بخش ۱۷۴ - آمدن عوج به میدان و جنگ کردن با قلواد
سپیده بغرید عوج پلید
چنین کرد آواز سوی شدید
که فرمای تا لشکری صف کشند
ز نیرو همه شعله تف کشند
که امروز من اندرین دشت جنگ
بکوشم چو مردان کین بیدرنگ
ببینی که سام نریمان راد
چگونه دهم پیکر او به باد
بگفت این و کشتی می درکشید
چو دریای عمان همی بردمید
برآمد غو کوس و بانگ نفیر
بپیچید آن بانگ در گوش شیر
ز که سر پلنگ و ز دریا نهنگ
نجنبید آسیمه از بیم جنگ
زمانه دگر ره درآمد به جوش
ز بوق دمنده بدرید گوش
ز شیپور و آواز زرینه خم
زمین و زمان گشت یکباره کم
زمین از پی پیل برکنده شد
بساطی ز خون باز افکنده شد
درختی ز هر سو شد افراخته
یکی طرح ماتم درانداخته
شده آسمان زرد و سرخ و بنفش
زمین سر به سر زیر زرینهکفش
پسش لشکر عادیان بیشمار
گرفته به نیزه در کارزار
بشد عوج بر میمنه جایگیر
پس و پشت او لشکری همچو قیر
سوی میسره رفت پس قهقهام
تو گفتی هژبریست اندر کنام
سوی قلبگه رفت جنگی شدید
زمانه ز گردش بشد ناپدید
جهان شد سیه از کران تا کران
ز بس مرد جنگی و گرز گران
نبد مور را راه بر دشت جنگ
ز بس نره دیوان کمربسته تنگ
از آن روی نوشاد و طنجه سپاه
کشیدند بر دشت آوردگاه
به یک سوی تسلیم شه جای کرد
درفش پریپیکرش پای کرد
پس و پشت او جای دیو و پری
گره بر جبین سر پر از داوری
ابر میمنه لشکرش صف کشید
که از مهر تابنده او تف کشید
چو نوشاد و طنجه سوی میسره
ستاده به میدان گرگ و بره
به قلب اندر آن سام جنگی سپاه
به پشت غراب تکاور به جا
دو لشکر بدین رزماندر جهان
ندیده کسی از کهان و مهان
اجل در گریز و قضا در ستیز
قدر پرنهیب و جهان رستخیز
چو سام سپهبد چنان کار دید
جهان را از آن لشکری تار دید
بنالید بر داور کردگار
ازو خواست فیروزی کارزار
که با عوج جنگی نبرد آورد
بدان تا سرش زیر گرد آورد
یکی نعره برداشت بر دشت جنگ
که لرزید در آب دریا نهنگ
بپیچید آواز بر آسمان
زمین جست از پیکر او امان
چو بشنید آن نعره سام، عوج
یکی نعره زد آن پلید لجوج
که شد روی گیتی سراسر خراب
نه خشکی بماند و نه دریای آب
نه مرغ و نه ماه ی نه دیو و نه دد
جهان پاک شد از همه نیک و بد
نبودی اگر سام یزدان پرست
از آن نعره میگشت با خاک پست
چنین گفت کز سام نیرمنژاد
که در رزم آرد به آورد یاد
همی مرد جوید میان دو صف
ز کینه به لبها برآورده کف
گهی رزم جوید همی ز ابرها
شتابد گهی سوی نر اژدها
طلسمات را گاه بر هم زند
بجز روز آورد دم کم زند
نیارد به روی خودش گاه رزم
همی رزم جوید به هنگام بزم
درآید ببیند که چون است جنگ
که تا اندر آید سرش زیر سنگ
سپهبد چو بشنید آواز او
بدان برز و بالا و آن ساز او
چنین گفت با لشکری پهلوان
که ای نامداران روشن روان
ندیدست گرشسب ازین گونه جنگ
نه بابم نریمان فیروزچنگ
نه جمشید و طهمورث دیوبند
چنین دیو ناورد کس در کمند
نگیرد کس این را به بازوی زور
مگر چرخ گردون دهد فر و زور
نبودست این را کسی هم نبرد
بدینگونه بالا ندیدست مرد
مگر آفریننده روزگار
مرا یار باشد درین کارزار
وگرنه بدین هیکل و زور و فر
کجا دست یابم بدین خیره سر
دو صد همچو من تا کمربند اوست
چنین قد و ترکیب در بند اوست
نه چرخ و نه اختر نه ماه و نه شید
ندیده بدین سان دلیر پلید
نه آدم نه جنی نه دیو و پری
نباشد بدین تندی و داوری
به حکمت مر این را جهان آفرین
همی خلق کردش به روی زمین
که تا پند گیرند پیر و جوان
پرستش کنندش ورا بیگمان
بدو گفت قلواد روشن روان
که ای سام فرخنده پهلوان
به یزدان گیتی و بر جان شاه
به تخت و نگین و به گنج و سپاه
به جان پریدخت سیمینعذار
به بخت و به مردیت ای نامدار
به خاک نریمان و گرشسب شیر
که چون او نبوده به مردی دلیر
که یک دم درین جایگه کن درنگ
که با عوج من اندر آیم به جنگ
زمانی درآیم به آوردگاه
پس آنگه ورا تو به آورد خواه
بدو سام فرخنده پهلوان
چنین گفت کای گرد روشنروان
نتابی تو با عوج در روز جنگ
