بخش ۱۶ - گفتار در متولد شدن سام نریمان از بطن دختر پادشاه بلخ
به باغی یکی روز در پای سرو
شنیدم چنین داستان از تذرو
که با قمری این ساز زد در نوا
که عشق پریدخت دارم هوا
چنین گفت مؤبد مرین داستان
که از دختر شاه بلخ آن زمان
که سام یل آمد همی در وجود
برآورد هر کس به شادی سرود
چو ده سال عمرش گذشت و چهار
نیارست شد چرخ با او دوچار
به سرپنجه دست از دلیران ببرد
به زربخشی آب از کریمان ببرد
چنان شد که گر برگشودی کمین
شه چرخ را در ربودی ز زین
قضا را شبی با رخ همچو ماه
درآمد به قصر منوچهر شاه
ثنا گفت وانگه زبان برگشاد
سر درج گوهرفشان برگشاد
که فرمان دهد نامور شهریار
که بیرون خرامم به عزم شکار
جهاندار گفت ای دل افروز من
به روی تو روشن شب و روز من
نیارم که رویت نبینم به روز
که روی تو باشد مرا دل فروز
ولیکن گرت صید آهو هواست
به یک روز اگر بازگردی رواست
چو بشنید سام از منوچهر باز
ثنا گفت و برگشت آن سرفراز
چو بگرفت سلطان زرینه تاج
به تیغ زر از خسرو زنگ باج
شه روم بر ابلق تیزپوی
چو چوگان برآمد به زرینه کوی
منوچهر را مرکب که سرین
فرستاده بد شاه مغرب زمین
یکی بادپا برق هامون نورد
زمینکوب و دریابر اندر نبرد
به رفتار کبک و به پویه عقاب
به جلوه چو طاووس نامش غراب
فکنده برو جل ز دیبای لعل
رکابش ز یاقوت و زرینش لعل
به سام نریمان ببخشید شاه
که آن مرکب او را سزا دیده شاه
بیاورد مر سام را برنشاند
چو باران گهر بر سرش برفشاند
جوان چون برآمد به هامون نورد
منوچهر را زود بدرود کرد
هزار و صد از سروران سپاه
برفتند با سام تا شامگاه
بهاران بد و ماه اردیبهشت
ز سبزه لب جوی همچون بهشت
ز صحرانشینان نوخاسته
همه دشت چون جنت آراسته
ز برگ گل و لاله و شنبلید
همه کوه و صحرا شده ناپدید
گل از جیب غنچه برآورده سر
به گفتار بلبل برآورده پر
تذروان سراینده بر دشت و راغ
هزار آفرین خوانده بر طرف باغ
زمین را شکوفه شده چلهپوش
ز آواز مرغان جهان پرخروش
سواران خروشنده چون پیل مست
به صید پلنگان برآورده دست
هژبران به دشت و گوزنان به کوه
شده غرقهخون گروها گروه
پلنگ افکنان در کمین پلنگ
به چنگال شیران درافکنده چنگ
غوی طبل طغرا به ابر بلند
سر گور و آهو به خم کمند
سیه کوه چشمش به آهو بره
برآورده کبکان خروش از دره
دمان یوز تازان بر آهو به جنگ
عقابان عقیقین به خون کرده چنگ
بخش ۱۵ - آغاز کتاب سامنامه - از گفتار افصحالمتکلمین خواجوی کرمانی رحمهالله علیه: کنم ابتدا از خداوند یادبخش ۱۷ - رفتن سام نریمان به شکار و دیدن گور را: چو سام از فراز سمند سیاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به باغی یکی روز در پای سرو
شنیدم چنین داستان از تذرو
هوش مصنوعی: در یک روز در باغی، در کنار درخت سرو، داستانی را از پرندهای به نام تذرو شنیدم.
که با قمری این ساز زد در نوا
که عشق پریدخت دارم هوا
هوش مصنوعی: با پرندهای به نام قمر، نغمهای را سر دادم که نشاندهنده علاقهام به دختری زیبا و پریچهره است.
چنین گفت مؤبد مرین داستان
که از دختر شاه بلخ آن زمان
هوش مصنوعی: مؤبد این حکایت را بیان کرد که این داستان مربوط به دختر شاه بلخ در آن دوران است.
