گنجور

بخش ۳۰ - اندر پادشاهی سام در خاور زمین

سران سپاهش پذیره شدند
ز دیدار او جمله خیره شدند
بسر بر نهادند تاج زرش
فشاندند لعل و گهر بر سرش
درفش کیانی برافراختند
به هر جا ز زر قبه‌ها ساختند
همه رخ نهادند بر خاک راه
پیاده روان تا بر اسب شاه
تبیره زنان طبل بنواختند
غو کوس در عالم انداختند
همه ملک خاور به دیبای چین
بیاراسته همچو خلد برین
به هر گوشه‌ای لعبتی می‌پرست
به یاد جهانجوی ساغر به دست
به فال همایون و فر همای
برافراخت چتر بزرگی به پای
به فرخ‌ترین روز فرخنده فال
درآمد به شهر، آفتاب جلال
چو از برج ماهی برون رفت ماه
شه یوسف از چه برآمد به گاه
نشست آن زمان شاه کشورگشای
بدان تخت زرین به عقل و به رای
جهان داوران پیش تختش به پای
شهان را شده درگهش بوسه جای
همه برکشیده سر تاج‌ور
نهاده ز مه تا به ماهیش سر
شده انجمش کمترین بنده‌ای
سپهرش کمینه سرافکنده‌ای
در ایوانش کیوان غلامی و بس
به میدانش مه تیزکامی و بس
ز رفعت به مه بگذرانید تاج
به شوکت ز قیصر گرفته خراج
نموده جهانش به جان بندگی
همه سرورانش سرافکندگی
به خاقان که بودی به هنگام بار
به درگاه او همچو خاقان هزار
ز قیصر زبر جد علم برفراخت
به آئین شاهان یکی بزم ساخت
چو دل بر نظام ممالک نهاد
وزارت به قلواد فرخنده داد
جهان عدل و دادش فراموش کرد
چو آوازه عدل او گوش کرد
سفیده دمان چون نسیم بهار
خبر داد از کاروان تتار
خروس سحر در خروش آمدی
دم صبح عنبر فروش آمدی
روان پرور انفاس عنبرفشان
ز گلزار فردوس دادی نشان
مر آن نغمه‌گر گلستان آمدی
ازو نکهت دلستان آمدی
صبا چون رسیدی ز راه تتار
نشان دادی از زلف گیسوی یار
نشستی چو گر شب بر تخت زر
برآورده از چرخ گردنده سر
به گرد درش صف زدندی گوان
سرافکنده در خدمت پهلوان
جهان‌جوی قلواد فیروزبخت
به خدمت کمر بسته در پای تخت
سر سرکشان سام گیتی‌گشای
یل دانش‌افروز فرخنده‌رای
نشستی ابر تخت طهمورثی
به عقل و به دانش کیامورثی
ولی بی پری‌دخت سیمین عذار
نبودیش پروای شهر و دیار
همی سوختی و همی ساختی
به کار ممالک نپرداختی
ز بس بار خاطر یل نامدار
نکردی نظر سوی کس زان یار
مگر آنکه از سوی چین آمدی
ز توران به خاور زمین آمدی
ز شاهان نپرسیدی احوال کس
مگر حال فغفور چین بود و بس
دگر چون ملالش گرفتی ز تخت
به خرگه شدی گرد فیروز بخت
همی بزم عشرت برآراستی
ز ترکان چینی قدح خاستی
به یاد پری‌دخت سیمین‌بدن
مه خوبرویان چین و ختن
قدح نوش کردی و بگریستی
که گر می نخوردی کجا زیستی
ز شب‌ها مگر یک شبی همچو روز
همی خورد می سام مجلس فروز
نه شب بود از روشنی روز بود
شبی خوش‌تر از روز نوروز بود
هوا مشک بوی و صبا مشک‌بیز
سر زلف مشکین شب مشک ریز
هوا را مشام از هوا عنبرین
شده ناف شب نافه مشک چین
دُرافشان شده مه بدین سبز باغ
چو در دست زنگی فروزان چراغ
بر آواز مرغان شیرین سخن
کهن سال چرخ فلک چرخ زن
خوش آواز بزم فلک نغمه‌ساز
هم آوازش ناهید بربطنواز
شده همدم صبح خیزان نسیم
صبوحی کشان را ثریا ندیم
خوش الحان بزم، فلک در سماع
جهان روز را کرده آن شب وداع
فرو بسته صبح از تحیر نفس
به جنبش درآورده مرغان جرس
در آن شب که خلوتگه خاص بود
به بزم افق زهره رقاص بود