بدو چرخ گردون نیارد درنگ
مبادا تنت را گزندی رسد
وز آن بر دل من نژندی رسد
ببوسید قلواد پس پای سام
بدو داد دستور گرد تمام
برانگیخت قلواد چرمه ز جا
درآمد ز میدان رزمآزما
خروشنده مانند آذرگشسب
سپر بر کتف بود بر پشت اسب
یکی نعرهای از جگر برکشید
که ای عوج بدبخت شوم پلید
بدین فر و بالا ندانی خدا
بسی غره گشتی بدین دست و پا
درآ سوی آورد و پیکار بین
که چونند ایرانیان روز کین
بگفت و به هر سوی آورد خواست
ازیشان یکی نامور مرد خواست
چو آواز او عوج نشنید هیچ
ولی رزم را کرد در دم بسیج
درآمد به میدان در آن دست و یال
که هرگز نبودش به گیتی همال
دو تا گشت و نزدیک شد بر زمین
به قلواد گفت ای سوار گزین
توئی سام فرخنده نامدار
که داری سر شورش کارزار
شنیدم به گیتی بسی نام تو
بسی دیو افتاده بر دام تو
توئی عاشق دخت فغفور چین
تو کشتی مکوکال را روز کین
تو بستی نهنکال را هر دو دست
ز تو ارقم دیو گردید پست
به بازو تو بشکستی اندر طلسم
نوشتی به خورشید تابنده اسم
بدو گفت آری منم گرد سام
نشانست هر جا مرا نیز نام
ببینی همین دم به تیر و کمان
چگونه سر آرم تو را من امان
بخندید ازو عوج و خیره بماند
به شدادیان پس درشتی براند
که این است سام نریمان گرد
که دارد به گیتی بسی دستبرد
جهاندیده قلواد در دم کمان
به زه کرد و شد خیره بر بدگمان
خدنگی گزین کرد الماس سر
برو از عقابان جنگی سه پر
بپیوست بر چرخ و اندر کشید
سوی عوج آنگه کمین بردمید
چو بگشاد آن تیر رزمآزما
زدش تیر ناگه به انگشت پا
کشید اندر آن عوج کای بدگهر
چه آید به جانم ز تیرت خطر
دگر تیر بگشاد قلواد شیر
به پایش نشد کارگر هیچ تیر
به نیرو درآمد ستورش جهاند
به صد جهد بر پشت پایش رساند
بیازید چنگال عوج دژم
بجوشید مانند روئینه خم
گرفتش دم اسب و از جا ربود
جهان پیش قلواد شد همچو دود
به اسبش به گردون یکی برفراشت
چو بردش ازو اسب را بازداشت
بغلطید و از اسب آمد به زیر
دگرباره بگرفت قلواد شیر
ولی پیکر بارگی گشت خورد
گرفتار گردید قلواد گرد
بینداخت او را به سوی سپاه
ببستند دستش در آوردگاه
ببردند او را به نزد شدید
تن اززخم لرزان به کردار بید
چو سام آنچنان دید پیکار جنگ
بغرید برسان غران پلنگ
چنین گفت کین بدرگ بدسگال
به گیتی ندارد کسی را همال
شگفتی بلائی است این شوربخت
تن کوه دارد دو بازوی سخت
چهار است فرهنگ بالای او
دو فرسنگ بد نیز پهنای او
به لشکر چنین گفت فرخنده سام
که ای نره شیران جنگی تمام
سپه را بدارید یک دم به جا
که تا من شوم سوی این سرگرا
بگردم بدانم سرانجام چیست
درین دشت آورد پیکار کیست
اگر فر یزدان بود یار من
که تا من شوم سوی این اهرمن
جهان را بپردازم از جان عوج
بسازم به شمشیر درمان عوج
ندارم به بالای او دسترس
پناهم به یزدان فریاد رس
بدو گفت رحمان اخترشناس
که از عوج بر دل مبادا هراس
تو را اختر و بخت زورآورست
که دادار یزدان تو را یاورست
تن عوج از تو گریزان شود
ز بیمت پی و پوست ریزان شود
بترسد ز تو چشمش اندر نبرد
ز تیغ تو گردد تنش لاجورد
برانگیخت سام دلاور غراب
تو گفتی نهنگی درآمد ز آب
سراپا به ساز طلسمات جم
زمانه ز بیمش شده دل دژم
همی رعدآسا یکی نعره کرد
که پیچید بر گنبد لاجورد
منم پور نیرم سپهدار سام
یل زابلستان گسترده دام
شناسند مرا نام، چرخ بلند
که چون رزم سازم به خم کمند
خمیده سپهر از کمان من است
ستاره سر این سنان من است
شناسد زمانه همه درد من
خداگیر گردد همآورد من
به نیروی یزدان جان آفرین
نتابند کس پیشم اندر زمین
بخش ۱۷۳ - آمدن پادشاه طنجه به یاری سام نریمان و چگونگی آن: به ناگاه برخاست گرد سیاهبخش ۱۷۵ - جنگ کردن سام با عوج بن عنق: درآوردگه عوج را بدید
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپیده بغرید عوج پلید
چنین کرد آواز سوی شدید
هوش مصنوعی: صبحگاه با صدای رعدآسا و دلخراش خود، نشان از طوفانی قریبالوقوع میدهد.