که سام یل آمد همی در وجود
برآورد هر کس به شادی سرود
هوش مصنوعی: سام یل به وجود آمد و هر کس با شادی سرود سر داد.
چو ده سال عمرش گذشت و چهار
نیارست شد چرخ با او دوچار
هوش مصنوعی: وقتی که عمرش به ده سال و چهار ماه رسید، زندگی با او دچار مشکلات و چالشها شد.
به سرپنجه دست از دلیران ببرد
به زربخشی آب از کریمان ببرد
هوش مصنوعی: به اندازهای که دلاوران با مهارت و قدرت میتوانند کارهای بزرگ انجام دهند، همانطور نیز کسانی که رحم و بزرگواری دارند میتوانند در سختیها کمک کنند و از دشواریها بگذرد.
چنان شد که گر برگشودی کمین
شه چرخ را در ربودی ز زین
هوش مصنوعی: اگر برگردی، چنان خواهد شد که گویی در کمین تو انتظار چرخ (زمان) را کشیده و تو را از زین (اصطبل یا جایگاه) خود بیرون برده است.
قضا را شبی با رخ همچو ماه
درآمد به قصر منوچهر شاه
هوش مصنوعی: شبی قضا با چهرهای زیبا و درخشان مانند ماه، به کاخ منوچهر شاه وارد شد.
ثنا گفت وانگه زبان برگشاد
سر درج گوهرفشان برگشاد
هوش مصنوعی: در ابتدا ستایش و تمجید کرد و سپس زبانش را گشود و رازهای درخشان را بیان کرد.
که فرمان دهد نامور شهریار
که بیرون خرامم به عزم شکار
هوش مصنوعی: شهریار مشهور به من دستور میدهد که برای شکار به بیرون بروم.
جهاندار گفت ای دل افروز من
به روی تو روشن شب و روز من
هوش مصنوعی: مدیر جهان به من گفت: ای دلافروز، وجود تو باعث روشنی روز و شب من است.
نیارم که رویت نبینم به روز
که روی تو باشد مرا دل فروز
هوش مصنوعی: نمیتوانم تحمل کنم که در روز، چهرهات را نبینم، چون دیدن روی تو، قلبم را روشن میکند.
ولیکن گرت صید آهو هواست
به یک روز اگر بازگردی رواست
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شکار آهو هستی، روا است که اگر در یک روز به سوی آن برگردی، بگذری.
چو بشنید سام از منوچهر باز
ثنا گفت و برگشت آن سرفراز
هوش مصنوعی: وقتی سام از منوچهر خبر خوشی شنید، دوباره ستایشش کرد و با افتخار به سمت او برگشت.
چو بگرفت سلطان زرینه تاج
به تیغ زر از خسرو زنگ باج
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه با تاجی از طلا بر سر، با شمشیر طلایی به سراغ شاه زنگی رفت تا از او مالیات بگیرد.
شه روم بر ابلق تیزپوی
چو چوگان برآمد به زرینه کوی
هوش مصنوعی: من سوار بر اسبی تندرو و زیبا، مانند یک بازیکن چوگان، به سرعت به سمت کوچهای زرین میروم.
منوچهر را مرکب که سرین
فرستاده بد شاه مغرب زمین
هوش مصنوعی: منوچهر، سوارکاری را به عنوان هدیه به شاه مغرب زمین فرستاده است.
یکی بادپا برق هامون نورد
زمینکوب و دریابر اندر نبرد
هوش مصنوعی: شخصی با سرعت و قدرت مانند برق به سمت هامون حرکت میکند و در جنگی سرسخت با زمین و دریا درگیر است.
به رفتار کبک و به پویه عقاب
به جلوه چو طاووس نامش غراب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای مختلف پرندگان میپردازد. رفتار کبک به آرامش و احتیاط اشاره دارد، در حالی که پویایی عقاب نشاندهنده قدرت و تهاجمی بودن است. در نهایت، زیبایی طاووس نماد جلوه و زیبایی است. در کنار این توصیفها، نام غراب (کلاغ) در نظر گرفته شده که با تمامی این جلوهها و صفات تفاوت دارد. به نوعی، این بیت به تضاد بین زیبایی و رفتار در پرندگان اشاره میکند.