به زرین قدح باده لعل رنگ
روان در کف ساقی شوخ و شنگ
به جام بلورین می لعل ناب
که جام آسمان بود و می آفتاب
تو گفتی قدح جام جمشید بود
و یا می‌ فروزنده خورشید بود
طرب نای در چنگ مستان زده
مغنی به صد دست دستان زده
می چون عقیق اندر آن انجمن
درخشنده همچون سهیل یمن
ترنم سرایان پرده‌سرای
به پرده سرا بسته پرده سرای
فروزنده رخ سام روشن ضمیر
چو خورشید با لاجوردی سریر
چو بادام ترکان چین نیم مست
هوا در سر و جام نوشین به دست
کماندار چشمش به تیرافگنی
دو هندوش در عین قلب افگنی
هنوزش ازین گنبد لاجورد
به گرد مه از مهر بنشسته گرد
ز مستی کله برده بر طرف گوش
چو مستان برآورده از می خروش
گرانمایه قلواد کابل نژاد
گهی نوش می‌خورد و گه نوش باد
پری چهره ترکان مجلس فروز
به شب شام را بسته بر نیم روز
پلنگ افکنان شیرگیر آمده
خرد جام می را اسیر آمده
حریفان ندیمان شیرین‌سخن
ندیمان حریفان سیمین بدن
چو بادام ساقی همه مست ناب
ز جرعه شده جمله مست خراب
نواگر بتان بر گرفته سرود
زده چنگ در زهره آواز رود
دل سام در ساغر آویخته
ز نرگس می اندر قدح ریخته
چو جم جام یاقوت برداشته
یکی چتر ز آتش برافراشته
برافروخته زآتش می عذار
برانگیخته ز آتش دل شرار
گل از دفتر حسن او یک ورق
برآورده گلبرگش از می عرق
کمربسته قلواد زرین کلاه
ستاده به یک گوشه بارگاه
ز می شیرگیران شده شیرگیر
برآورده بر شیر گردون نفیر
گو شیردل مست و مدهوش بود
دو آهوش درخواب خرگوش بود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سران سپاهش پذیره شدند
ز دیدار او جمله خیره شدند
هوش مصنوعی: سربازان او به محض دیدن او متوجه شدند و همگی شگفت‌زده شدند.
بسر بر نهادند تاج زرش
فشاندند لعل و گهر بر سرش
هوش مصنوعی: تاج طلایی بر سر گذاشتند و بر آن سنگ‌های قیمتی و زیبایی را پراکنده کردند.
درفش کیانی برافراختند
به هر جا ز زر قبه‌ها ساختند
هوش مصنوعی: درفش کیانی را به اهتزاز درآوردند و در هر مکان، قبه‌های طلا ساختند.
همه رخ نهادند بر خاک راه
پیاده روان تا بر اسب شاه
هوش مصنوعی: همه بر زمین نشسته و در حال عبور از راه هستند تا به اسب شاه برسند.
تبیره زنان طبل بنواختند
غو کوس در عالم انداختند
هوش مصنوعی: زنان تبیره به صدا درآوردند و طبل را نواختند و صدای کوس را در جهان پخش کردند.
همه ملک خاور به دیبای چین
بیاراسته همچو خلد برین
هوش مصنوعی: تمام سرزمین‌های شرق به زیبایی و زینت لباس‌های ابریشمی چین مزین شده‌اند، مانند بهشت برین.
به هر گوشه‌ای لعبتی می‌پرست
به یاد جهانجوی ساغر به دست
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای، شخصی به پرستش موجودی زیبا مشغول است و این کار او به خاطر یادآوری کسی است که در پی جستجوی دنیا و خوشی‌ها است و در دستش جامی دارد.
به فال همایون و فر همای
برافراخت چتر بزرگی به پای
هوش مصنوعی: به دنبال شگفتی‌ها و خوشبختی‌ها، شخصی با شادی و افتخار، سایه‌ای بزرگ و گسترده ایجاد کرده است.
به فرخ‌ترین روز فرخنده فال
درآمد به شهر، آفتاب جلال
هوش مصنوعی: در روز خوش‌یمن و مبارک، نشانه‌های نیکویی به شهر آمد و نور آفتاب جلال و شکوه را منتشر کرد.