که فرمای تا لشکری صف کشند
ز نیرو همه شعله تف کشند
هوش مصنوعی: بفرمایید تا گروهی از نیروها آماده شوند و همه با قدرت و شدت عمل کنند.
که امروز من اندرین دشت جنگ
بکوشم چو مردان کین بیدرنگ
هوش مصنوعی: امروز در این میدان نبرد با تمام قوا و شجاعت تلاش میکنم، همانطور که مردان جنگجو بدون هیچ تعللی عمل میکنند.
ببینی که سام نریمان راد
چگونه دهم پیکر او به باد
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که آیا میخواهی ببینی که قهرمان بزرگ و نیرومندی مانند سام نریمان چگونه سرنوشتش دستخوش تغییر میشود و در مواجهه با مشکلات و بلاها، چگونه زندگیاش به باد میرود.
بگفت این و کشتی می درکشید
چو دریای عمان همی بردمید
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که شخصی از قدرت و عظمت چیزی سخن میگوید و به نوعی در حال مشغول شدن به موضوعی عمیق و بزرگ است، به طوری که آن را مانند دریا یا آب عمیق و وسیع تصور میکند. در اینجا، شخص به روایت یا توصیف یک موضوع پرداخته که احساس میکند بسیار سنگین و جدی است.
برآمد غو کوس و بانگ نفیر
بپیچید آن بانگ در گوش شیر
هوش مصنوعی: این جمله به معنای برخواستن صدای کوس و نعره است که صدای آن در گوش شیر پیچید. به عبارتی دیگر، صدای بلند و پر قدرتی به وجود آمده که توجه شیر را جلب کرده و احساس قدرت و همانگی را به تصویر میکشد.
ز که سر پلنگ و ز دریا نهنگ
نجنبید آسیمه از بیم جنگ
هوش مصنوعی: از کسی که مانند پلنگ قوی و از دریا مانند نهنگ عمیق میباشد، هیچ حرکتی دیده نمیشود و همگی از ترس جنگ، وحشتزده و نگران هستند.
زمانه دگر ره درآمد به جوش
ز بوق دمنده بدرید گوش
هوش مصنوعی: زمانه به شکلی جدید و پرتحرک تغییر کرده است و صداهای ایجاد شده به حدی بلند و مزاحم شدهاند که آدمها را آزار میدهد.
ز شیپور و آواز زرینه خم
زمین و زمان گشت یکباره کم
هوش مصنوعی: از صدای شیپور و آواز دلنواز، زمین و زمان ناگهان به حالتی متفاوت و کمحجم تبدیل شدند.
زمین از پی پیل برکنده شد
بساطی ز خون باز افکنده شد
هوش مصنوعی: زمین به خاطر پیروزی نیرومندانی مانند فیل، به هم ریخت و در این میان، سفرا و خونریزیها به وقوع پیوست.
درختی ز هر سو شد افراخته
یکی طرح ماتم درانداخته
هوش مصنوعی: درختی که از هر طرف بلند و سبز شده، حالا به حالت اندوهی در آمده و نشانهای از غم و حزن را به نمایش گذاشته است.
شده آسمان زرد و سرخ و بنفش
زمین سر به سر زیر زرینهکفش
هوش مصنوعی: آسمان به رنگهای زرد، سرخ و بنفش درآمده و زمین به طور کامل زیر پای زرین پوشیده شده است.
پسش لشکر عادیان بیشمار
گرفته به نیزه در کارزار
هوش مصنوعی: بعد از آن، لشکری از عادیان (غیر ویژه) با تعداد بسیار، در میدان نبرد آماده به کار شدند و به نیزهها و سلاحهای خود متکی هستند.
بشد عوج بر میمنه جایگیر
پس و پشت او لشکری همچو قیر
هوش مصنوعی: بزرگی و شکوهمندی در حال نمایاندن است و در پس او، ارتشی تاریک و پراستقامت حضور دارد.
سوی میسره رفت پس قهقهام
تو گفتی هژبریست اندر کنام
هوش مصنوعی: به سمت مصر رفت و خندههای بلندی سر داد، طوری که گویی یک جانوری خطرناک در لانهاش حضور دارد.
