گنجور

بخش ۱۷۳ - آمدن پادشاه طنجه به یاری سام نریمان و چگونگی آن

به ناگاه برخاست گرد سیاه
که تاریک شد چشمه هور و ماه
از آن گرد برخواست آواز کوس
زمانه بشد سر به سر آبنوس
سنان‌های خونی سر اندر هوا
چو ماهی ز دریا جهد بر هوا
همه دشت چون کوه شد از عمود
زمانه شد از گرد برسان دود
سانها به ماننده ماه و خور
نمایان در آن لشکر کینه‌ور
درفش درفشان تن آراسته
پی کینه و جنگ برداشته
کمان‌ها گشاده که مستان برم
تماشاکنان شد به مانند رزم
زمانه ز گرد یلان شد سیاه
زمین سر به سر تیره شد از سپاه
چو آن لشکر از گرد ره در رسید
بپرسید از کار لشکر شدید
برفتند دیدند و باز آمدند
به شدید، پیغام ساز آمدند
بگفتند از آن راز کارآگهان
که آمد ز طنجه سپاه گران
یکی لشکر آراسته صدهزار
هه رزم دیده همه نیزه‌دار
شه طنجه را نام نوشاد شاه
بخوانند او را سراسر سپاه
چو این گفتگوها از ایشان شنید
پذیره فرستاد لشکر شدید
برون رفت در دم همی قهقهام
بر شاه‌نوشاد بگذارد گام
بدو گفت خه‌خه که شاد آمدی
درین دشت شادان چو باد آمدی
گر از راه دور و دراز آمدی
درین رزم فرخ فراز آمدی
همی خواست کاید به سوی شدید
یکی شاه‌طنجه عنان برکشید
بدو گفت من سوی سام آمدم
نه سوی شما مهربان آمدم
غلام نریمانم اندر جهان
وزو یافتم سروری از مهان
نیاگان او را یکی چاکرم
چه چاکر که من کمترین کهترم
بگفت و عنان برد بر سوی سام
خجل شد از آن گفتگو قهقهام
دل آزار برگشت سوی شدید
بدو باز گفت آنچه گفت و شنید
چو نوشاد آمد بر پهلوان
سراپرده زد شاه روشن‌روان
همی تخت زرین بیاراستند
که اورنگ شاهی بپیراستند
ببوسید نوشاد پیشش زمین
بسی خواند بر پهلوان آفرین
بپرسید و گفتا که تو کیستی
بدین مهربانی پی چیستی
مرا چون شناسی درین روزگار
که هستی به خوبی چنین آشکار
چسان آمدی با سپاه گران
چه پوئی به میدان کندآوران
به پاسخ چنین گفت آن شهریار
که ای پهلوان گرد سام سوار
نریمان چو آمد به مغرب دیار
به پیکار روئین‌دد نابکار
من او را یکی خوب چاکر بدم
یکی بنده با طوق و افسر بدم
همه لشکر و گنجم از بهر اوست
بد او مغز مردی، من او را چو پوست
به کوه سفید اندر آمد به سر
چو شد سوی ایران نیامد دگر
من از بهر مرگش جگر خون شدم
جز ایزد نداند که من چون شدم
ز کارآگهان چون شنیدم تو را
ز گردان جنگی گزیدم تو را
نمودند در خواب یک شب به من
همه رزم و پیکار این انجمن
کز ایدر یکی لشکری ساز کن
دلیران همه یکسر آواز کن
برو زود بر سوی یاری سام
تماشا کن آورد آن نیک‌نام
که با عوج عادی چو جنگ آورد
جهان پیش او تار و تنگ آورد
تماشا کنی دست و بازوی او
قد سروآسا و هم روی او
من این لشکر گشن آراستم
همان دم که از خواب برخاستم
بنه برنهادم رسیدم ز راه
چنین تا رسیدم درین رزمگاه
بگفت و یکی خوان به پیش آورید
پس آن خوان به آئین و کیش آورید
پس از خوان یکی مجلس آراستند
می و لعل و ساقی همی خواستند
نشستند خنیاگران در سرا
به آهنگ آن بزم دستان سرا
به جلوه درآمد لب میگسار
گرفته به کف ساغر زرنگار
چو چشم خوش خویش مست و خراب
پراکنده به گل همه مشکناب
نمایان به رخسار خال سیاه
چو هندوبچه بر به شب‌های ماه
که در گشت و گلزار نازی کند
به هر گوشه‌ای ترکتازی کند
همه لعل نوشان نشسته ز می
چکان قطره ژاله بر گل چو خوی