چو از برج ماهی برون رفت ماه
شه یوسف از چه برآمد به گاه
هوش مصنوعی: وقتی که ماه از برج ماهی خارج شد، دلیل این که محبوب یوسف در این زمان نمایان شد، چیست؟
نشست آن زمان شاه کشورگشای
بدان تخت زرین به عقل و به رای
هوش مصنوعی: در آن زمان، شاهی که کشورها را فتح کرده بود، بر آن تخت طلا نشسته بود و با خرد و تدبیر خود، امور را مدیریت می‌کرد.
جهان داوران پیش تختش به پای
شهان را شده درگهش بوسه جای
هوش مصنوعی: در برابر تخت دادگستری او، بزرگانی که به قضاوت نشسته‌اند، جایگاه خود را به احترام و ادب بوسه می‌زنند.
همه برکشیده سر تاج‌ور
نهاده ز مه تا به ماهیش سر
هوش مصنوعی: همه، با افتخار و وقار، تاجی که از زیبایی و روشنایی گرفته شده بر سر نهاده‌اند و از ماهی‌ها نیز درخشنده‌تر و برجسته‌تر به نظر می‌رسند.
شده انجمش کمترین بنده‌ای
سپهرش کمینه سرافکنده‌ای
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی بیان می‌شود که در میان ستاره‌ها، من نیز بنده و کوچکی هستم که به خاطر درخشش آسمان، سرم پایین است و احساس حقارت می‌کنم.
در ایوانش کیوان غلامی و بس
به میدانش مه تیزکامی و بس
هوش مصنوعی: در ایوانش، کیوان در خدمتش است و هیچ چیز دیگری نمی‌خواهد، و در میدانش، ماهی با تند خواری و شتاب درخشان و بی‌نظیر وجود دارد.
ز رفعت به مه بگذرانید تاج
به شوکت ز قیصر گرفته خراج
هوش مصنوعی: تاج و مقام بلندی را از پادشاهی بزرگی مثل قیصر به ارث برده‌اید و باید با شکوه و عظمت آن را حفظ کنید.
نموده جهانش به جان بندگی
همه سرورانش سرافکندگی
هوش مصنوعی: جهان به بنده‌وارگی و خدمتگزاری در حضور همه بزرگوارانش، به طور عجیبی افتاده است.
به خاقان که بودی به هنگام بار
به درگاه او همچو خاقان هزار
هوش مصنوعی: در زمان برگزاری جشن یا مراسم بزرگ، به درگاه پادشاه مانند یک پادشاه واقعی با احترام و شکوه وارد شو.
ز قیصر زبر جد علم برفراخت
به آئین شاهان یکی بزم ساخت
هوش مصنوعی: از طرف قیصر، دانش و هنر به افراشته‌ترین سطح رسید و به شیوه‌ی پادشاهان، یک مجلس جشن ترتیب داده شد.
چو دل بر نظام ممالک نهاد
وزارت به قلواد فرخنده داد
هوش مصنوعی: وقتی دل را بر اساس نظم و ترتیب کشورها قرار داد، منصب وزارت را به کسی خوشنام و موفق واگذار کرد.
جهان عدل و دادش فراموش کرد
چو آوازه عدل او گوش کرد
هوش مصنوعی: دنیای عدالت و انصاف را فراموش کرده است چون صدای عدالت او را شنیده است.
سفیده دمان چون نسیم بهار
خبر داد از کاروان تتار
هوش مصنوعی: در صبح روشن، مانند نسیم بهاری، خبری از کاروان تاتار رسید.
خروس سحر در خروش آمدی
دم صبح عنبر فروش آمدی
هوش مصنوعی: در صبح زود، خروس با صدای بلندش اعلام حضور کرد و خبر از آمدن صبح را داد. بویی خوش مانند عطر عنبر در فضا پراکنده شد.
روان پرور انفاس عنبرفشان
ز گلزار فردوس دادی نشان
هوش مصنوعی: عطر دل‌انگیز تو مانند رایحه عطر خوش عنبر است و از باغ خوشبوی بهشتی نشانه‌ای به من دادی.
مر آن نغمه‌گر گلستان آمدی
ازو نکهت دلستان آمدی
هوش مصنوعی: تو همچون نغمه‌سرای گلزار به دنیای ما آمدی و عطر تو دل‌ها را شاد کرده است.
صبا چون رسیدی ز راه تتار
نشان دادی از زلف گیسوی یار
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی که از راه تاتار آمدی، نشانه‌ای از زیبایی و زلف‌های گیسو را از معشوق نشان دادی.
