکسی از شمع خلوتگهت
فلک نقشی از دامن خرگهت
هوش مصنوعی: ماه، تصویری از شمع در گوشه خلوت تو است و آسمان، طرحی از دامن مکان تو را به نمایش گذاشته است.
بدان ای جهان گیر کشورگشای
پدر بر پدر شاه و فرخندهرای
هوش مصنوعی: ای کسی که جهان را زیر فرمان خود داری و پدران بزرگ و شایستهای داشتهای، به پادشاهی و فرمانروایی خوش آمدی.
که چون دور گیتی به چینم دواند
به اقصای زابل برادرم ماند
هوش مصنوعی: وقتی که دنیا را به سرعت بگردانم، برادرم در دورترین نقطه زابل باقی میماند.
کنون مدتی شد کزین خاکدان
برون رفت و از وی بماندی جوان
هوش مصنوعی: حالا مدتی است که از این دنیای مادی خارج شده و جوانی از آنجا باقی مانده است.
چو برطرف زابل گذر اوفتاد
جوان را سفر اختیار اوفتاد
هوش مصنوعی: وقتی جوان از زابل عبور کرد، تصمیم به سفر گرفت.
به عزم زمین بوس این بارگاه
کمر بست و آورد رخ سوی شاه
هوش مصنوعی: با اراده و قصدی مشخص، به سمت این مکان مقدس رفت و چهرهاش را به سوی شاه گرداند.
پس آنگه چو سوسن زبان برگشود
بگفت آنچه سام او به ره کرده بود
هوش مصنوعی: پس از آنکه سوسن زبان باز کرد، گفت آنچه که سام او در سفر انجام داده بود.
ز حال پرینوش سیمین عذار
ز ژند و طلسمات گنجین حصار
هوش مصنوعی: حال دختر زیبای پریچهره، به قدری دلانگیز است که گویی در جادویی از تزیینات و زیباییهای گرانبها گرفتار شده است.
ز رزم مکوکال و دیوان نر
بگفتش سراسر پسر با پدر
هوش مصنوعی: پسر از پدر دربارهٔ جنگ مکوکال و دلاوریهای نر صحبت کرد و همهٔ وقایع را به او بازگو کرد.
دلیری و گردیش را وانمود
ز رزمش هر آنچه به ره کرده بود
هوش مصنوعی: او شجاعت و دلیری خود را به نمایش گذاشت و از هر گام که در راه نبرد برداشته بود، یاد کرد.
چو بشنید فغفور بنواختش
سر از طاق ایوان برافراختش
هوش مصنوعی: وقتی فغفور صدای او را شنید، به او توجه کرد و سرش را از بالای طاق ایوان بلند کرد.
روان سام از باده شوق مست
در آن بزم فغفور چون مه نشست
هوش مصنوعی: در آن جشن، روح سام به خاطر شوق، در حال تماشای شادی همچون ماه درخشید.
شهش جام میداد و بنشاند پیش
بفرمود تشریفش از خاص خویش
هوش مصنوعی: پادشاه جام می به او داد و او را نشاند. سپس دستور داد تا او را با احترام ویژهای مورد پذیرایی قرار دهند.
کیانی کلاهش به سر بر نهاد
به منشور و گنجش بسی وعده داد
هوش مصنوعی: یک شاهزاده کیانی کلاه خود را بر سر گذاشت و به مردم قولهای زیادی درباره ثروت و امکانات جدید داد.
پس آنگه چو جم جام برداشتند
ز زرین قدح کام برداشتند
هوش مصنوعی: پس از آن، زمانی که جمعیت جامی را از لیوان طلایی برداشتند، از آن نوشیدنی لذت بردند.
نواساز مستان نوا برگرفت
بزد چنگ و بربط به بر درگرفت
هوش مصنوعی: مردم خوشحال و شاداب، موسیقی را آغاز کردند و با نواختن سازهایی مانند چنگ و بربط، جشن و سرور را در کنار همدیگر تجربة کردند.
غلامان شیرینلب باده نوش
به پرده سرا درفکنده خروش
هوش مصنوعی: خدمتگزاران با زبان شیرین، در حال نوشیدن شراب، با صدای بلند در کنار پردهها مشغول فعالیت هستند.
مه ساقی از لعل خورشید فام
چو خورشید در گردش آورده جام
هوش مصنوعی: ماه، به مانند ساقی، جامی را که رنگش از لعل خورشید است، به گردش آورده و همچون خورشید در حرکت است.
شده توده در نقل دانهای سیم
به جای شکر، لعل و دُر یتیم
هوش مصنوعی: تودهای از دانههای نقره به جای شکر، مروارید و سنگهای گرانبها را به نمایش گذاشته است.
زده طعنه شکرلبان بر شکر
زده دست مه پیکران در کمر
هوش مصنوعی: دستهایی که با لطف و محبت در کمر میچرخند، در برابر تلخیهایی که با زبان شیرین به ما میزنند، چنگی به دل نمیزنند.
اثر کرد در سام و فغفور، می
برآورده گلنارشان هر دو خوی
هوش مصنوعی: این بیت به تأثیرگذاری یک چیز بر سام و فغفور اشاره دارد و میگوید که این تأثیر باعث شده آنها هر دو، ویژگیها و زیباییهایی مانند گلنار پیدا کنند. به نوعی، این تغییر بر روی شخصیت و رفتار آنها اثر گذاشته است.