میان موی و خوبان چو در یتیم
ز موئی درآویخته کوه سیم
به دیبا سراسر تن آراسته
می دلربا دل ز جا خواسته
ز ابرو کمان کرده در غمزه تیر
ز تیر و کمان کرده دل‌ها اسیر
ولی سام را شعله در سینه بود
همان درد هجران دیرینه بود
خیال نگارش به پیش نظر
چو زلفش بپیچیده در یکدگر
تنش همچو موئی بیاراسته
ز خونابه رخساره آراسته
گهی گوش بر قول دستان سرای
گهی نغمه از مرغ دستان سرای
رسیدش به گوش و برفتی ز هوش
همی گشت بلبل ز افغان خموش
خیال پری‌دخت در جلوه بود
تصور به هر گوشه رخ می‌نمود
زمان تا زمان از رخش گل چدی
به گلزار بر شاخ سنبل زدی
به پیش نظر داشت ماه تمام
همی خورد بر یاد جانانه جام
خود اینجا دل و جانش جای دگر
در آن بزم دل در هوای دگر
که تسلیم جنی و رحمان پیر
چو رضوان و شمسه دو ماه منیر
دگر با گروه پریزادگان
همه ماه‌پیکر چو آزادگان
در آن بزم نوشاد شاه آمدند
چو خورشید در بزمگاه آمدند
چو نوشاد دید آن گروه پری
که بودند یکسر چو کبک دری
همان پیر رحمان و تسلیم شاه
دلیران و گردان زابل سپاه
بپرسید از سام فرخنده کام
که ای شاه خوبان و ماه تمام
کجا با تو ایشان گرفتند خوی
که جنی ز انسان بپوشند روی
چنین پاسخش داد سام سوار
که باب من است ای شه نامدار
به فرمان اویند دیو و پری
ز بهرم کمربسته دریا پری
هوادار ما اوست و همراه ما
ستاده همیشه به درگاه ما
چو بشنید نوشاد گردید شاد
بسی آفرین کرد بر سام راد
که چون تو نباشد به گیتی سری
به فرمانت باشند دیو و پری
چو شد کم ازین سبز باغ اهرمن
بدرید زان تیرگی پیرهن
پری از بر دیو آمد برون
ازین دامن کوه شد لاله‌گون

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به ناگاه برخاست گرد سیاه
که تاریک شد چشمه هور و ماه
هوش مصنوعی: ناگهان گرد و غباری برخاست که باعث شد نور خورشید و ماه به شدت کاهش یابد و فضا تاریک شود.
از آن گرد برخواست آواز کوس
زمانه بشد سر به سر آبنوس
هوش مصنوعی: صدای زنگ زمانه به گوش می‌رسد و در این میان، مشکلات و چالش‌ها به‌صورت قاطع و فراگیر خود را نشان می‌دهند.
سنان‌های خونی سر اندر هوا
چو ماهی ز دریا جهد بر هوا
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که نیزه‌های خونی به آسمان بلند شده‌اند، همانطور که ماهی‌ای از دریا به سوی آسمان تلاش می‌کند تا خود را بالا ببرد. این توصیف نشان‌دهنده‌ی جنگ و خشونت است، جایی که سلاح‌ها در میان خون و مبارزه در حال به اهتزاز درآمدن هستند.
همه دشت چون کوه شد از عمود
زمانه شد از گرد برسان دود
هوش مصنوعی: هر جایی که نگاه می‌کنی، انگار دشت‌ها به ارتفاع کوه تبدیل شده‌اند، زیرا زمان همچون دودی در حال پراکنده شدن است.
سانها به ماننده ماه و خور
نمایان در آن لشکر کینه‌ور
هوش مصنوعی: در میان آن لشکر پر از کینه، افرادی مانند ماه و خورشید جلوه‌گر هستند.
درفش درفشان تن آراسته
پی کینه و جنگ برداشته
هوش مصنوعی: پرچم زیبا و درخشان، به منظور جنگ و کینه برداشته شده است.
کمان‌ها گشاده که مستان برم
تماشاکنان شد به مانند رزم
هوش مصنوعی: خشونت و تنش‌ها افزایش یافته و حالا ما شاهد شور و شوقی هستیم که به مانند میدان جنگ است. گروهی از مستان و شیدایان به تماشا نشسته‌اند و این وضعیت همچون بروز یک درگیری به نظر می‌رسد.