نشستی چو گر شب بر تخت زر
برآورده از چرخ گردنده سر
هوش مصنوعی: وقتی بر تخت زرینی نشسته‌ای، مانند شب که بر بالای آن می‌درخشد، سرت را از چرخ زمان بالا آورده‌ای.
به گرد درش صف زدندی گوان
سرافکنده در خدمت پهلوان
هوش مصنوعی: گوان‌ها (گاوها) در اطراف درگاه او ایستاده‌اند و به طور ناامید و خجالت‌زده در خدمت قهرمان هستند.
جهان‌جوی قلواد فیروزبخت
به خدمت کمر بسته در پای تخت
هوش مصنوعی: جهان به‌دنبال کسی است که خوشبخت و شجاع باشد و در مقام قدرت و سلطنت، برای خدمت به ملت آماده است.
سر سرکشان سام گیتی‌گشای
یل دانش‌افروز فرخنده‌رای
هوش مصنوعی: سرسختی و قدرت سام که دنیای وسیع را می‌گشاید، به وسیله‌ی فردی با دانش و خوشبختی مشخص شده است.
نشستی ابر تخت طهمورثی
به عقل و به دانش کیامورثی
هوش مصنوعی: نشسته‌ای همچون ابر، با خرد و دانشی همچون کیامورث.
ولی بی پری‌دخت سیمین عذار
نبودیش پروای شهر و دیار
هوش مصنوعی: اما بدون حضور دختر زیبا با چهره‌اش، او به فکر و نگرانی شهر و دیارش نیست.
همی سوختی و همی ساختی
به کار ممالک نپرداختی
هوش مصنوعی: در حالیکه تو خود را می‌سوزاندی و تلاش می‌کردی، به کارهایی که مربوط به کشورها و سرزمین‌ها بود، توجه نداشتی.
ز بس بار خاطر یل نامدار
نکردی نظر سوی کس زان یار
هوش مصنوعی: به خاطر بار سنگینی که بر دوش داری، هرگز به کسی نگاه نکردی جز آن یار نامدار.
مگر آنکه از سوی چین آمدی
ز توران به خاور زمین آمدی
هوش مصنوعی: آیا تو از طرف چین به سمت خاور زمین آمده‌ای و از سرزمین توران عبور کرده‌ای؟
ز شاهان نپرسیدی احوال کس
مگر حال فغفور چین بود و بس
هوش مصنوعی: نه از دیگرانی که در جهان بودند پرسیدی، بلکه فقط از حال فغفور چین اطلاع پیدا کردی.
دگر چون ملالش گرفتی ز تخت
به خرگه شدی گرد فیروز بخت
هوش مصنوعی: وقتی که غم و اندوه او را از جایگاهش راندی، به دامن سرنوشت خوش بازگشت.
همی بزم عشرت برآراستی
ز ترکان چینی قدح خاستی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به برگزاری یک مهمانی شادی و جشن است که در آن از شراب و شادی‌های زندگی لذت برده می‌شود. همچنین به زیبایی و نشاطی که از ترکیب فرهنگ‌ها و حضور افرادی با ویژگی‌های خاص به وجود می‌آید اشاره شده است.
به یاد پری‌دخت سیمین‌بدن
مه خوبرویان چین و ختن
هوش مصنوعی: به یاد دختر زیبای با پوست نقره‌ای، که چهره‌اش به زیبایی دختران چین و ختن می‌ماند.
قدح نوش کردی و بگریستی
که گر می نخوردی کجا زیستی
هوش مصنوعی: تو جام را نوشیدی و گریه کردی، چون اگر شراب نمی‌نوشیدی، زندگی‌ات در کجا می‌گذشت؟
ز شب‌ها مگر یک شبی همچو روز
همی خورد می سام مجلس فروز
هوش مصنوعی: در میان شب‌ها تنها یک شب مانند روز می‌درخشد و در آن شب، جام می می‌نوشند و مجلس بسیار شاداب و پرنور است.
نه شب بود از روشنی روز بود
شبی خوش‌تر از روز نوروز بود
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که شب به اندازه‌ای روشن و زیباست که همچون روز به نظر می‌رسد و شب خاصی است که از روز نوروز هم دلپذیرتر است.