فکنده برو جل ز دیبای لعل
رکابش ز یاقوت و زرینش لعل
هوش مصنوعی: او ردای زیبایی از پارچهای به رنگ قرمز و زعفرانی بر دوش دارد و زین اسبش از سنگهای قیمتی مانند یاقوت و طلا ساخته شده است.
به سام نریمان ببخشید شاه
که آن مرکب او را سزا دیده شاه
هوش مصنوعی: به شاه سام نریمان اجازه بدهید که آن اسب را به او بدهند؛ زیرا او شایستهی این هدیه است.
بیاورد مر سام را برنشاند
چو باران گهر بر سرش برفشاند
هوش مصنوعی: بیار سام را و بر جایگاهش نشانید، همانگونه که باران، مرواریدها را بر سرش میریزد و برف را بر آن میافکند.
جوان چون برآمد به هامون نورد
منوچهر را زود بدرود کرد
هوش مصنوعی: جوان زمانی که به بیابان رسید، سریع به منوچهر وداع گفت.
هزار و صد از سروران سپاه
برفتند با سام تا شامگاه
هوش مصنوعی: هزار و صد نفر از فرماندهان سپاه با سام به سمت شام حرکت کردند تا غروب آفتاب.
بهاران بد و ماه اردیبهشت
ز سبزه لب جوی همچون بهشت
هوش مصنوعی: بهار زیبا و ماه اردیبهشت، چون بهشتی پر از سبزه کنار جوی آب است.
ز صحرانشینان نوخاسته
همه دشت چون جنت آراسته
هوش مصنوعی: نوجوانان بیاباننشین همه دشت را مانند بهشت زیبا و آراسته کردهاند.
ز برگ گل و لاله و شنبلید
همه کوه و صحرا شده ناپدید
هوش مصنوعی: از گل و لاله و گیاهان معطر، همه کوهها و دشتها ناپدید شدهاند.
گل از جیب غنچه برآورده سر
به گفتار بلبل برآورده پر
هوش مصنوعی: گل از غنچه سر بیرون آورده و به صدای بلبل گوش میدهد و در حال پرواز است.
تذروان سراینده بر دشت و راغ
هزار آفرین خوانده بر طرف باغ
هوش مصنوعی: بادی سرودها و اشعار شاعر را در دشت و چمن بههوا میبرد و بر گوشهی باغ هزاران ستایش و تحسین نثار میکند.
زمین را شکوفه شده چلهپوش
ز آواز مرغان جهان پرخروش
هوش مصنوعی: زمین در پوششی از شکوفهها به زیبایی درآمده و صدای پرندگان به گوش میرسد، که نشان از شادابی و نشاط جهان دارد.
سواران خروشنده چون پیل مست
به صید پلنگان برآورده دست
هوش مصنوعی: سوارانی که با هیجان و قدرت همچون فیلهای شگفتانگیز در حال اطراف هستن، برای شکار پلنگها دست به کار شدهاند.
هژبران به دشت و گوزنان به کوه
شده غرقهخون گروها گروه
هوش مصنوعی: در دشت، هژبرها و در کوه، گوزنها به شدت درگیر نبرد و خشونت هستند و همه جا پر از خون و کشتار است.
پلنگ افکنان در کمین پلنگ
به چنگال شیران درافکنده چنگ
هوش مصنوعی: پلنگها منتظرند تا طعمه خود را شکار کنند، در حالی که شیرها با قدرت و دقت در تلاش هستند تا آنها را از پای درآورند.
غوی طبل طغرا به ابر بلند
سر گور و آهو به خم کمند
هوش مصنوعی: یک طبل سر بر افراشته، مانند ابر در آسمان، در حالیکه آهویی به دام افتاده و در دسیسهای گرفتار آمده است.
سیه کوه چشمش به آهو بره
برآورده کبکان خروش از دره
هوش مصنوعی: چشم سیاه او به آهوها خیره شده و بلبلها از درهها آواز سر میدهند.
دمان یوز تازان بر آهو به جنگ
عقابان عقیقین به خون کرده چنگ
هوش مصنوعی: یوزها با سرعت و چابکی به تعقیب آهوها میپردازند و در مقابل عقابهای زرین، کشمکش و نبردی خونین را به راه میاندازند.