زمانه ز گرد یلان شد سیاه
زمین سر به سر تیره شد از سپاه
هوش مصنوعی: زمانه به خاطر حمله دلاوران تاریک و غم‌انگیز شده است و زمین به شدت از نابودی و جنگ‌افرازی پر شده است.
چو آن لشکر از گرد ره در رسید
بپرسید از کار لشکر شدید
هوش مصنوعی: وقتی آن ارتش از مسیر خود رسید، درباره وضعیت و کارهای ارتش دیگر پرسش کردند.
برفتند دیدند و باز آمدند
به شدید، پیغام ساز آمدند
هوش مصنوعی: آنها رفتند، دیدند و دوباره بازگشتند با شدت و قاطعیت، و پیام خود را اعلام کردند.
بگفتند از آن راز کارآگهان
که آمد ز طنجه سپاه گران
هوش مصنوعی: گفتند از آن راز کسی که در کارها خبره است، که سپاه بزرگی از طنجه آمده است.
یکی لشکر آراسته صدهزار
هه رزم دیده همه نیزه‌دار
هوش مصنوعی: یک گروه بزرگ و مجهز از سربازان با تجربه در میدان جنگ حاضر شده‌اند و همه آن‌ها با نیزه‌های خود آماده مبارزه هستند.
شه طنجه را نام نوشاد شاه
بخوانند او را سراسر سپاه
هوش مصنوعی: شه طنجه را به نام نوشاد شاه می‌نامند و او را به عنوان فرمانده کل سپاه می‌شناسند.
چو این گفتگوها از ایشان شنید
پذیره فرستاد لشکر شدید
هوش مصنوعی: پس از شنیدن این گفتگوها از آنها، تصمیم گرفت که سپاه قوی و بزرگی را فرستاده و به جمع‌آوری نیرو بپردازد.
برون رفت در دم همی قهقهام
بر شاه‌نوشاد بگذارد گام
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای شادی و خنده‌ام خارج می‌شود و به سرعت به سمت شاه‌نوشاد می‌روم.
بدو گفت خه‌خه که شاد آمدی
درین دشت شادان چو باد آمدی
هوش مصنوعی: او به خه‌خه گفت که خوشحال آمدی، مانند بادی شاداب در این دشت شادکامی.
گر از راه دور و دراز آمدی
درین رزم فرخ فراز آمدی
هوش مصنوعی: اگر از راه دور و طولانی به این نبرد سرشار از پیروزی آمدی، به راستی به موفقیت دست یافته‌ای.
همی خواست کاید به سوی شدید
یکی شاه‌طنجه عنان برکشید
هوش مصنوعی: او به دنبال این بود که به سمت فردی قوی و اثرگذار برود و در این مسیر، کنترل اوضاع را به دست بگیرد.
بدو گفت من سوی سام آمدم
نه سوی شما مهربان آمدم
هوش مصنوعی: او به او گفت که من به سمت سام می‌روم، نه به سمت شما. من با محبت و دوستی آمده‌ام.
غلام نریمانم اندر جهان
وزو یافتم سروری از مهان
هوش مصنوعی: من در دنیا بنده نریمان هستم و از او مقام والایی را از بزرگان به دست آوردم.
نیاگان او را یکی چاکرم
چه چاکر که من کمترین کهترم
هوش مصنوعی: من یکی از خدمتگزاران او هستم، اما آنچنان که او بزرگ است، من هم کوچک و کم اهمیت هستم.
بگفت و عنان برد بر سوی سام
خجل شد از آن گفتگو قهقهام
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و افسار را به سمت سام کشید. از آن صحبت خجالت زده شد و خنده‌اش بلند شد.
دل آزار برگشت سوی شدید
بدو باز گفت آنچه گفت و شنید
هوش مصنوعی: دل غمگین دوباره به سمت او برگشت و آنچه را که گفته و شنیده بود، بازگو کرد.
چو نوشاد آمد بر پهلوان
سراپرده زد شاه روشن‌روان
هوش مصنوعی: هنگامی که نوشاد به میدان آمد، شاه پر از نور و روشنایی بر سر پهلوان خیمه برپا کرد.