هوا مشک بوی و صبا مشک‌بیز
سر زلف مشکین شب مشک ریز
هوش مصنوعی: هوا بویی مانند مشک دارد و نسیم صبحگاهی هم عطر مشک را پخش می‌کند. موهای سیاه شب همچون مشک در حال ریختن هستند.
هوا را مشام از هوا عنبرین
شده ناف شب نافه مشک چین
هوش مصنوعی: هوا عطر دل‌انگیزی دارد که چون شب فرا می‌رسد، بوی خوش مشک در فضا پخش می‌شود.
دُرافشان شده مه بدین سبز باغ
چو در دست زنگی فروزان چراغ
هوش مصنوعی: ماه در این باغ سرسبز مانند چراغی در دستان زنگی درخشان شده است.
بر آواز مرغان شیرین سخن
کهن سال چرخ فلک چرخ زن
هوش مصنوعی: بر سر آهنگ دلنشین پرندگان با تجربه، چرخ زمان همچنان در حال چرخش است.
خوش آواز بزم فلک نغمه‌ساز
هم آوازش ناهید بربطنواز
هوش مصنوعی: در آسمان جشن و شادی، خوش صدا و سازنده‌ای وجود دارد که همراهش، ناهید، به نواختن بر روی سازش می‌پردازد.
شده همدم صبح خیزان نسیم
صبوحی کشان را ثریا ندیم
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی شده همراه و همدل با کسانی که صبح زود بیدار می‌شوند و به تازگی روز را آغاز می‌کنند.
خوش الحان بزم، فلک در سماع
جهان روز را کرده آن شب وداع
هوش مصنوعی: درست در لحظه‌ای که آسمان با نغمه‌های دل‌انگیز پر شده، گویی روز به پایان رسیده و شب به‌سلامت اشاره می‌کند.
فرو بسته صبح از تحیر نفس
به جنبش درآورده مرغان جرس
هوش مصنوعی: صبح با حیرت و به آرامی شروع شده است، و با این حال پرندگان جرس به حرکت درآمده‌اند و صدا را به راه انداخته‌اند.
در آن شب که خلوتگه خاص بود
به بزم افق زهره رقاص بود
هوش مصنوعی: در شبی که محفل ویژه‌ای برپا بود، زهره در آسمان به عنوان رقصنده‌ای درخشان قرار داشت.
به زرین قدح باده لعل رنگ
روان در کف ساقی شوخ و شنگ
هوش مصنوعی: باده‌ای رنگین و خوش‌رنگ در جام زرین قرار دارد و ساقی خوش‌خلق و شاداب آن را به ما می‌ریزد.
به جام بلورین می لعل ناب
که جام آسمان بود و می آفتاب
هوش مصنوعی: در لیوان شفاف و زیبا، نوشیدنی سرخ رنگ و گرانبها قرار دارد که انگار مانند آسمان است و نوشیدنی درخشانش مانند تابش خورشید می‌باشد.
تو گفتی قدح جام جمشید بود
و یا می‌ فروزنده خورشید بود
هوش مصنوعی: تو گفتی که این جام، همان جام جمشید است و یا نوشیدنی که مانند نور خورشید درخشان است.
طرب نای در چنگ مستان زده
مغنی به صد دست دستان زده
هوش مصنوعی: شادی نواختن نی در دستان مستان به گوش می‌رسد و خواننده با صدای زیبا و هنرمندانه، دل‌ها را به وجد می‌آورد.
می چون عقیق اندر آن انجمن
درخشنده همچون سهیل یمن
هوش مصنوعی: در آن جمع، شرابی مانند عقیق درخشان است که مانند ستاره سهیل در یمن تابنده و زیباست.
ترنم سرایان پرده‌سرای
به پرده سرا بسته پرده سرای
هوش مصنوعی: صداهای دلنواز خوانندگان در مکانی که پرده‌ها به زیبایی چیده شده، با هم ترکیب شده و فضایی شاعرانه را ایجاد می‌کند.
فروزنده رخ سام روشن ضمیر
چو خورشید با لاجوردی سریر
هوش مصنوعی: چهره‌ی درخشان سام، که اندیشه‌اش روشن است، مانند خورشیدی است که بر تختی از لاجورد می‌تابد.
چو بادام ترکان چین نیم مست
هوا در سر و جام نوشین به دست
هوش مصنوعی: چنان‌که بادام ترکان چینی در هوای نیمه مست و دل‌انگیز، در دست جامی زیبا و نوشین است.
