گنجور

بخش ۲۴ - در جواب گفتن لشکر سام را

چو آگه نه اید از دل ریش من
مرانید ازین سان سخن پیش من
مرا نقش دیوار دانید و بس
که ناید به چشمم کنون نقش کس
مه عالم آرا به طلعت نکوست
ولی جان ندارد بر نقش دوست
دلم را نباشد جز او دلپذیر
که از جان گریز است زو ناگزیر
دلم فتنه آن پری‌پیکر است
که در عین معنی به چشم و سراست
به وصلش کجا باشدم دست رس
که در چشم عنقا نیاید مگس
نه آنم که برگردم از بهر دوست
که من نقش دیوارم و جانم اوست
پیامم بر پیر مادر برید
دل دردمندش به دست آورید
بگوئید کان کت جگر گوشه بود
دلت را ز خون جگر توشه بود
به خون جگر پرورانیدیش
نمی‌زیستی گر نمی‌دیدیش
کنون رفت و جان را به جانان سپرد
کزین گونه نخجیرش از راه برد
روان گشت و راه ختا برگرفت
چه باشد ختا راه دیگر گرفت
اگر پرسد از من منوچهر شاه
بگوئید کان شاه گیتی‌پناه
که سام نریمان چو پر برگشاد
روان گشت روزی خطا بر نهاد
یکی گورش از راه بیرون فکند
به چشم چو آهوش در خون فکند
چو باد بهار از قفایش ببرد
چو آهوی چین تا ختایش ببرد
یکی لعبت از پرده بنمود چهر
دل از پرده بیرون فتادش ز مهر
چو زلف کجش بر زمین اوفتاد
برآشفت وانگه به چین اوفتاد
خطا کرد و راه ختن برگرفت
دل خسته از جان و تن برگرفت
به چین شد به بوی سر زلف یار
که در چین توان یافت مشک تتار
ازین ره کجا جان به منزل برد
وزین ورطه کشتی به ساحل برد
ولیکن اگر بخت یاری کند
غم دلبرش غم‌گساری کند
به چین حلقه زلف چون عنبرش
به دست آورد یا رود بر سرش
وگر زان که او را سرآید زمان
تو ای شاه فیروز جاویدمان
بگفت این و بر کرد مرکب ز جای
به پیش اندر آورد راه ختای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو آگه نه اید از دل ریش من
مرانید ازین سان سخن پیش من
هوش مصنوعی: اگر از درد و رنج من آگاه نیستید، پس از این‌گونه صحبت‌ها دوری کنید.
مرا نقش دیوار دانید و بس
که ناید به چشمم کنون نقش کس
هوش مصنوعی: من را فقط به عنوان نقش یک دیوار ببینید، چون هیچ تصویری جز خودم در حال حاضر در چشمم نمی‌بینم.
مه عالم آرا به طلعت نکوست
ولی جان ندارد بر نقش دوست
هوش مصنوعی: ماه زیبا و روشنایی بخش دنیاست، اما بدون عشق و دوستی، حیات و جان واقعی ندارد.
دلم را نباشد جز او دلپذیر
که از جان گریز است زو ناگزیر
هوش مصنوعی: دل من هیچ کس را جز او خوشایند نیست، چرا که او بهترین است و نمی‌توان از او جدا شد.
دلم فتنه آن پری‌پیکر است
که در عین معنی به چشم و سراست
هوش مصنوعی: دل من به دنبال آن دختری است که زیبایی‌اش به نحوی است که هم شگفت‌انگیز و هم عمیق و معنادار به نظر می‌رسد.
به وصلش کجا باشدم دست رس
که در چشم عنقا نیاید مگس
هوش مصنوعی: کجا می‌توانم به وصال او دست یابم، در حالی که مگس نمی‌تواند به چشم عنقا نزدیک شود؟
نه آنم که برگردم از بهر دوست
که من نقش دیوارم و جانم اوست
هوش مصنوعی: من آن فردی نیستم که بخواهم به خاطر دوست از راه خود برگردم، زیرا من مانند یک دیوار هستم و جانم وابسته به او است.