همی تخت زرین بیاراستند
که اورنگ شاهی بپیراستند
هوش مصنوعی: آنها تختی زرین را با زینت و زیبایی آراستند تا جایگاه پادشاهی را شایسته کنند.
ببوسید نوشاد پیشش زمین
بسی خواند بر پهلوان آفرین
هوش مصنوعی: نوشاد به احترام پیش‌رو، زمین را بوسید و به درازا بر پهلوان ستایش کرد.
بپرسید و گفتا که تو کیستی
بدین مهربانی پی چیستی
هوش مصنوعی: سوالی کردند و او پاسخ داد که تو کی هستی، با این همه محبت به دنبال چه هستی؟
مرا چون شناسی درین روزگار
که هستی به خوبی چنین آشکار
هوش مصنوعی: در این روزگار، چگونه می‌توانی مرا بشناسی در حالی که حقیقت وجودم به وضوح قابل مشاهده است؟
چسان آمدی با سپاه گران
چه پوئی به میدان کندآوران
هوش مصنوعی: چطور با جمعیت زیادی وارد شدی و به میدان جنگ می‌روی؟
به پاسخ چنین گفت آن شهریار
که ای پهلوان گرد سام سوار
هوش مصنوعی: آن پادشاه در پاسخ گفت: ای پهلوانی که به گرد سام سوار شده‌ای.
نریمان چو آمد به مغرب دیار
به پیکار روئین‌دد نابکار
هوش مصنوعی: نریمان، زمانی که به غرب سرزمین رسید، برای مبارزه با روئین‌دد شرور آماده شد.
من او را یکی خوب چاکر بدم
یکی بنده با طوق و افسر بدم
هوش مصنوعی: من او را یکی خدمتگزار خوب و با وفا قرار دادم و یکی دیگر را به عنوان بنده با زنجیر و تاج مشخص کردم.
همه لشکر و گنجم از بهر اوست
بد او مغز مردی، من او را چو پوست
هوش مصنوعی: همه‌ی لشکر و دارایی‌ام به خاطر اوست، اما او تنها پوسته‌ای از مردی واقعی است. من او را به اندازه‌ی یک پوست می‌بینم، در حالی که باطن او پر از درک و فهم نیست.
به کوه سفید اندر آمد به سر
چو شد سوی ایران نیامد دگر
هوش مصنوعی: وقتی به کوه سفید رسید، دیگر به سوی ایران بازنگشت.
من از بهر مرگش جگر خون شدم
جز ایزد نداند که من چون شدم
هوش مصنوعی: من به خاطر مرگ او به شدت غمگین و دلشکسته شدم، جز خدا هیچ‌کس نمی‌داند که من چه حالتی پیدا کردم.
ز کارآگهان چون شنیدم تو را
ز گردان جنگی گزیدم تو را
هوش مصنوعی: وقتی از افراد ماهر و باتجربه درباره تو شنیدم، تصمیم گرفتم که تو را به عنوان بهترین گزینه انتخاب کنم.
نمودند در خواب یک شب به من
همه رزم و پیکار این انجمن
هوش مصنوعی: در خواب یک شب، تمام جنگ و مبارزات این جمع را به من نشان دادند.
کز ایدر یکی لشکری ساز کن
دلیران همه یکسر آواز کن
هوش مصنوعی: از اینجا یک ارتش بساز و دلیران را یکجا به صدا درآر.
برو زود بر سوی یاری سام
تماشا کن آورد آن نیک‌نام
هوش مصنوعی: برو سریع به سمت یار، سام، و تماشا کن که آن فرد نیک‌نام چه چیزی به ارمغان آورده است.
که با عوج عادی چو جنگ آورد
جهان پیش او تار و تنگ آورد
هوش مصنوعی: وقتی کسی با قدرت و توانایی خود با چالش‌ها و سختی‌ها روبرو می‌شود، دنیا برای او کوچک و ناچیز می‌شود و همه مشکلات مانند تار و تنگ به نظر می‌آیند.
تماشا کنی دست و بازوی او
قد سروآسا و هم روی او
هوش مصنوعی: اگر به تماشای او بنشینی، دست و بازویش مانند قد سرو بلند و زیباست و چهره‌اش نیز دلربا و خوشform است.
من این لشکر گشن آراستم
همان دم که از خواب برخاستم
هوش مصنوعی: من این گروه را در حالی موتور کردم و آماده جنگ و کارزار قرار دادم که تازه از خواب بیدار شده بودم.