سوی قلبگه رفت جنگی شدید
زمانه ز گردش بشد ناپدید
هوش مصنوعی: زمانه به شدت در حال جنگ و درگیری است و به همین خاطر قلبها تحت تأثیر قرار گرفتهاند و در این tumultuous دوره، مشکلات و بحرانها به وضوح دیدنی است، اما در نهایت، همه این تأثیرات و حادثهها به تدریج ناپدید میشوند.
جهان شد سیه از کران تا کران
ز بس مرد جنگی و گرز گران
هوش مصنوعی: جهان به خاطر وجود بسیاری از مردان جنگی و قدرتهای بزرگ، به شدت تاریک و غمانگیز شده است.
نبد مور را راه بر دشت جنگ
ز بس نره دیوان کمربسته تنگ
هوش مصنوعی: مور نتواند در دشت جنگ راه برود، زیرا در آنجا نرهای دیوانهای با کمرهای محکم و فشرده حضور دارند.
از آن روی نوشاد و طنجه سپاه
کشیدند بر دشت آوردگاه
هوش مصنوعی: به سبب زیبایی و جوانی، سپاه به سمت دشت نبرد حرکت کردند.
به یک سوی تسلیم شه جای کرد
درفش پریپیکرش پای کرد
هوش مصنوعی: در یک سو، او که تسلیم شده بود، جایگاه پرچم زیبا و دلانگیزش را قرار داد.
پس و پشت او جای دیو و پری
گره بر جبین سر پر از داوری
هوش مصنوعی: در پس و پشت او مکان دیوان و پریان است و بر پیشانیاش نشانههای قضاوت و داوری وجود دارد.
ابر میمنه لشکرش صف کشید
که از مهر تابنده او تف کشید
هوش مصنوعی: ابرهای بزرگ و روشنی به صف شدهاند و مانند لشکری آماده به نبرد هستند، بهطوریکه از نور خورشید تابان او، بخار و گرما بهوجود آمده است.
چو نوشاد و طنجه سوی میسره
ستاده به میدان گرگ و بره
هوش مصنوعی: چون نوشاد و طنجه به سمت میسره ایستادهاند، در میدان گرگ و بره وجود دارد.
به قلب اندر آن سام جنگی سپاه
به پشت غراب تکاور به جا
هوش مصنوعی: در دل آن جنگجوی شجاع، نیرو و اراده وجود دارد و او با قدرت و سلیقهای ویژه، چابکی و استحکام را به نمایش میگذارد.
دو لشکر بدین رزماندر جهان
ندیده کسی از کهان و مهان
هوش مصنوعی: دو سپاه در این جنگ به هم میزنند که در تاریخ هیچکس مانند آن را ندیده است.
اجل در گریز و قضا در ستیز
قدر پرنهیب و جهان رستخیز
هوش مصنوعی: مرگ از ما فرار میکند و تقدیر به مقابله برخاسته است؛ در حالی که سرنوشت ما با قدرتی ناامیدکننده در حال تغییر است و جهان در حال تحول و سرزنش است.
چو سام سپهبد چنان کار دید
جهان را از آن لشکری تار دید
هوش مصنوعی: زمانی که سام، فرمانده سپاه، چنین وضعیتی را مشاهده کرد، جهان را به خاطر آن لشکر در حال تاریکی دید.
بنالید بر داور کردگار
ازو خواست فیروزی کارزار
هوش مصنوعی: از پروردگار دادخواه درخواست پیروزی در نبرد را داریم.
که با عوج جنگی نبرد آورد
بدان تا سرش زیر گرد آورد
هوش مصنوعی: در نبردی دشوار باید با قدرت و عزم راسخ مبارزه کرد تا در نهایت بر دشمن غلبه کرده و او را به زمین بزنیم.
یکی نعره برداشت بر دشت جنگ
که لرزید در آب دریا نهنگ
هوش مصنوعی: یکی در میدان جنگ فریادی کشید که صدایش به حدی بلند بود که باعث لرزش آب دریا و تکان خوردن نهنگ شد.
بپیچید آواز بر آسمان
زمین جست از پیکر او امان
هوش مصنوعی: صدای دلنشینی در آسمان طنینانداز شد و زمین به دنبال نشانهای از او میگردد.
چو بشنید آن نعره سام، عوج
یکی نعره زد آن پلید لجوج
هوش مصنوعی: وقتی سام آن فریاد را شنید، عوج نیز فریادی زد که نشان از شرارت و لجاجت او داشت.
که شد روی گیتی سراسر خراب
نه خشکی بماند و نه دریای آب
هوش مصنوعی: در روی زمین هیچ چیز سرپا و سالم نمانده است؛ نه خشکیها باقی ماندهاند و نه دریاها و آبها.
نه مرغ و نه ماه ی نه دیو و نه دد
جهان پاک شد از همه نیک و بد
هوش مصنوعی: در این جهان دیگر نه خبری از پرندگان و نه از ماهی هست و نه از دیوان و نه از حیوانات، همه چیز از نیک و بد پاک و خالص شده است.
