بخش ۲۰ - سخن گفتن سروش در گوش سام
به گوشش فرو گفت فرخ سروش
که از دست دادی دل و عقل و هوش
که گفتت به هر صورتی سر درآر
تصور کن از نقش صورت نگار
هر آن کو به دل صورت اندیش نیست
یقینم که او جای معنیش نیست
گذر کن ز دل تا به دلبر رسی
ز سر درگذر تا به سرور رسی
گر اهل دلی دل به دلبر سپار
چو از دل برآئی دم از دل برآر
دم سرد را همدم خویش کن
ز مژگان نمک بر دل ریش کن
می صاف از دردی دیده ساز
کباب از دل خون چکانید ساز
دل خسته در پای دلبر نشان
به سرو روانش روان برفشان
بساز از سر زلف او دام دل
برآر از لب لعل او کام دل
درین ره قدم بر سر خویش نه
وز آن پس سر خویش را پیش نه
اگر مرد راهی ز خود درگذر
به منزلگه بیخودی برگذر
به چین رو که فالت همایون شود
ز ماه رخش مهرت افزون شود
به چین زلف دلبر توانی کشید
که از چین شود نافه چین پدید
برو خون خور و سنبلش بر سرآر
که از خون بود اصل مشک تتار
صوابست راه ختا رفتنت
ولی خون خود باد در گردنت
ره چین سپر چون مغ بتپرست
که در چین دهد نقش استاد دست
چو سام یل از خواب سر برگرفت
ز مهر رخش چهره در زر گرفت
نه گلزار دید و نه قصر بلند
نه بستانسرای و نه نیلی پرند
ستاره غراب سیه بر سرش
فگنده ز خود سایه بر پیکرش
به یاد آمدش صورت دلربا
گهر ریخت از چرخ بر کهربا
بخش ۱۹ - رسیدن سام به ایوان و دیدن صورت پریدخت را: روان گشته با آن پریچهره ماهبخش ۲۱ - بیتابی کردن سام نریمان از حرمان پریدخت: به ناکام بر پشت جرمه نشست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به گوشش فرو گفت فرخ سروش
که از دست دادی دل و عقل و هوش
هوش مصنوعی: سروش خوش خبر در گوش او گفت که همه چیزهای ارزشمندت را از دست دادهای؛ هم دل، هم عقل و هم هوش.
که گفتت به هر صورتی سر درآر
تصور کن از نقش صورت نگار
هوش مصنوعی: هر کسی میتواند به شکلی خاص و در هر صورتی وارد شود، اما تصور کن که تنها از روی تصویر زیبایی شناخته میشود.
هر آن کو به دل صورت اندیش نیست
یقینم که او جای معنیش نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که فقط به ظواهر و شکلها توجه داشته باشد، مطمئنم که او درک عمیقتری از حقیقت ندارد.
گذر کن ز دل تا به دلبر رسی
ز سر درگذر تا به سرور رسی
هوش مصنوعی: از دل خود عبور کن تا به محبوب برسی، و از خودت بگذر تا به آقایت برسی.
گر اهل دلی دل به دلبر سپار
چو از دل برآئی دم از دل برآر
هوش مصنوعی: اگر دلباختهای، دل خود را به معشوق بده، چون وقتی که از دل جدا شوی، باید با دل عمیق نفس بکشی.
دم سرد را همدم خویش کن
ز مژگان نمک بر دل ریش کن
هوش مصنوعی: هوا را که سرد است، همراه خودت کن و با چشمان اشکبار، بر دل شکستهات نمکی بزن.
می صاف از دردی دیده ساز
کباب از دل خون چکانید ساز
هوش مصنوعی: از دل پر درد، آهنگی صاف و شفاف بساز که مانند کباب سوزان، از دل خونین تو برمیخیزد.
دل خسته در پای دلبر نشان
به سرو روانش روان برفشان
هوش مصنوعی: دل خستهای که برای معشوقش خاضع و تسلیم است، به دنبال او میدود و همچون برفی که آرام و نرم بر زمین میافتد، به او نزدیک میشود.
بساز از سر زلف او دام دل
برآر از لب لعل او کام دل
هوش مصنوعی: تراشیدن گیسوی او همچون دام دل، و از لب سرخ او آرزوی دل را بدست آوردن.
درین ره قدم بر سر خویش نه
وز آن پس سر خویش را پیش نه
هوش مصنوعی: در این مسیر، باید بر روی نفس و خواستههای خود پای بگذاری و بعد از آن، به جلو برسی و خواستهها و افکار خود را پیش ببری.
اگر مرد راهی ز خود درگذر
به منزلگه بیخودی برگذر
هوش مصنوعی: اگر کسی در مسیر زندگی از خود و دغدغههایش عبور کند، به جایی میرسد که در آنجا خود را میتواند فراموش کند و به آرامش دست یابد.
به چین رو که فالت همایون شود
ز ماه رخش مهرت افزون شود
هوش مصنوعی: به چین نگاه کن که آیندهات روشن و خوب خواهد شد و از زیبایی چهرهات عشق و محبت بیشتری به وجود خواهد آمد.
به چین زلف دلبر توانی کشید
که از چین شود نافه چین پدید
هوش مصنوعی: میتوان با زلفهای دلبر تو ، چین و شکنهایی درست کرد که از آن، جلوههای زیبایی به وجود بیاید.
برو خون خور و سنبلش بر سرآر
که از خون بود اصل مشک تتار
هوش مصنوعی: برو و یک دسته از گل سنبل را بر سر بگذار، چرا که اصل بوی خوش مشک از خون و رنج به وجود آمده است.
صوابست راه ختا رفتنت
ولی خون خود باد در گردنت
هوش مصنوعی: رفتن به راه ختا (جایی که عاقبتاش به درستی مشخص نیست) درست است، اما در این مسیر، خودت را به خطر میاندازی و میخواهی خون خودت را برای آن قربانی کنی.
ره چین سپر چون مغ بتپرست
که در چین دهد نقش استاد دست
هوش مصنوعی: سپر راه چین مانند بتپرستان است که در چین، تصویر استاد را به نمایش میگذارد.
چو سام یل از خواب سر برگرفت
ز مهر رخش چهره در زر گرفت
هوش مصنوعی: وقتی سام یل از خواب بیدار شد، با نور چهرهٔ زیبا و درخشانش مانند طلای زرين خود را نمایان کرد.
نه گلزار دید و نه قصر بلند
نه بستانسرای و نه نیلی پرند
هوش مصنوعی: نه باغی را دید و نه کاخی بلند، نه باغچهای داشت و نه پرندهای آبی رنگ.
ستاره غراب سیه بر سرش
فگنده ز خود سایه بر پیکرش
هوش مصنوعی: ستارهای به رنگ سیاه بر بالای سرش قرار دارد و سایهای از خود بر روی بدنش افتاده است.
به یاد آمدش صورت دلربا
گهر ریخت از چرخ بر کهربا
هوش مصنوعی: به یادش میآید چهره زیبا، و از آسمان بر کهربا، دانههای درخشان میریزد.