بنه برنهادم رسیدم ز راه
چنین تا رسیدم درین رزمگاه
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که من با تلاش و پشتکار، تا به این نقطه و میدان جنگ رسیدم.
بگفت و یکی خوان به پیش آورید
پس آن خوان به آئین و کیش آورید
هوش مصنوعی: او گفت که میزی را جلو بیاورید و سپس آن میز را با روش و آیین خاصی بچینید.
پس از خوان یکی مجلس آراستند
می و لعل و ساقی همی خواستند
هوش مصنوعی: پس از برگزاری یک جشن و مهمانی، مشروبات و شراب قرمز را آماده کردند و به دنبال ساقی بودند تا از او می‌نوشیدند.
نشستند خنیاگران در سرا
به آهنگ آن بزم دستان سرا
هوش مصنوعی: خوانندگان در یک سالن جمع شده‌اند و با نغمه‌های خود فضای آن جشن و مهمانی را زیبا می‌کنند.
به جلوه درآمد لب میگسار
گرفته به کف ساغر زرنگار
هوش مصنوعی: شراب‌نوشی آرام آرام به نمایش درآمده و در دستش جامی با زیبایی خاصی دارد.
چو چشم خوش خویش مست و خراب
پراکنده به گل همه مشکناب
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و سرمست او به حدی می‌درخشد که با زیبایی خود تمام گل‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
نمایان به رخسار خال سیاه
چو هندوبچه بر به شب‌های ماه
هوش مصنوعی: صورتش همچون یک هندوبچه، در شب‌های ماه، با لکه سیاه روی صورتش مشخص است.
که در گشت و گلزار نازی کند
به هر گوشه‌ای ترکتازی کند
هوش مصنوعی: در باغ و گلستان، زیبایی و جاذبه‌ای دارد که در هر گوشه‌ای خود را نمایان می‌کند و جلوه‌گری می‌کند.
همه لعل نوشان نشسته ز می
چکان قطره ژاله بر گل چو خوی
هوش مصنوعی: همه نوشندگان مِی در حال نشسته‌اند و قطرات شبنم بر روی گل مانند خوی و سرشت خودشان نشسته است.
میان موی و خوبان چو در یتیم
ز موئی درآویخته کوه سیم
هوش مصنوعی: در میان جوانان زیبا، مانند یتیم در موهای خود، رشته‌ای از مو مانند کوهی از نقره پیدا شده است.
به دیبا سراسر تن آراسته
می دلربا دل ز جا خواسته
هوش مصنوعی: زن زیبایی که به لباس نرم و لطیف خود آراسته است، دل را فریفته و دل را به تپش انداخته است.
ز ابرو کمان کرده در غمزه تیر
ز تیر و کمان کرده دل‌ها اسیر
هوش مصنوعی: با ابروی کمانی خود، چنان غضب می‌کند که همچون تیر به دل‌ها شلیک می‌کند و همه را اسیر می‌سازد.
ولی سام را شعله در سینه بود
همان درد هجران دیرینه بود
هوش مصنوعی: اما سام در دل خود آتش و شعله‌ای داشت که نشان‌دهنده‌ی درد عمیق جدایی طولانی‌اش بود.
خیال نگارش به پیش نظر
چو زلفش بپیچیده در یکدگر
هوش مصنوعی: تصویر نوشتن در ذهنم مانند موهایش که در هم پیچیده‌اند، جلوه‌گر است.
تنش همچو موئی بیاراسته
ز خونابه رخساره آراسته
هوش مصنوعی: تن او مانند مویی نرم و لطیف است و چهره‌اش با زیبایی و طراوتی خاصی زینت یافته است.
گهی گوش بر قول دستان سرای
گهی نغمه از مرغ دستان سرای
هوش مصنوعی: گاهی به سخنان هنرمندان گوش می‌دهیم و گاهی از آواز پرندگان لذت می‌بریم.
رسیدش به گوش و برفتی ز هوش
همی گشت بلبل ز افغان خموش
هوش مصنوعی: وقتی صدا به گوشش رسید، از حال رفت و بلبل به خاطر گریه‌اش بی‌صدا شد.
خیال پری‌دخت در جلوه بود
تصور به هر گوشه رخ می‌نمود
هوش مصنوعی: در خیال زیبایی دختری پریسان، تصاویری از او در هر گوشه به چشم می‌خورد و جلوه‌گری می‌کرد.