نبودی اگر سام یزدان پرست
از آن نعره میگشت با خاک پست
هوش مصنوعی: اگر سام، که پرستنده یزدان است، وجود نداشت، همان نعره (صدای حماسی) او با خاک بیارزش پراکنده میشد.
چنین گفت کز سام نیرمنژاد
که در رزم آرد به آورد یاد
هوش مصنوعی: او گفت که از نسل سام، نیرمنژاد است و در نبردها، یاد و خاطرهای از خود به جا میگذارد.
همی مرد جوید میان دو صف
ز کینه به لبها برآورده کف
هوش مصنوعی: مرد در میانهی دو صف در جستجوی دشمنی است و با کینه به لبها، دستانش را بالا آورده است.
گهی رزم جوید همی ز ابرها
شتابد گهی سوی نر اژدها
هوش مصنوعی: گاهی در میدان جنگ به شدت میشتابد و گاهی به سوی اژدهای نر حرکت میکند.
طلسمات را گاه بر هم زند
بجز روز آورد دم کم زند
هوش مصنوعی: طلسمات را گاه میتوان برهم زد، اما روزی که میرسد، همه چیز به حالت طبیعی خود برمیگردد.
نیارد به روی خودش گاه رزم
همی رزم جوید به هنگام بزم
هوش مصنوعی: او هرگز در موقعیت جنگ به خودش توجه نمیکند و همیشه به دنبال جستجوی شادی و میگساری است.
درآید ببیند که چون است جنگ
که تا اندر آید سرش زیر سنگ
هوش مصنوعی: وقتی به جنگ نگاه میکند، میبیند که چه خبر است و تا وقتی که در این معرکه به وسط کار نیاید، نمیفهمد که سرش زیر سنگ است.
سپهبد چو بشنید آواز او
بدان برز و بالا و آن ساز او
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی صدای او را شنید، متوجه شد که او به جایی بلند و برتر میخواند و نواهایش را به گونهای زیبا عرضه میکند.
چنین گفت با لشکری پهلوان
که ای نامداران روشن روان
هوش مصنوعی: پهلوان با لشکری از دلیران گفت: ای کسانی که دارای نام و نشان درخشانی هستید!
ندیدست گرشسب ازین گونه جنگ
نه بابم نریمان فیروزچنگ
هوش مصنوعی: اگر گرشسب چنین جنگی را نمیدید، من هم به اندازه نریمان، نسبت به فیروز، دلیلی برای شگفتی ندارم.
نه جمشید و طهمورث دیوبند
چنین دیو ناورد کس در کمند
هوش مصنوعی: هیچکس مانند جمشید و طهمورث دیو بند در چنگال چنین دیوی نیست.
نگیرد کس این را به بازوی زور
مگر چرخ گردون دهد فر و زور
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند این کار را با قدرت و زور خود انجام دهد، مگر اینکه چرخ زمان با شکوه و توان خود به او کمک کند.
نبودست این را کسی هم نبرد
بدینگونه بالا ندیدست مرد
هوش مصنوعی: هیچکس چنین چیزی را مشاهده نکرده و در چنین وضعیتی کسی نتوانسته است اینطور بالا برود.
مگر آفریننده روزگار
مرا یار باشد درین کارزار
هوش مصنوعی: آیا خداوند میتواند در این نبرد به من کمک کند؟
وگرنه بدین هیکل و زور و فر
کجا دست یابم بدین خیره سر
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد بر اساس این شکل و قدرت و زیبایی به چیزی دست یابم، چطور میتوانم، در حالی که چنین سرسخت و لجوج هستم؟
دو صد همچو من تا کمربند اوست
چنین قد و ترکیب در بند اوست
هوش مصنوعی: دو صد نفر مانند من، تا جایی که او به کمرشان میرسد، این چنین قامت و ترکیب، در اثر وجود او شکل گرفته است.
نه چرخ و نه اختر نه ماه و نه شید
ندیده بدین سان دلیر پلید
هوش مصنوعی: هیچ چیز از جمله ستارهها، ماه و نور نمیتواند به اندازه این دلیر زشت و پلید را میازماید.
نه آدم نه جنی نه دیو و پری
نباشد بدین تندی و داوری
هوش مصنوعی: نه انسان، نه جن، نه دیو و نه پری هیچکدام به این سرعت و قضاوت تند نیستند.
به حکمت مر این را جهان آفرین
همی خلق کردش به روی زمین
هوش مصنوعی: جهان آفرین به دلیل حکمت و دانایی، این موجود را بر روی زمین آفرید.
که تا پند گیرند پیر و جوان
پرستش کنندش ورا بیگمان
هوش مصنوعی: بزرگان و جوانان باید از او نصیحت بگیرند و او را به درستی مورد پرستش قرار دهند.
بدو گفت قلواد روشن روان
که ای سام فرخنده پهلوان
هوش مصنوعی: به او گفت قلواد، که ای سام، پهلوان خوشبخت و نیکوکار.