شکرخنده ترکان آتش عذار
گرفته به کف مجمر زرنگار
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و دلربایی صورت کسانی که به ترکها معروفند اشاره شده است. خندههای شیرین آنها مانند آتش سوزانی است که جذابیت و ظرافت چهرهشان را مضاعف میکند و این احساس در دست آنها همچون جواهر و قیمت بالایی جلوهگر است.
به سر بر شده دود دل عود را
زده عود صد طعنه داوود را
هوش مصنوعی: دلش آتش گرفته و مثل عود در حال سوختن است، گویی خداوند با این آتش صدای طعنه و انتقادات داوود را به گوشش میرساند.
شراب عقیقی و بانگ سرود
لب لعل ساقی و آوای رود
هوش مصنوعی: شراب سرخ رنگ و صدای زنگی که از لبهای زیبا و قرمز ساقی میآید، به همراه صدای جاری رود.
ز جان حریفان ربوده قرار
ز دست ندیمان برون برده کار
هوش مصنوعی: این شعر به معنای ناتوانی در آرامش و قرار گرفتن به خاطر دوستان و حریفان است. نویسنده بیان میکند که از جان و دل برای دیگران تلاش کرده و تمام تلاشش را برای حفظ رابطه و ایجاد آرامش صرف کرده است. در واقع، او نمیتواند بیتفاوت باشد و همیشه در تلاش برای کمک به دیگران است.
بتانی کز آتش ندیدند دود
ز گیسو بر آتش فکندند عود
هوش مصنوعی: بتانی که از آتش دود نمیبینند، گیسوانشان را بر آتش میافکنند تا چوب عود بسوزد.
ز هر گوشه سروی خرامان شده
ز هر برج ماهی درافشان شده
هوش مصنوعی: در هر گوشهای درختانی با شکوه و زیبا در حال رشد هستند و از هر برج، نوری همچون ماه درخشان و دلانگیز منتشر شده است.
به هر حاجتی سر فرو برده مست
به یغمای دلها برآورده دست
هوش مصنوعی: هر کسی با نیاز خود سر به زیر میاندازد و مستی خوشی را تجربه میکند، در حالی که با دستهای خود عشق و دلهای دیگران را به چنگ میآورد.
به هر گوشه ترک ختائی نژاد
فکنده به چین زلف زنگی نهاد
هوش مصنوعی: در هر گوشه از میهن، نشانههایی از فرهنگ و زیباییهای مختلف دیده میشود و زلفی مجعد و زیبا به یادگار مانده است.
مه آتشین چهره ساغر به دست
بت عنبرین طره مجمر به دست
هوش مصنوعی: ماه درخشان و زیبا، با گلابی در دست و گیسوان معطرش مانند عطرعنبر به صورت آتشین مزین است.
سبک روح ترکان نازک میان
شده سرگران از شراب گران
هوش مصنوعی: سبک و لطیف شدن روح ترکان با زیباییهای خاص خود، باعث شده که آنها تحت تأثیر لذتهای شدید قرار بگیرند.
بتان مست و در ساغر آویخته
قدح رفته از دست و می ریخته
هوش مصنوعی: مجسمههای زیبا در حال مستی، در لیوانی آویزان شدهاند و جامی از دست رفته و نوشیدنی به زمین ریخته است.
همی ساقی افتاده مست و خراب
برون رفته از چنگ مطرب رباب
هوش مصنوعی: ساقی مست و ناتوان شده و از چنگ سازندهی رباب خارج شده است.
همه نیم خورده فتاده کباب
شده نرگسان همه مست خواب
هوش مصنوعی: همه نرگسها که نیم خورده و آسیب دیدهاند، به حالتی خوابآلود افتادهاند و دچار مستی شدهاند.
می از چنگ شیرین لبان کرده نوش
به چنگ ترنم سرا داده گوش
هوش مصنوعی: نوشیدن می خوش طعم از لبان شیرین باعث شده تا گوش به نغمههای زیبایی که در فضا طنینانداز شده، توجه کند.
چو سام نریمان بشد مست می
کمربسته در پیش فغفور کی
هوش مصنوعی: وقتی سام نریمان با حالت مستی و کمربندی به خود در برابر فغفور کی ظاهر شد.
چو نرگس سرافکنده مست و خراب
شده نرگس جادویش مست خواب
هوش مصنوعی: مانند گل نرگس که سرش به خاطر زیبایی و جاذبهاش پایین افتاده، او نیز دچار حالتی سرمست و خراب شده است، گویی افسون و جذبهاش او را به این حالت درآورده است.
می دوستکامی به کف برنهاد
به نوشید وانگه زمین بوسه داد
هوش مصنوعی: دوست کیف و لذت را در دست گرفت و با نوشیدن آن را جشن گرفت و سپس زمین را بوسید.
ثنا گفت به فغفور و برپای خاست
روان شد چو سرو خرامنده راست
هوش مصنوعی: مدیح و ستایش را به فغفور گفت و به پا ایستاد، سپس همچون سرو زیبایی با آرامش حرکت کرد.
برون آمد از قصر فغفور شاه
که تا رو نهد سوی آرامگاه
هوش مصنوعی: شاه فغفور از کاخ خارج شد و به سوی آرامگاه حرکت کرد.