گنجور

بخش ۲۳ - سخن گفتن لشکر با سام نریمان

زبان برگشودند کای نامدار
عنان دل خویش را گوش دار
چرا خویش را در جنون افکنی
دل خسته در بحر خون افکنی
مده دل به نقشی که باشد خیال
که ممکن نباشد به نقش اتصال
ترا جادو از ره برون می‌برد
به مکرت به دام جنون می‌برد
یقین است کان صورت بانوئی
خیالست نیرنگ از جادوئی
بدان صورت خوب نیلی‌پرند
ز راهت برون برد دیو نژند
گرت ره زند دیو پتیاره باز
تو پیر خرد رهبر خویش ساز
مکن بیرهی سر میاور به تاب
بکن رحم بر جان غمگین باب
که چشمش به راهست و دل پرامید
به چشمش سیاهست روز سفید
چه باشد کنون گر سخن بشنوی
رخ نامور سوی شاه آوری
اگر میل تو باشد ای نیک‌پی
هم از نسل گردن فرازان کی
منوچهر پیدا کند دختری
که نبود چنان دخت در کشوری
بخواهد پری پیکری چون نگار
که باشد درین غم ترا غم‌گذار
چو در گوش سام این حکایت رسید
برآشفت و آهی ز دل برکشید
به پاسخ چنین گفت کای سروران
مگوئید با من ز مه پیکران

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زبان برگشودند کای نامدار
عنان دل خویش را گوش دار
هوش مصنوعی: سخن به میان آمد که ای شخص بزرگوار، دل خود را تحت کنترل و مدیریت داشته باش.
چرا خویش را در جنون افکنی
دل خسته در بحر خون افکنی
هوش مصنوعی: چرا خودت را به جنون بیندازی و دل خسته‌ات را در درد و رنج غرق کنی؟
مده دل به نقشی که باشد خیال
که ممکن نباشد به نقش اتصال
هوش مصنوعی: دل خود را به تصویری نده که تنها خیال است، زیرا چنین تصوری نمی‌تواند به حقیقت بپیوندد.
ترا جادو از ره برون می‌برد
به مکرت به دام جنون می‌برد
هوش مصنوعی: سحر و جادوی تو انسان را از راه درست دور می‌کند و به دامی می‌کشاند که به جنون و دیوانگی می‌انجامد.
یقین است کان صورت بانوئی
خیالست نیرنگ از جادوئی
هوش مصنوعی: این مطمئن است که آن چهره زیبا تنها تصوری است که به وسیله‌ی جادو و فریب ساخته شده است.
بدان صورت خوب نیلی‌پرند
ز راهت برون برد دیو نژند
هوش مصنوعی: بدان که زیبایی مانند پرنده‌ای نیلی از راه تو را دور کرده و دیو نژند (بدجنس) تو را از مسیرت منحرف کرده است.
گرت ره زند دیو پتیاره باز
تو پیر خرد رهبر خویش ساز
هوش مصنوعی: اگر دیو کوچکی بر سر راهت بیفتد، تو باید با حکمت و خرد خود، راهنما و پیشوای خود را پیدا کنی.
مکن بیرهی سر میاور به تاب
بکن رحم بر جان غمگین باب
هوش مصنوعی: این جمله او را از غم و اندوه خارج نکن و به آرامش دادن به قلب ناراحتش فکر کن.
که چشمش به راهست و دل پرامید
به چشمش سیاهست روز سفید
هوش مصنوعی: چشمانش در انتظارند و قلبش پر از امید است. چشمان تیره‌اش در روز روشن نماد امید و روشنی است.
چه باشد کنون گر سخن بشنوی
رخ نامور سوی شاه آوری
هوش مصنوعی: اکنون چه می‌شود اگر سخن را بشنوی و چهره‌ی مشهور را به سوی پادشاه ببری؟
اگر میل تو باشد ای نیک‌پی
هم از نسل گردن فرازان کی
هوش مصنوعی: اگر خواسته تو باشد، ای نیکوکار، من هم از نسل کسانی هستم که با عزت و شکوه اند.
منوچهر پیدا کند دختری
که نبود چنان دخت در کشوری
هوش مصنوعی: منوچهر دختر جدیدی را پیدا می‌کند که در هیچ کشوری مانند او وجود ندارد.
بخواهد پری پیکری چون نگار
که باشد درین غم ترا غم‌گذار
هوش مصنوعی: او دختری زیبا و دلربا را می‌خواهد که در این غم و اندوه، به او تسلی بدهد.
چو در گوش سام این حکایت رسید
برآشفت و آهی ز دل برکشید
هوش مصنوعی: وقتی سام این داستان را شنید، ناراحت شد و از دلش آهی بیرون آورد.
به پاسخ چنین گفت کای سروران
مگوئید با من ز مه پیکران
هوش مصنوعی: در پاسخ به این سخنان، او گفت: ای بزرگواران، چرا درباره من از فرشتگان سخن می‌گویید؟