به یزدان گیتی و بر جان شاه
به تخت و نگین و به گنج و سپاه
هوش مصنوعی: به خداوند و به دنیا و همچنین به جان پادشاه، به تخت و جواهرات و به ثروت و نیروی نظامی.
به جان پریدخت سیمینعذار
به بخت و به مردیت ای نامدار
هوش مصنوعی: با جان دختر زیبا و خوشچهرهام، به سرنوشت و به شجاعت و بزرگی تو ای شخص معروف و نامآور.
به خاک نریمان و گرشسب شیر
که چون او نبوده به مردی دلیر
هوش مصنوعی: به زمین نریمان و گرشسب شیر، که کسی چون او در شجاعت و دلیری وجود نداشته است.
که یک دم درین جایگه کن درنگ
که با عوج من اندر آیم به جنگ
هوش مصنوعی: یک لحظه در این مکان توقف کن، زیرا در سر درگیری با من قرار خواهی گرفت.
زمانی درآیم به آوردگاه
پس آنگه ورا تو به آورد خواه
هوش مصنوعی: مدتی بعد به میدان میآیم و سپس تو را به مبارزه دعوت خواهم کرد.
بدو سام فرخنده پهلوان
چنین گفت کای گرد روشنروان
هوش مصنوعی: به او، سام، پهلوان خوشبخت، گفت: ای روشنروان و درخشان!
نتابی تو با عوج در روز جنگ
بدو چرخ گردون نیارد درنگ
هوش مصنوعی: اگر تو در روز جنگ با نيرومندی و شجاعت عمل نکنی، چرخ زمان هرگز نخواهد ایستاد.
مبادا تنت را گزندی رسد
وز آن بر دل من نژندی رسد
هوش مصنوعی: مراقب باش که صدمهای به بدنت نرسد، چون این آسیب بر دل من تأثیر میگذارد و آزارم میدهد.
ببوسید قلواد پس پای سام
بدو داد دستور گرد تمام
هوش مصنوعی: قلواد پس از اینکه سام را بوسید، به او دستور داد تا گرداگرد را بررسی کند.
برانگیخت قلواد چرمه ز جا
درآمد ز میدان رزمآزما
هوش مصنوعی: یک قهرمان جنگی به شدت تحریک و انگیزه یافته و از میدان نبرد بیرون آمده است.
خروشنده مانند آذرگشسب
سپر بر کتف بود بر پشت اسب
هوش مصنوعی: فریادزن و شجاع مانند آذرگشسب، سپر به دوش داشته و بر روی اسب نشسته بود.
یکی نعرهای از جگر برکشید
که ای عوج بدبخت شوم پلید
هوش مصنوعی: شخصی از عمق دلش فریادی برآورد و به عوج، به خاطر بدبختی و پلیدیاش اعتراض کرد.
بدین فر و بالا ندانی خدا
بسی غره گشتی بدین دست و پا
هوش مصنوعی: با این شأن و مقام نمیتوانی به خداوند افتخار کنی، زیرا به همین دست و پا و زحمات خود مغرور شدهای.
درآ سوی آورد و پیکار بین
که چونند ایرانیان روز کین
هوش مصنوعی: به میدان بیا و جنگ را تماشا کن؛ ببین که ایرانیان در روز انتقام چگونه هستند.
بگفت و به هر سوی آورد خواست
ازیشان یکی نامور مرد خواست
هوش مصنوعی: او گفت و به هر طرف نگاهی کرد تا از بین آنها یک مرد نامور را انتخاب کند.
چو آواز او عوج نشنید هیچ
ولی رزم را کرد در دم بسیج
هوش مصنوعی: وقتی هیچکس صدای او را نشنید، اما در یک لحظه، خود را برای جنگ آماده کرد.
درآمد به میدان در آن دست و یال
که هرگز نبودش به گیتی همال
هوش مصنوعی: او با قدرت و شکوهی به میدان آمده که هیچکس در دنیا نمونهاش را ندیده است.
دو تا گشت و نزدیک شد بر زمین
به قلواد گفت ای سوار گزین
هوش مصنوعی: دو بار دور زد و به زمین نزدیک شد و به قلواد گفت: ای سوار، انتخاب کن.
توئی سام فرخنده نامدار
که داری سر شورش کارزار
هوش مصنوعی: تو، ای سام، فردی خوشبخت و معروف هستی که توانایی و شجاعت لازم برای نبرد را داری.
شنیدم به گیتی بسی نام تو
بسی دیو افتاده بر دام تو
هوش مصنوعی: شنیدم در جهان بسیار دربارهٔ تو صحبت شده است و دیوانگیها و ناپاکیها تحت تأثیر نام تو قرار گرفتهاند.
توئی عاشق دخت فغفور چین
تو کشتی مکوکال را روز کین
هوش مصنوعی: تو عاشق دختر پادشاه چین هستی و در روز انتقام، کشتی مکوکال را به راه میاندازی.