زمان تا زمان از رخش گل چدی
به گلزار بر شاخ سنبل زدی
هوش مصنوعی: زمان به زمان، گل‌های زیبایی را از صورت تو چیده و در باغ به شاخ سنبل آویخته است.
به پیش نظر داشت ماه تمام
همی خورد بر یاد جانانه جام
هوش مصنوعی: در برابر چشمانش، ماه کامل را می‌نگریست و به یاد محبوبش، جامی از شراب می‌نوشید.
خود اینجا دل و جانش جای دگر
در آن بزم دل در هوای دگر
هوش مصنوعی: این شخص در اینجا حضور دارد، اما دل و جانش در مکان دیگری و در شبی دیگر برای جشن و شادی دیگری در خیال خود مشغول هستند.
که تسلیم جنی و رحمان پیر
چو رضوان و شمسه دو ماه منیر
هوش مصنوعی: شخصی در مقام تسلیم و فروتنی قرار دارد، به گونه‌ای که مانند دو ماه روشن، تحت ولایت و سرپرستی موجودات نیکو و رحمانی قرار گرفته است.
دگر با گروه پریزادگان
همه ماه‌پیکر چو آزادگان
هوش مصنوعی: دیگر با گروهی از موجودات زیبا و دل‌انگیز که مانند ماه هستند، همچون آزادگان در کنار هم خواهیم بود.
در آن بزم نوشاد شاه آمدند
چو خورشید در بزمگاه آمدند
هوش مصنوعی: در آن مهمانی، شاه نوشاد همچون خورشید به جمع حاضرین وارد شد.
چو نوشاد دید آن گروه پری
که بودند یکسر چو کبک دری
هوش مصنوعی: زمانی که نوشاد آن گروه پری را دید که همه مانند کبک‌های دری بودند، بسیار شگفت‌زده شد.
همان پیر رحمان و تسلیم شاه
دلیران و گردان زابل سپاه
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به یک شخصیت باستانی است که از او به عنوان یک رزمنده شجاع و باوفا یاد می‌شود، که همواره در کنار پادشاهان بوده و از سرزمین خود دفاع کرده است. او ویژگی‌هایی چون تسلیم‌ناپذیری و وفاداری را دارد و به عنوان یک رهبری بزرگ در جنگ‌ها شناخته می‌شود. این شخصیت تجسمی از دلاوری و فداکاری در برابر دشمنان محسوب می‌شود.
بپرسید از سام فرخنده کام
که ای شاه خوبان و ماه تمام
هوش مصنوعی: از سام خوشبخت و شاداب پرسیدند که ای پادشاه زیبایی‌ها و تمام نورها.
کجا با تو ایشان گرفتند خوی
که جنی ز انسان بپوشند روی
هوش مصنوعی: کجا می‌توانند با تو چنین رفتار کنند که جنّی به جای انسان ظاهر شود؟
چنین پاسخش داد سام سوار
که باب من است ای شه نامدار
هوش مصنوعی: سام سوار چنین پاسخی داد که این دروازه به من تعلق دارد ای پادشاه معروف.
به فرمان اویند دیو و پری
ز بهرم کمربسته دریا پری
هوش مصنوعی: دیو و پری تحت فرمان او هستند و به خاطر او، دریا نیز آماده و مهیا است.
هوادار ما اوست و همراه ما
ستاده همیشه به درگاه ما
هوش مصنوعی: او همیشه در کنار ماست و در درگاه ما حضور دارد.
چو بشنید نوشاد گردید شاد
بسی آفرین کرد بر سام راد
هوش مصنوعی: وقتی نوشاد این خبر را شنید، بسیار خوشحال شد و بارها بر سام راد ستایش کرد.
که چون تو نباشد به گیتی سری
به فرمانت باشند دیو و پری
هوش مصنوعی: وقتی تو در این دنیا نباشی، حتی دیو و پری هم به فرمان تو خواهند بود.
چو شد کم ازین سبز باغ اهرمن
بدرید زان تیرگی پیرهن
هوش مصنوعی: وقتی که از این باغ سبز کم شد، اهریمن به نیت شوم خود، پیراهن تیره‌ای را پاره کرد.
پری از بر دیو آمد برون
ازین دامن کوه شد لاله‌گون
هوش مصنوعی: یک پری از کنار دیو بیرون آمد و دامن کوه را به رنگ لاله درآورد.