پیامم بر پیر مادر برید
دل دردمندش به دست آورید
هوش مصنوعی: پیام من را به پیرزن برسانید و دل غمگینش را تسکین دهید.
بگوئید کان کت جگر گوشه بود
دلت را ز خون جگر توشه بود
هوش مصنوعی: بگویید که دل شما مانند یک جگر گوشه است و از خون جگر شما پر شده است.
به خون جگر پرورانیدیش
نمی‌زیستی گر نمی‌دیدیش
هوش مصنوعی: اگر نمی‌دیدی‌اش، زندگی‌ات با این همه درد و رنج ممکن نبود.
کنون رفت و جان را به جانان سپرد
کزین گونه نخجیرش از راه برد
هوش مصنوعی: اکنون رفت و جانش را به معشوق سپرد، چرا که این‌گونه، شکارش از مسیر منحرف شد.
روان گشت و راه ختا برگرفت
چه باشد ختا راه دیگر گرفت
هوش مصنوعی: روح از دنیا رها شد و به سوی سرزمین ختا حرکت کرد. حال چه باید کرد؟ ختا مسیر دیگری را در پیش گرفت.
اگر پرسد از من منوچهر شاه
بگوئید کان شاه گیتی‌پناه
هوش مصنوعی: اگر کسی از من دربارهٔ منوچهر شاه بپرسد، بگویید که او شاهی است که پناهگاه جهانیان است.
که سام نریمان چو پر برگشاد
روان گشت روزی خطا بر نهاد
هوش مصنوعی: سام نریمان وقتی که پر برگشاد کرد، روزی به اشتباه بر روی چیزی قدم گذاشت.
یکی گورش از راه بیرون فکند
به چشم چو آهوش در خون فکند
هوش مصنوعی: یکی از کسان، جنازه‌ای را بیرون از قبر انداخت و چشم آن مرده مانند چشمان آهو در خون غوطه‌ور شد.
چو باد بهار از قفایش ببرد
چو آهوی چین تا ختایش ببرد
هوش مصنوعی: مانند باد بهاری که از لانه‌اش بیرون می‌آید، چنانکه آهوهای چینی به آرامی و بدون صدایی از برهوت عبور می‌کنند.
یکی لعبت از پرده بنمود چهر
دل از پرده بیرون فتادش ز مهر
هوش مصنوعی: دخترکی از پشت پرده نمایان شد و دل عاشق از عشق او بیرون افتاد.
چو زلف کجش بر زمین اوفتاد
برآشفت وانگه به چین اوفتاد
هوش مصنوعی: زمانی که زلف‌های کج او بر زمین افتاد، او ناراحت شد و سپس به چین و بافت خود بازگشت.
خطا کرد و راه ختن برگرفت
دل خسته از جان و تن برگرفت
هوش مصنوعی: او اشتباه کرد و به سوی ختن رفت، در حالی که دلش از جان و تن خسته بود.
به چین شد به بوی سر زلف یار
که در چین توان یافت مشک تتار
هوش مصنوعی: عطر موی محبوب به قدری دلرباست که حتی در دوردست‌ها، زیبایی و جذابیت خود را حفظ می‌کند.
ازین ره کجا جان به منزل برد
وزین ورطه کشتی به ساحل برد
هوش مصنوعی: از این راه کجا جان به مقصد برسد و از این گرداب چگونه کشتی به خشکی برساند؟
ولیکن اگر بخت یاری کند
غم دلبرش غم‌گساری کند
هوش مصنوعی: اگر شانس به او رو کند، درد و غم از دل معشوقش برطرف می‌شود.
به چین حلقه زلف چون عنبرش
به دست آورد یا رود بر سرش
هوش مصنوعی: گرد زلفش چون عطر خوش عنبر در دست گرفته شده است، یا مانند جویی که بر روی سرش جاری است.
وگر زان که او را سرآید زمان
تو ای شاه فیروز جاویدمان
هوش مصنوعی: اگر زمانی او به سر آید، ای شاه فیروز، جاودانم دلتنگ تو خواهم شد.
بگفت این و بر کرد مرکب ز جای
به پیش اندر آورد راه ختای
هوش مصنوعی: او این را گفت و سوارش را از جا حرکت داد و به جلو به سمت ختا روانه شد.