تو بستی نهنکال را هر دو دست
ز تو ارقم دیو گردید پست
هوش مصنوعی: تو با دو دست خود نهنگ را به بند کشیدی و به همین دلیل دیوان در برابر تو حقیر و خفیف شدند.
به بازو تو بشکستی اندر طلسم
نوشتی به خورشید تابنده اسم
هوش مصنوعی: تو با قدرت و نیروی خود، طلسمی را شکستے و نامی را بر روی خورشید درخشان نوشتے.
بدو گفت آری منم گرد سام
نشانست هر جا مرا نیز نام
هوش مصنوعی: او گفت: بله، من همان دلاوری هستم که گرد سام میچرخد و هر جا که بروم، نام من نیز همراه من خواهد بود.
ببینی همین دم به تیر و کمان
چگونه سر آرم تو را من امان
هوش مصنوعی: اگر همین حالا با تیر و کمان به تو حمله کنم، میبینی که چگونه میتوانم جانت را نجات دهم.
بخندید ازو عوج و خیره بماند
به شدادیان پس درشتی براند
هوش مصنوعی: به او بخندید و با تعجب نگاه کردند؛ سپس بر درشتی او افزودند.
که این است سام نریمان گرد
که دارد به گیتی بسی دستبرد
هوش مصنوعی: این شخص، سام نریمان است که در دنیا کارهای زیادی انجام داده و تاثیرات فراوانی گذاشته است.
جهاندیده قلواد در دم کمان
به زه کرد و شد خیره بر بدگمان
هوش مصنوعی: مرد باتجربه و آشنا با دنیا در لحظهای تیر را چله کمان گذاشت و با دقت به کسی که سوءظن داشت، نگاه کرد.
خدنگی گزین کرد الماس سر
برو از عقابان جنگی سه پر
هوش مصنوعی: خود را به سنگینی و ارزشمندی الماس برسان و از بین پرندگانی که در جنگ میخواهند بجنگند، شرایط سختی را بپذیر.
بپیوست بر چرخ و اندر کشید
سوی عوج آنگه کمین بردمید
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کردم و نجوم را مشاهده کردم، سپس به سمت بالایی حرکت کردم و در آنجا مراقب شدم.
چو بگشاد آن تیر رزمآزما
زدش تیر ناگه به انگشت پا
هوش مصنوعی: وقتی آن رزمآور تیر را رها کرد، ناگهان تیر به انگشت پای او اصابت کرد.
کشید اندر آن عوج کای بدگهر
چه آید به جانم ز تیرت خطر
هوش مصنوعی: در دلم نگرانم که این بدسرشت چه بلایی بر سرم میآورد، زیرا تیرهای تو خطرناک است.
دگر تیر بگشاد قلواد شیر
به پایش نشد کارگر هیچ تیر
هوش مصنوعی: شیر قلواد دیگری را به دست گرفت و تیرهایش کارساز نشدند.
به نیرو درآمد ستورش جهاند
به صد جهد بر پشت پایش رساند
هوش مصنوعی: برای رسیدن به قدرت و توانایی در زندگی، تلاش و کوشش بسیار لازم است. با صرف زمان و انرژی، میتوان به هدفها و آرزوها دست یافت و بر موانع غلبه کرد.
بیازید چنگال عوج دژم
بجوشید مانند روئینه خم
هوش مصنوعی: چنگالهای تند و خشمگین بیاندازید، مانند زبانهی خروشان آتش که به سمت بالا بلند میشود.
گرفتش دم اسب و از جا ربود
جهان پیش قلواد شد همچو دود
هوش مصنوعی: او به سرعت سوار بر اسب شد و به شدت دنیا را از جا تکان داد، مانند دودی که سریع پراکنده میشود.
به اسبش به گردون یکی برفراشت
چو بردش ازو اسب را بازداشت
هوش مصنوعی: او اسبش را به سادگی از زمین بلند کرد و وقتی که اسب را نگه داشت، آن را به آسمان فرستاد.
بغلطید و از اسب آمد به زیر
دگرباره بگرفت قلواد شیر
هوش مصنوعی: سوارکار از اسب به زمین افتاد و دوباره شیر را با قدرت گرفت.
ولی پیکر بارگی گشت خورد
گرفتار گردید قلواد گرد
هوش مصنوعی: اما جسمش به دور خود میچرخید و در محاصرهی تنگنایی گرفتار شد.
بینداخت او را به سوی سپاه
ببستند دستش در آوردگاه
هوش مصنوعی: او را به سوی سپاه پرت کردند و دستش را در میدان جنگ گرفتند.
ببردند او را به نزد شدید
تن اززخم لرزان به کردار بید
هوش مصنوعی: او را به نزد کسی بردند که بدنی تنومند و قوی دارد، در حالی که از درد زخمها میلرزد و به مانند بید میلرزد.
چو سام آنچنان دید پیکار جنگ
بغرید برسان غران پلنگ
هوش مصنوعی: وقتی سام جنگ را به آن صورت دید، مانند پلنگی خشمگین و غران به میدان آمد.