کماندار چشمش به تیرافگنی
دو هندوش در عین قلب افگنی
هوش مصنوعی: کماندار که به چشم‌هایش نگاه می‌کند، تیرهایی شبیه دو دلبستگی را به سمت قلب می‌زند.
هنوزش ازین گنبد لاجورد
به گرد مه از مهر بنشسته گرد
هوش مصنوعی: او هنوز از این آسمان آبی به دور ماه، مانند گلی که به دور خورشید نشسته باشد، می‌درخشد.
ز مستی کله برده بر طرف گوش
چو مستان برآورده از می خروش
هوش مصنوعی: از شدت مستی، سرم را به کناره گوشم تکیه داده‌ام؛ همچون کسانی که از خوشحالی و لذت نوشیدنی، سر و صدای زیادی به پا کرده‌اند.
گرانمایه قلواد کابل نژاد
گهی نوش می‌خورد و گه نوش باد
هوش مصنوعی: شخصی با ارزش و گرانقدر از کابل، گاهی نوشیدنی می‌نوشد و گاهی از نوشیدنی باد لذت می‌برد.
پری چهره ترکان مجلس فروز
به شب شام را بسته بر نیم روز
هوش مصنوعی: دختران زیبا و دلربا در مجلس درخشان هستند، مانند شبی که بر روز روشن سایه افکنده است.
پلنگ افکنان شیرگیر آمده
خرد جام می را اسیر آمده
هوش مصنوعی: پلنگان تیزپا و دلاور به میدان آمده‌اند و قدرت و اثر می‌افشانند، و جام می هم به دست‌گیری و تسخیر آمده است.
حریفان ندیمان شیرین‌سخن
ندیمان حریفان سیمین بدن
هوش مصنوعی: دوستانی که با زبان شیرین صحبت می‌کنند و همتایان زیبا و دل‌پسند، به یکدیگر رقابت می‌کنند.
چو بادام ساقی همه مست ناب
ز جرعه شده جمله مست خراب
هوش مصنوعی: مانند بادام که ساقی خوش طعم و ناب است، همه در اثر نوشیدن یک جرعه از آن مست و خراب شده‌اند.
نواگر بتان بر گرفته سرود
زده چنگ در زهره آواز رود
هوش مصنوعی: وقتی که نوازندگان با زیبایی چنگ را به صدا در می‌آورند، آواز دل‌نوازشان مانند جریانی خوش در فضا طنین‌انداز می‌شود.
دل سام در ساغر آویخته
ز نرگس می اندر قدح ریخته
هوش مصنوعی: دل سام در ساغر آویخته، به این معناست که دل سام به میگسی دوخته شده و در حالتی نشسته که خواب و خیال او را دربرگرفته است. در این حال، نرگس، که نمادی از زیبایی و جذابیت است، به عنوان یک عنصر مشترک در ساغر و می، نشانه‌ای از سرگرمی و خیالاتی است که در دل او جاری است. قدح پر از می، نمایانگر لذات و شادی‌هایی است که در زندگی او وجود دارد.
چو جم جام یاقوت برداشته
یکی چتر ز آتش برافراشته
هوش مصنوعی: زمانی که جم، جامی از یاقوت را در دست گرفت و چتری از آتش را برافراشت.
برافروخته زآتش می عذار
برانگیخته ز آتش دل شرار
هوش مصنوعی: آتش می‌نوشی به صورت تو جلوه‌گری می‌کند و دل من نیز به خاطر عشق و احساساتی که در آن دارم، شعله‌ور است.
گل از دفتر حسن او یک ورق
برآورده گلبرگش از می عرق
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های او مانند یک گل، برگی به خارج آمده است و گلبرگش از شراب عرق کرده است.
کمربسته قلواد زرین کلاه
ستاده به یک گوشه بارگاه
هوش مصنوعی: زنی که کمرش را به زیبایی بسته و کلاهی طلایی بر سر دارد، در گوشه‌ای از قصر یا محل برگزاری مراسم ایستاده است.
ز می شیرگیران شده شیرگیر
برآورده بر شیر گردون نفیر
هوش مصنوعی: از می‌نوشندگان، شیرین‌نوشی به کمال رسیده و صدای شگفت‌انگیزی به آسمان بلند شده است.
گو شیردل مست و مدهوش بود
دو آهوش درخواب خرگوش بود
هوش مصنوعی: مردی شجاع و دلیر در حالتی مست و گیج به سر می‌برد و در خواب، دو دوستش مانند دو آهو در آرامش و بی‌خبری هستند.