چنین گفت کین بدرگ بدسگال
به گیتی ندارد کسی را همال
هوش مصنوعی: او گفت که این شخص، به زشتی و بدی شبیه به هیچکس در جهان نیست.
شگفتی بلائی است این شوربخت
تن کوه دارد دو بازوی سخت
هوش مصنوعی: این جمله به بیان وضعیتی ناآشنا و عجیب میپردازد که حتی با وجود قدرت و تواناییهای ظاهری، فرد یا موجودی در عذاب و رنج بهسر میبرد. با اینکه تنش مانند کوه است و قدرت دارد، اما در واقع دچار مشکلات و چالشهای جدی است.
چهار است فرهنگ بالای او
دو فرسنگ بد نیز پهنای او
هوش مصنوعی: فرهنگ او بسیار بالا و ارزشمند است و وسعت آن به اندازه دو فرسنگ است، نشاندهندهی بزرگی و وسعت اندیشه و دانش اوست.
به لشکر چنین گفت فرخنده سام
که ای نره شیران جنگی تمام
هوش مصنوعی: فرخنده سام به جنگجویان گفت که شما همچون شیران نیرومند و شجاع هستید و باید در میدان نبرد با قدرت و شجاعت ظاهر شوید.
سپه را بدارید یک دم به جا
که تا من شوم سوی این سرگرا
هوش مصنوعی: لطفاً یک لحظه صبر کنید تا من آماده شوم و به سوی این مکان بروم.
بگردم بدانم سرانجام چیست
درین دشت آورد پیکار کیست
هوش مصنوعی: میخواهم بدانم سرنوشت این میدان چه خواهد شد و در این دشت، چه کسی با چه کسی مبارزه خواهد کرد.
اگر فر یزدان بود یار من
که تا من شوم سوی این اهرمن
هوش مصنوعی: اگر یاری من از خداوند باشد، دیگر مجبور نیستم به سمت این شیطان بروم.
جهان را بپردازم از جان عوج
بسازم به شمشیر درمان عوج
هوش مصنوعی: من تمام دنیا را به جان خودم اصلاح میکنم و با شمشیری به درمان مشکلات و نواقص آن میپردازم.
ندارم به بالای او دسترس
پناهم به یزدان فریاد رس
هوش مصنوعی: من به مقام او دسترسی ندارم و تنها به خدا که راهگشاست پناه میبرم.
بدو گفت رحمان اخترشناس
که از عوج بر دل مبادا هراس
هوش مصنوعی: رحمان اخترشناس به او گفت که از بالا رفتن و چالشها بر دل خود نترس.
تو را اختر و بخت زورآورست
که دادار یزدان تو را یاورست
هوش مصنوعی: تو دارای قدرت و شانس زیادی هستی، چون خداوند برای حمایت از تو در کنار توست.
تن عوج از تو گریزان شود
ز بیمت پی و پوست ریزان شود
هوش مصنوعی: بدن از تو دور میشود و به خاطر ترس از تو، پوستش میریزد.
بترسد ز تو چشمش اندر نبرد
ز تیغ تو گردد تنش لاجورد
هوش مصنوعی: چشم او از دیدن تو میترسد و در نبرد، تیغ تو سبب میشود که بدنش به رنگ لاجوردی درآید.
برانگیخت سام دلاور غراب
تو گفتی نهنگی درآمد ز آب
هوش مصنوعی: سام دلاور با فریاد خود به هیجان آمد، انگار که نهنگی از آب بیرون جهیده است.
سراپا به ساز طلسمات جم
زمانه ز بیمش شده دل دژم
هوش مصنوعی: دل پر از ترس و ناامیدیام به خاطر جادوها و افسونهای زمانه، تمام وجودم را تحت تاثیر قرار داده است.
همی رعدآسا یکی نعره کرد
که پیچید بر گنبد لاجورد
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی مانند رعد به گوش رسید که در گنبد آسمان پژواک شد و به خوبی در فضا پخش گردید.
منم پور نیرم سپهدار سام
یل زابلستان گسترده دام
هوش مصنوعی: من فرزند نیروی نیرومند و پرچمدار سام، قهرمان زابلستان هستم که دامنهام فراخ و گسترده است.
شناسند مرا نام، چرخ بلند
که چون رزم سازم به خم کمند
هوش مصنوعی: نام من را همه میشناسند؛ چرا که مانند یک جنگجو در میدان نبرد، به سختی درگیر چالشی بزرگ هستم.
خمیده سپهر از کمان من است
ستاره سر این سنان من است
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تیر کمانی که من دارم، خمیده شده و ستارهای در نوک این تیر قرار دارد.
شناسد زمانه همه درد من
خداگیر گردد همآورد من
هوش مصنوعی: زمانه تمام احساسات و رنجهای من را میشناسد و در این میان، خداوند حامی من خواهد بود.
به نیروی یزدان جان آفرین
نتابند کس پیشم اندر زمین
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند در برابر نیروی خداوند که جانآفرین است، در زمین بر من غلبه کند.